محصولات مرتبط
کتاب وقتی بزرگ شدم نوشته پریما سراب توسط نشر علی به چاپ رسیده است.
"وقتی بزرگ شدم" رمانی عاشقانه می باشد که سرنوشت زندگی پر فراز و نشیب دختری جوان و عاشق را روایت می کند. شخصیت اصلی داستان، "تیام"، دختری زیبا و جذاب است که در رشته ی ریاضی مقطع سوم دبیرستان به تحصیل می پردازد. وی دو دوست صمیمی به نام های "پانی" و "یاسمن" دارد که در مدرسه با او هم کلاسی هستند. اصل ماجرا از نقطه ای آغاز می شود که آقای مهندس "ضرغام"، معلم تازه وارد، جوان و خوش قیافه جهت تدریس به کلاس درس فیزیک آن ها آمده و از همان لحظه ی اول تمام توجه تیام را به سمت خود معطوف کرده و او را عاشق و شیدای خویش می سازد. در واقع مهندس ضرغام جایگزین معلم قبلی این کلاس، یعنی آقای "امینی" است؛ زیبایی و جذابیت این مرد جوان به حدی می باشد که به محض ورود به مدرسه، تمامی چشم ها را به سمت خود می کشاند. پس از این رویداد، دانش آموزان به شدت به کلاس درس فیزیک علاقه مند شده و به منظور خودنمایی در مقابل معلم جدید، نمرات عالی کسب می نمایند. چگونگی ورود ضرغامی به مدرسه آن هم با وجود سن کم و مجرد بودنش، به یک معما تبدیل شده بود که ذهنیت همه را درگیر خود کرده و آن ها را به رازگشایی و تحقیق در این راستا وا می داشت. از همین روی اطلاعات ضد و نقیضی به دست تیام می رسید اما هیچ کدام از آن ها برای او مهم نبود و تنها چیزی که می خواست، توجه مهندس به وجودش بود. به همین دلیل از مادرش درخواست می کند تا به مدرسه آمده و از ضرغامی بخواهد که کلاس های خصوصی تیام را بر عهده بگیرد اما با مخالفت وی رو به رو می گردد. تیام به هیچ وجه دست از تلاش نمی کشد تا این که با حقایق و ماجراهایی پر کشش مواجه می شود.
برشی از متن کتاب
مثل همیشه با پانی و یاسمن نشسته بودیم کنار پنجره تخمه می ریختیم روی سر عابرهای پیاده، بی خیال از همه جا و همه چیز در حالی که گوشی تلفن همراهم را توی گوشم جابه جا می کردم و زیر لب با خواننده ی انگلیسی همراه بودم پشت به تخته روی نیمکت نشسته، توی دلم قند آب می کردند چون فکر می کردم که این ساعت هم آقای مهندس امینی سرکلاس نمی آید. متوجه یک جفت کفش مردانه ی خیلی شیک و گران قیمت در کنار میزمان شدم همین طور که سرم را می آوردم بالا گوشی (هندس فری) از گوشم افتاد مقنعه ام را بالا زده بودم و داشتم مثل کولی ها آدامس می جویدم مات و مبهوت مانده بودم نمی دونستم باید چی کار کنم خیلی آرام تلفن را از دستم گرفت و در حالی که سیم گوشی اش را جمع می کرد به طرف تخته رفت و اسم خودش را روی تخته سیاه نوشت «مهندس ضرغام» من هم چنان مبهوت از روی نیمکت پایین آمده و به تخته سیاه خیره بودم. حرکت بعد غریبه اعلام آمادگی برای گرفتن یک امتحان بود. طولی نکشید که ورقه ها آماده روی میز قرار گرفت. با ضربه آرنج پانی ورقه ای از وسط دفترم کندم و روی میز گذاشتم. مهندس ضرغام سوال ها را خیلی سریع نوشت. بعد پشت میز نشست و سرش را با لپ تاپش گرم کرد. وقت تمام شده بود و ورقه من خالی بود مثل ذهنم خالی خالی. زنگ تفریح آن روز اسم مهندس ضرغام دهان به دهان می گشت، کلاس های دوم ریاضی و تجربی، سومی ها، حتی دبیرها در مورد این تازه وارد حرف می زدند. پانی در حالی که خودش را به گیجی می زد گفت: - بچه ها به خدا از وقتی از در اومد تو شوکه شدم فکر کردم می خوان سر به سرمون بذارن مثل مدل هاست. یاسی گفت: - خاک بر سر ندید بدیدت پانی، یعنی بعد از کلی معلم های پیزوری این یکی را هم به ما نمی تونی ببینی!؟ - چقدر این خره، مگه نمی بینی حلقه دستش نیست. آخه اجازه نمی دن استاد به این جوونی اونم مجرد به ما درس بده! - خب شاید حالا دلشون به حال ما سوخته گفتن این بدبخت بیچاره ها هم دل دارن از درکه میان تو یکریز بهشون می گیم نکن، نیار، نپوش، بذار یه بار حال درست حسابی بهشون بدیم ولی خودمونیم این عیدی بی موقع عجب حالی از هممون گرفت. من که از این امتحانه 2 بگیرم باید همه رو مهمون کنم! - بچه ها دیدید چه قدر باکلاس اومد گفت ورقه ها رو میز! من که به نگار گفتم از فردا صبح هر روز یه دسته گل برای خانم رزاقی می آرم. واقعا به این می گن مدیر دلسوز! بعد شما هی پشت سرش گفتین سال داره می ره عین خیالش هم نیست با این غیبت های آقای امینی! تیام تیام تیام - این دختره انگار جن دیده! از زنگ پیش لال مونی گرفته. تیام! تیام! - هان چیه !؟ - رفتی گوشی ات رو ازش بگیری!؟ - از کی ؟ - اوا دختره پاک آزاد شده مرگ من یادت نیست مهندس ضرغام گوشی ات رو با هندس فری ازت گرفت!؟ - هان چرا!؟ - پس برو بگیرش دیگه! نمی خوام. - خوب برای چی؟ - نمی دونم. - ا، ولش کن نگار گیر دادیا زنگ دیگه حتما خودش بهش می ده دیگه. - وا اصلا به من چه! تقصیر منه که خواستم یه دیدار مفت و مجانی براتون جور کنم اما شماها لیاقت ندارین. دیگه حرف هیچ کس رو نمی شنیدم ...
نویسنده: پریما سراب انتشارات: علی
نظرات کاربران درباره کتاب وقتی بزرگ شدم - پریما سراب
دیدگاه کاربران