محصولات مرتبط
کتاب آرامش غریب نوشته هاجر نیازی توسط انتشارات گلاره مهر به چاپ رسیده است.
روز بعد از جشن، امیر، من و مهرانه را برای ناهار به یک رستوران در شهر انزلی دعوت کرد.
بعد از رسیدن به رستوران، امیر گفت: «با اجازه ترمه خانم امروز من دکتر پدرام ضیایی را هم دعوت کردم.»
با تعجب گفتم: «چرا با اجازه من دکتر؟»
امیر خندید و گفت: «بالاخره دیگه.»
در این موقع پدرام پیدایش شد و با سلام و احوالپرسی کنار من و روبروی امیر نشست. لباس شیک و اطوکشیده ای به رنگ روشن به تن داشت.
پدرام نگاه معنی داری به من انداخت و با کنجکاوی پرسید: «حالتان چطور است؟»
مهرانه نیم نگاهی به من انداخت. معلوم بود دلش نمی خواهد که من با پدرام بد حرف بزنم.
من با لبخند پاسخ دادم: «بد نیستم.»
امیر و مهرانه، مشغول حرف زدن بودند و در نگاهشان موج می زد. ولی من احساس تکان دهنده ای از عشق در خودم نسبت به پدرام پیدا نمی کردم. بعد از خوردن غذا امیر گفت: «اگر خانم ها راضی باشند، برای قدم زدن به ساحل برویم.»
مهرانه بعد از نگاه کردن به من پرسید: «ترمه جان اگر از نظر تو اشکالی ندارد، برویم.»
لبخندی زدم و احساس کردم صورت مهرانه از موافقت من شاداب تر از قبل شد و با خنده گفت: «خب مثل این که ترمه حرفی ندارد.» با امیر و پدرام سوار ماشین شدیم و در ساحل زیبای خزر قدم زدیم.
(گزیده ای از متن)
نویسنده: هاجر نیازی انتشارات: گلاره مهر
نظرات کاربران درباره کتاب آرامش غریب - هاجر نیازی
دیدگاه کاربران