loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب جک و لوبیای سحرآمیز (افسانه های کهن)

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب جک و لوبیای سحر آمیز نوشته ی ورا ساتگیت و تصویرگری استوارت لیز و ترجمه ی مهسا طاهریان توسط انتشارات پینه دوز به چاپ رسیده است.

" جک " پسر تنبل و فقیری است که با مادرش زندگی می کند. آن ها هر روز فقیرتر می شدند. روزی مادرش گاوشان را به جک سپرد و از او خواست گاو را بفروشد. جک بین راه با قصابی برخورد کرد و گاو را در ازای چند دانه لوبیای سحر آمیز به قصاب داد. جک به خانه بازگشت و ماجرا را برای مادرش تعریف کرد. مادرش از شدت عصبانیت دانه ها را از پنجره بیرون انداخت. صبح روز بعد جک بیدار شد و با ساقه لوبیایی مواجه شد که تا آسمان بالا رفته بود. او از ساقه ی لوبیا بالا رفت و در آن جا پیرزنی را دید که نامش را می دانست. او به جک گفت آنجا متعلق به غولی است که تمام دارایی پدر جک را دزدیده است. جک به راه افتاد و به قلعه ای که غول در آن جا زندگی می کرد رسید. همسر غول او را به خانه اشان برد و به او غذا داد. ناگهان غول از راه رسید و بوی آدمیزاد را حس کرد و ...

کتاب مصور و رنگی است و تصاویر متناسب با متن کتاب طراحی شده است و برای کودکان رده ی سنی " ب " و " ج " مناسب می باشد.

 


برشی از متن کتاب


نزدیک غروب بود که جک به قلعه ای رسید. در زد و زنی در را باز کرد. جک گفت: " من خسته و گرسنه ام. آیا برای امشب مقداری غذا و جایی برای خواب به من می دهید؟ " زن گفت: " آه... پسرک بیچاره! شوهر من غول است و آدم ها را می خورد. او مطمعنا تو را پیدا کرده و برای شامش لقمه ی چربت می کند. جک از شنیدن این حرف خیلی ترسید اما خسته تر از آن بود که بتواند حتی یک قدم دیگر بردارد. بنابراین از زن خواهش کرد تا او را به داخل راه بدهد. بالاخره همسر غول قبول کرد که و او را به آشپزخانه اش برد و غذای خوبی برایش آماده کرد. جک تازه غذایش را تمام کرده بود که، دید زمین از قدم های محکم و سنگینی دارد می لرزد. سه ضربه بلند به در خورد. غول به خانه برگشته بود. قلب جک شروع کرد به تپیدن. همسر غول هم از ترس شروع کرد به لرزیدن. او جک را توی اجاق که خوشبختانه خاموش و سرد بود، جا داد و رفت تا در را برای شوهرش باز کند. غول آمد و در آشپزخانه ایستاد و اطراف را نگاه کرد. بویی کشید و گفت: " بوی آدمیزاد می آید. زنده یا مرده برای من فرقی ندارد، استخوان هایش را آسیاب می کنم و از آن نان درست می کنم. " همسر غول گفت: " اشتباه می کنی و داری خواب می بینی.

نویسنده: ورا ساتگیت مترجم: مهسا طاهریان تصویرگر: استوارت لیز انتشارات: پینه دوز  


نظرات کاربران درباره کتاب جک و لوبیای سحرآمیز (افسانه های کهن)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب جک و لوبیای سحرآمیز (افسانه های کهن)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل