کتاب غروب ساحل اثر عفت رحمانی توسط نشر پیکان به چاپ رسیده است.
فصل پنجم
مهندس محسن اعتمادی از دوستان صمیمی مهندس مسعود صفار بود. او و همسرش مدرک مهندسی خود را که در رشته ی الکترونیک از انگلستان گرفتند، یک شرکت کامپیوتری در ایران تأسیس کردند که حدود پانزده نفر در آن مشغول به کار بودند. مهندس اعتمادی که با خانواده ی صفار رفت و آمد خانوادگی داشت، بدون این که از روحیات و مکنونات قبلی ساحل اطلاع داشته باشد، برای او مرتب خواستگار می فرستاد. از آن جا که هر دفعه با مخالفت ساحل رو به رو می شد، روزی با آقای صفار تماس گرفت و گفت: «حواست رو جمع کن. غلط نکنم این دختره یه نفر و می خواد که شما بی اطلاعین.»
مهندس صفار که متعجب شده بود، گفت: «محسن، تو چیزی شنیده ی؟
چون ساحل خیلی وقته که توی خودشه. اگه چیزی می دونی به من بگو.»
«نه. فقط این طور حس کردم. می خواستم در جریان باشی.»
(گزیده ای از متن)
نویسنده: عفت رحمانی انتشارات: پیکان
نظرات کاربران درباره کتاب غروب ساحل - عفت رحمانی
دیدگاه کاربران