درباره کتاب شغال و بز از مجموعه ی قصه های خوب دنیا
این اثر جلد دیگری از مجموعه کتاب هایی با عنوان " قصه های خوب دنیا " می باشد. داستان آمده در این کتاب در رابطه با شغالی است که به همراه همسرش در میان درختان پرسه می زد که چشمش به گله ی بزها می افتد. او و همسرش به گله حمله کرده و تمام بزها را شکار می کنند به جز یک بز که نامش " سیتا " می باشد. او بسیار باهوش و زیرک است و تمام حواسش را جمع کرده تا شکار شغال ها نشود. اما شغال که دلش می خواهد او را نیز شکار کند به همراه همسرش نقشه ای می کشد تا سیتا را گول بزند و آن را نیز شکار کند...
چه بلایی بر سر سیتا خواهد آمد؟
آیا او نیز به سرنوشت سایر اعضای گله دچار خواهد شد؟
برشی از متن کتاب شغال و بز از مجموعه ی قصه های خوب دنیا
شغال با خوشحالی گفت: به به! چه بزهای دوست داشنی و تپلی! امشب باید حسابی جشن بگیریم. و چشم هایش از شیطنت برق زد. شب هنگام، شغال و زنش در یک فرصت مناسب حمله کرده و گله ی بزها را یکی یکی کشتند و خوردند. از تمام آن گله تنها یک بز زنده مانده بود که نامش سیتا بود. سیتا از اینکه تمام دوستانش از بین رفته بودند بسیار ناراحت بود. او با وجودی که علف ها هنوز سبز بودند و نور خورشید هم گرم بود اما از زندگی اش هیچ لذتی نمی برد و همیشه از این که ممکن است شغال ها او را هم بخورند، می ترسید.
سیتا بسیار باهوش و زیرک بود و شغال هر چقدر سعی می کرد تا او را نیز به دام بیاندازد، موفق نمی شد. روزی شغال رو به زنش کرد و گفت: تو باید کاری کنی تا سیتا به خانه مان بیاید. زنش پرسید آخر چطور این کار را بکنم؟ شغال خنده ی موذیانه ای کرد و گفت: باید به او کلک بزنی. اول با او طرح دوستی می ریزی، بعد من وانمود می کنم که مرده ام. سپس تو باید بروی و به او بگویی که برای خاک سپاری من احتیاج به کمک داری، بعد از آن می توانیم با همدیگر شام خوش مزه ای بخوریم. زن شغال کاری را که شوهرش به او گفته بود. انجام داد و با بز دوست شد. اما این کار احتیاج به زمان و صبر زیادی داشت. سیتا با این که حتی یک ذره هم به شغال اطمینان نکرده بود ولی آن قدر تنها بود که بدش نمی آمد با او هم صحبت شود.
نویسنده: میرا اوبروی تصویرگر: آگانتوک انتشارات: پینه دوز
نظرات کاربران درباره کتاب شغال و بز
دیدگاه کاربران