loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب آرامش غریب

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره کتاب آرامش غریب

روز بعد از جشن، امیر، من و مهرانه را برای ناهار به یک رستوران در شهر انزلی دعوت کرد.

بعد از رسیدن به رستوران، امیر گفت: «با اجازه ترمه خانم امروز من دکتر پدرام ضیایی را هم دعوت کردم.»

با تعجب گفتم: «چرا با اجازه من دکتر؟»

امیر خندید و گفت: «بالاخره دیگه.»

در این موقع پدرام پیدایش شد و با سلام و احوالپرسی کنار من و روبروی امیر نشست. لباس شیک و اطوکشیده ای به رنگ روشن به تن داشت.

پدرام نگاه معنی داری به من انداخت و با کنجکاوی پرسید: «حالتان چطور است؟»

مهرانه نیم نگاهی به من انداخت. معلوم بود دلش نمی خواهد که من با پدرام بد حرف بزنم.

من با لبخند پاسخ دادم: «بد نیستم.»

امیر و مهرانه، مشغول حرف زدن بودند و در نگاهشان موج می زد. ولی من احساس تکان دهنده ای از عشق در خودم نسبت به پدرام پیدا نمی کردم. بعد از خوردن غذا امیر گفت: «اگر خانم ها راضی باشند، برای قدم زدن به ساحل برویم.»

مهرانه بعد از نگاه کردن به من پرسید: «ترمه جان اگر از نظر تو اشکالی ندارد، برویم.»

لبخندی زدم و احساس کردم صورت مهرانه از موافقت من شاداب تر از قبل شد و با خنده گفت: «خب مثل این که ترمه حرفی ندارد.» با امیر و پدرام سوار ماشین شدیم و در ساحل زیبای خزر قدم زدیم.

(گزیده ای از متن)

 


نویسنده: هاجر نیازی انتشارات: گلاره مهر

 


مشخصات

  • نویسنده هاجر نیازی
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 1
  • سال انتشار 1403
  • تعداد صفحه 320
  • انتشارات گلاره مهر
  • شابک : 9786009078905

درباره هاجر نیازی نویسنده کتاب کتاب آرامش غریب


نظرات کاربران درباره کتاب آرامش غریب


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب آرامش غریب" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل