معرفی کتاب دیوار اثر صادق هدایت
کتاب "دیوار" مجموعهی هفت داستان کوتاه و زیبا، نوشتهی تعدادی از نویسندگان مطرح جهانی میباشد که روایتهایی متفاوت از شخصیتهای مختلف را برای مخاطب شرح میدهد. این قصهها شامل "دیوار"، "جلو قانون"، "شغال و عرب"، "کلاغ پیر"، "تمشک تیغ دار"، "مرداب حبشه" و "کور و برادرش" است.
در داستان "دیوار"، شخصیت و راوی داستان، "پابلو ابی یتا"، مردی زندانی و محبوس در یکی از سردابه های بیمارستان می باشد که در ابتدای داستان توسط زندان بان ها به اتاق بازپرسی منتقل شده و به پرسش های چهار نفر از مامورین که دور میزی نشسته اند در اتاق مذکور پاسخ می دهد.
در این داستان از کتاب صادق هدایت زندانی های دیگری نیز هم چون او، در این محل حضور دارند و به نوبت جهت پاسخ گویی آماده می شوند. "توم" و "ژوان" نیز از محبوسین حاضر در این مکان هستند. ژوان به هنگام بازپرسی ابراز می کند که هیچ گناهی را مرتکب نشده و در حقیقت برادرش، ژوزه فردی شورش طلب بوده و او را به جای وی دستگیر نموده اند. در اصل، این جلسه، محاکمه ای برای این سه نفر است که آینده ی شوم آن ها را رقم می زند؛ آینده ای که خودشان نیز از آن آگاهی داشته و در انتظارش به سر می برند.
بخشی از کتاب دیوار؛ نشر جامه دران
ما را در اتاق دنگال سفیدی هل دادند. چشمهایم را روشنایی زده بود و به هم می خورد. بعد یک میز و چهارنفر را پشت آن دیدم. این ها غیرنظامی بودند و کاغذهایی را وارسی می کردند. زندانیان دیگر را در ته اتاق جمع کرده بودند و ما بایستی تمام طول اتاق را طی کنیم تا به آن ها ملحق شویم. بسیاری از آن ها را می شناختم؛ ولی بعضی دیگر به نظرم خارجی آمدند. دو نفر از آنها که جلو من بودند و بور بودند و کله گرد داشتند و شبیه یکدیگر بودند، حدس زدم که فرانسوی باشند. آن که کوچک تر بود، هی شلوارش را بالا می کشید؛ عصبانی بود.
نزدیک سه ساعت طول کشید، من منگ شده بودم و سرم خالی بود، ولی اتاق حسابی گرم بود و من از گرمیش خوشم آمد؛ زیرا بیست وچهار ساعت متوالی بود که می لرزیدم. پاسبانان محبوسین را یک به یک جلو میز می آوردند. آن چهارنفر از آنها اسم و شغلشان را می پرسیدند. اغلب یا سوال دیگری از آنها نمی کردند و یا مثلاً از اینجور چیزها می پرسیدند: «آیا تو در خرابکاری مهمات شرکت کردی؟» یا «صبح روز نهم کجا بودی و چه می کردی؟»
به پاسخ ها گوش نمی دادند و یا اینطور وانمود می کردند که گوش نمی دهند. لحظه ای ساکت می شدند و راست جلوی خودشان را نگاه می کردند، بعد شروع به نوشتن می کردند. از «توم» پرسیدند آیا راست است که در ستون بین المللی خدمت می کرده است، چون کاغذهایی در جیبش پیدا کرده بودند. «توم» نمی توانست انکار بکند. از ژوان چیزی نپرسیدند؛ اما همینکه اسمش را گفت، مدت طویلی مشغول نوشتن شدند.
ژوان گفت: «برادرم ژوزه شورش طلب و خودتان بهتر می دانید که اینجا نیست، من در هیچ حزبی نیستم، من هرگز در سیاست دخالت نکرده ام.» آن ها جواب ندادند. ژوان باز گفت: «من کاری نکرده ام. من نمی خواهم انتقام دیگران را پس بدهم.»
لبهایش می لرزید. یک پاسبان او را ساکت کرد و برد. نوبت به من رسید.
«اسم شما پابلوابی یتا است؟»
گفتم: «آری.»
آن شخص کاغذهایش را نگاه کرد و گفت: «رامون گری کجاست؟»
ـ من نمی دانم.
ـ شما او را از تاریخ 6 تا 19 در خانه خودتان پنهان کردید؟
ـ نه.
لحظه ای مشغول نوشتن شدند و پاسبانان مرا خارج کردند. در دالان، توم و ژوان بین دو پاسبان انتظار می کشیدند. همینکه حرکت کردیم، توم از یکی از پاسبانان پرسید: «خوب، بعد؟» پاسبان جواب داد: «که چه؟»
ـ «آیا این استنطاق بود یا محاکمه؟»
پاسبان گفت: «این محاکمه بود.»
ـ خوب، با ما چه خواهند کرد؟
پاسبان با خونسردی جواب داد: «در زندان رای محکمه را به شما ابلاغ خواهند کرد.»
زندانی که برای ما تعیین شده بود، یکی از سردابه های بیمارستان بود. هوا به سبب جریان، بسیار سرد بود. تمام شب را لرزیده بودیم و روز هم وضع ما بهتر نشده بود. پنج روز قبل را من در دخمه سرای آرشوک به سر برده بودم، این بنا یک نوع دژ فراموشی بود که از قرون وسطی به یادگار مانده بود، چون عده زندانیان زیاد و جا کم بود، هر جایی...
خرید کتاب دیوار صادق هدایت
کتاب دیوار اثر صادق هدایت از نشر جامه دران، به همراه سایر کتاب های رمان ایرانی را از فروشگاه اینترنتی کتابانه خریداری نمایید.
فهرست
دیوار
جلو قانون
شغال و عرب
کلاغ پیر
تمشک تیغ دار
مرداب حبشه
کور و برادرش
- متن کامل
- نویسنده: صادق هدایت
- انتشارات: جامه دران
نظرات کاربران درباره کتاب دیوار | صادق هدایت
دیدگاه کاربران