درباره کتاب وقتی بزرگ شدم
"وقتی بزرگ شدم" رمانی عاشقانه می باشد که سرنوشت زندگی پر فراز و نشیب دختری جوان و عاشق را روایت می کند. شخصیت اصلی داستان، "تیام"، دختری زیبا و جذاب است که در رشته ی ریاضی مقطع سوم دبیرستان به تحصیل می پردازد. وی دو دوست صمیمی به نام های "پانی" و "یاسمن" دارد که در مدرسه با او هم کلاسی هستند. اصل ماجرا از نقطه ای آغاز می شود که آقای مهندس "ضرغام"، معلم تازه وارد، جوان و خوش قیافه جهت تدریس به کلاس درس فیزیک آن ها آمده و از همان لحظه ی اول تمام توجه تیام را به سمت خود معطوف کرده و او را عاشق و شیدای خویش می سازد. در واقع مهندس ضرغام جایگزین معلم قبلی این کلاس، یعنی آقای "امینی" است؛ زیبایی و جذابیت این مرد جوان به حدی می باشد که به محض ورود به مدرسه، تمامی چشم ها را به سمت خود می کشاند.
پس از این رویداد، دانش آموزان به شدت به کلاس درس فیزیک علاقه مند شده و به منظور خودنمایی در مقابل معلم جدید، نمرات عالی کسب می نمایند. چگونگی ورود ضرغامی به مدرسه آن هم با وجود سن کم و مجرد بودنش، به یک معما تبدیل شده بود که ذهنیت همه را درگیر خود کرده و آن ها را به رازگشایی و تحقیق در این راستا وا می داشت. از همین روی اطلاعات ضد و نقیضی به دست تیام می رسید اما هیچ کدام از آن ها برای او مهم نبود و تنها چیزی که می خواست، توجه مهندس به وجودش بود. به همین دلیل از مادرش درخواست می کند تا به مدرسه آمده و از ضرغامی بخواهد که کلاس های خصوصی تیام را بر عهده بگیرد اما با مخالفت وی رو به رو می گردد. تیام به هیچ وجه دست از تلاش نمی کشد تا این که با حقایق و ماجراهایی پر کشش مواجه می شود.
برشی از متن کتاب وقتی بزرگ شدم
مثل همیشه با پانی و یاسمن نشسته بودیم کنار پنجره تخمه می ریختیم روی سر عابرهای پیاده، بی خیال از همه جا و همه چیز در حالی که گوشی تلفن همراهم را توی گوشم جابه جا می کردم و زیر لب با خواننده ی انگلیسی همراه بودم پشت به تخته روی نیمکت نشسته، توی دلم قند آب می کردند چون فکر می کردم که این ساعت هم آقای مهندس امینی سرکلاس نمی آید. متوجه یک جفت کفش مردانه ی خیلی شیک و گران قیمت در کنار میزمان شدم همین طور که سرم را می آوردم بالا گوشی (هندس فری) از گوشم افتاد مقنعه ام را بالا زده بودم و داشتم مثل کولی ها آدامس می جویدم مات و مبهوت مانده بودم نمی دونستم باید چی کار کنم خیلی آرام تلفن را از دستم گرفت و در حالی که سیم گوشی اش را جمع می کرد به طرف تخته رفت و اسم خودش را روی تخته سیاه نوشت «مهندس ضرغام» من هم چنان مبهوت از روی نیمکت پایین آمده و به تخته سیاه خیره بودم.
حرکت بعد غریبه اعلام آمادگی برای گرفتن یک امتحان بود. طولی نکشید که ورقه ها آماده روی میز قرار گرفت. با ضربه آرنج پانی ورقه ای از وسط دفترم کندم و روی میز گذاشتم. مهندس ضرغام سوال ها را خیلی سریع نوشت. بعد پشت میز نشست و سرش را با لپ تاپش گرم کرد. وقت تمام شده بود و ورقه من خالی بود مثل ذهنم خالی خالی. زنگ تفریح آن روز اسم مهندس ضرغام دهان به دهان می گشت، کلاس های دوم ریاضی و تجربی، سومی ها، حتی دبیرها در مورد این تازه وارد حرف می زدند. پانی در حالی که خودش را به گیجی می زد گفت: - بچه ها به خدا از وقتی از در اومد تو شوکه شدم فکر کردم می خوان سر به سرمون بذارن مثل مدل هاست.
خرید کتاب وقتی بزرگ شدم
برای خرید کتاب وقتی بزرگ شدم نوشته پریما سراب از نشر علی میتوانید به سایت کتابانه مراجعه نمایید.
نظرات کاربران درباره کتاب وقتی بزرگ شدم | پریما سراب
دیدگاه کاربران