بخشی از کتاب حرمت
فصل اول:
قلبم تیر می کشد و در دست چپم احساس درد می کنم، اما اهمیتی نمی دهم. نمی گذارم مرتضی یا بچه ها چیزی بفهمند. می خواهم بنویسم. مدتهاست که چنین تصمیمی دارم اما همیشه آن را به وقت مناسب تری موکول کرده ام. بچه ها هیچیک در خانه نیستند، من و مرتضی تنهاییم. انگار همه آخرش به همین نقطه می رسند، به تنهایی. عمه خانم می گوید ما آدم های خوشبختی هستیم که با همیم. من و مرتضی را می گوید. شاید هدف او تنهایی خودش باشد اما به نظر من او هم خوشبخت است زیرا من و مرتضی را دارد. بچه ها نیز هوایش را دارند خدا کند زودتر حال مرتضی خوب شود. دکتر در هفته ی آینده برایش وقت عمل گذاشته و من از همین حالا غصه می خورم و نگرانم.
خرید کتاب حرمت
کتاب حرمت نوشته سیمین جعفرجلالی (یزدی) توسط انتشارات نسل نو اندیش به چاپ رسیده است. برای خرید به سایت کتابانه مراجعه نمایید.
نظرات کاربران درباره کتاب حرمت | سیمین جعفرجلالی
دیدگاه کاربران