کتاب سه دختر حوا | الیف شافاک - 0
کتاب سه دختر حوا | الیف شافاک - 1
کتاب سه دختر حوا | الیف شافاک - 2
کتاب سه دختر حوا | الیف شافاک - 3

کتاب سه دختر حوا | الیف شافاک

5 / _
star offstar offstar offstar offstar off
5 / _
star offstar offstar offstar offstar off
comment
like
share
bookmark
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن
توضیحات محصول
مشخصات
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران

بخشی از کتاب سه دختر حوا اثر الیف شافاک

خانه به دوش چاقو را آن قدر سریع و چشم بسته کشید که فرار کردن پری فقط معجزه بود. چاقو به فاصله‌ی چند سانتی متر از شکمش کنار رفت، اما مشت دست راستش را از بالا تا پایین پاره کرد. پری جیغ بلندی کشید. صدایش در هوا شکست؛ اما در همان حال که خون از مشتش فرو می ریخت و لباس ابریشمی‌اش را آغشته می کرد و تمام واهمه‌اش از این بود که مبادا بیهوش شود. قلبش به شدت در سینه می کوبید.

با این حال، با تمام قدرت مرد را هل داد. خانه به دوش یک لحظه تعادلش را از دست داد و همین موضوع باعث شد که چاقو از دستش بیفتد. در همان عصبانیت هم مشتی محکم به شکم پری حواله کرد که نفسش را بند آورد. پری در آن حال دخترش را به خاطر آورد که در ماشین منتظرش بود و به دو پسر کوچکی که در خانه داشت فکر کرد. احتمالا الان در حال تماشای محبوب‌‍ترین برنامه تلویزیونی شان بودند. همسرش جلوی چشمانش آمد؛ او را در حالی تجسم کرد که پشت میزی در کنار آن همه مهمان نشسته است و با نگرانی به ساعتش نگاه می کند.

چشمانش پر از اشک شد. شاید دیگر هرگز نمی توانست عزیزانش را ببیند. این طوری مردن چقدر احمقانه بود. آدم ها در هر گوشه ی دنیا برای وطن، شرف و پرچمشان می میرند، آن وقت او برای یک کیف تقلبی "هرمس" می مرد! هرچند کسی چه می داند شاید همه این ها به یک اندازه بی اهمیت باشند. خانه به دوش دوباره مشتی به شکم او کوبید.

پری خم شد و شروع به سرفه کرد‌. در حالی که جان به لب شده بود فریاد زد: کافی است دیگر! به تو می گویم بس کن! مثل کسی فریاد زد که انگار می خواهد بچه ای شیطان را سرجایش بنشاند. می لرزید، صدایی در ذهنش می گفت نباید بترسد‌ و اگر هم ترسید، نباید نشانش بدهد؛ اما بدنش این تئوری را رد می کرد. "ببین اگر آسیبی به من برسانی، در دردسر بزرگی می افتی."

خانه به دوش از میان دندان های به هم قفل شده اش نفسی کشید و گفت: " سگ ماده! تو فکر می کنی کی هستی زنیکه؟ سگ ماده! " هیچ کس در زندگی به پری نگفته بود "سگ ماده" حداقل رو در رویش. این کلمه مثل تکه ای یخ به قلبش خورد و از آن گذشت. سعی کرد آرامش خود را حفظ کند و حتی با تلاشی بیهوده سعی کرد طرف مقابلش را هم آرام کند. "باشه قبول اگر مشکلت فقط آن کیف است مال تو. تو به راه خودت، من هم به راه خودم."

کتاب الیف شافاک با عنوان سه دختر حوا با ترجمه‌ی مریم طباطبائیها توسط نشر نون به چاپ رسیده است.

 

 

  • نویسنده: الیف شافاک
  • مترجم: مریم طباطبائیها
  • انتشارات: نون

 

 

مشخصات























نظرات کاربران درباره کتاب سه دختر حوا | الیف شافاک