معرفی کتاب سرینیتی
سرینیتی نام شهر کوچکی در ایالت نیو مکزیکو است که جمعیت آن 185 نفر می باشد و رتبه ی اول استانداردهای زندگی در آمریکا را دارد.
علت رتبه بندی آن نیز دلایل مختلفی دارد از جمله داشتن یک کارخانه ی تولید پلاستیک که در کل آمریکا بزرگ ترین سازنده ی مخروط های نارنجی رنگی است که در جاده ها به عنوان مانع استفاده می شوند، قرار گرفتن در کنار جنگل های کارسون نیو فارست، نبود بیکاری، بی پولی، جرم و جنایت، وجود صداقت و اعتماد بین تمام شهروندان و بسیاری از ویژگی های مثبت دیگر، که ساکنان آن را به خوش شانس ترین افراد تبدیل می کند و به همین دلیل تمام اهالی این شهر از زندگی در آن جا راضی هستند.
الی فریدن یکی از سی بچه ای است که در سرینیتی به همراه خانواده اش زندگی می کند، او تا کنون پایش را از آن جا بیرون نگذاشته، البته دلیلی هم نداشته این کار را انجام بدهد، چون تمام امکانات برایش در این شهر زیبا فراهم می باشد.
یک روز او به همراه یکی از دوستانش به نام رندی تصمیم می گیرد به حاشیه ی شهر برود و از کنار تابلوی پایان محدوده ی سرینیتی بگذرد تا کمی تفریح کرده باشد. از نظر الی ایرادی ندارد، یک بار برای چند ساعت قوانین تکراری و کسل کننده ی آن جا را زیر پا بگذارد؛ اما ناگهان اتفاق وحشتناک و غیر منتظره ای برایش می افتد که همه چیز را تغییر می دهد.
الی از دوستانش کمک می گیرد و خیلی زود معلوم می شود در سرینیتی، هیچ چیز آن جور که به نظر می رسد نیست. آنها سرنخ هایی را به دست می آورند که پرده از یک راز تکان دهنده بر می دارد و شهر بدون جرم و جنایت را به عده ای از جنایتکارترین افراد تاریخ ارتباط می دهد...
برشی از متن کتاب سرینیتی
نگاهی به پشت سرم می کنم و شهر سرینیتی رامی بینم؛ آن خانه های سفید سالم و سرپا که مرتب کنار هم ردیف شده اند، استخرهای قشنگ و زمرد رنگی که در محوطه ی خانه ها مثل تمبر پستی خودنمایی می کنند؛ تورهای بسکتبالی که عین دژبان های دربان علم شده اند و منظره ای به آن زیبایی به وجود آورده اند. همیشه شاکی ام که چطور کسی می تواند سیزده سال تمام توی شهری بماند و پایش را از آن جا بیرون نگذارد.
حالا که این ها را می بینم تازه می فهمم جواب سوالی که همیشه با نق نق می پرسم چیست. با وجود این همه خوبی، اصلا چه نیازی هست این کار را بکنم؟ ما هر جور تفریح و آسایشی که دلمان می خواهد داریم. حتی چیزهایی که بزرگترها بهشان احتیاج دارند. هم مدرسه ی خوب، هم موقعیت شغلی عالی. علاوه بر این حرف ها، همه ی ما مردم سرینیتی سه تا ویژگی اساسی داریم که بهش پایبندیم: صداقت، همبستگی و رضایت. ما چیزهایی درباره ی شهرستان های بزرگتر و بدتر از آن شهرها، شنیده ایم.
بوی آشغال و گند و کثافت از سر و رویشان بالا می رود، همه چیزشان درب و داغان است و جرم و جنایت آن قدر زیاد است که هیچ کس به آن یکی اعتمادی ندارد. مردم مدام در هول و ولایند و خودشان را پشت درهای بسته قایم می کنند و برای خانه هاشان دزدگیر می گذارند. با این وجود، جای تعجب است که شهرمان این قدر کوچک است.
حتی از آن فاصله هم که به زور یکی دو کیلومتر ازش دوریم، می شود این را فهمید. اگر به خاطر کارخانه نباشد، اصلا شهر به چشم نمی آید، مگر اینکه آدم دقیقا بداند دنبال کجا می گردد. فکر کنم این همان معجزه ی سرینیتی است که مامان باباهایمان مدام ازش حرف می زنند؛ این که این همه امکانات درست و درمان در جایی به این کوچکی جمع شده است.
با صدای بلند از رندی می پرسم : ببینم! چقدر دیگه مونده برسیم؟ فکر کنم هنوز یه بیست دقیقه ای راه باشه. پیچ اول را که رد می کنیم، تپه ی بلندی جلومان سبز می شود. با وجود آن دیگر اصلا نمی شود تشخیص داد سرینیتی کدام ور است. حالا دیگر راستی راستی حس می کنم از شهر زده ام بیرون. به نظر می آید رندی عین خیالش هم نیست.
با دست، سمت راستش را نشان می دهد و داد می زند: اونجا رو! همان تابلویی است که رندی ازش حرف می زد. در واقع پایان محدوده ی سرینیتی را نشان می دهد. بر خلاف شهرمان که هیچ عیب و نقصی ندارد، تابلو کاملا زنگ زده و درب و داغان است. چشم هایم را تنگ می کنم و با دقت جمله ی پایین تابلو را می خوانم: فاصله تا اولین پمپ بنزین 120 کیلومتر. موفق شده ام.
بالاخره از شهر زدم بیرون. چشمم به تپه های سنگی است و درخت های کاج کوتاه و بیشه های اطراف. نمی دانم کجاییم؛ ولی هرچه هست شهر خودمان نیست. بعد از سیزده سال، حالا رسما یک جای دیگرم. این چه حسی بهم می دهد؟ راستش یک ذره ترسیده ام. تا حالا چنین کاری نکرده ام. هیچ وقت چشم از زادگاهم بر نداشته ام. به این آلفا رومیو که برسم، احتمالا آن قدر شوکه می شوم که حتی نمی توانم از دیدنش لذت ببرم. آن قدر به این چیزها فکر می کنم که حالت تهوع بهم دست می دهد...
(در فهرست کتاب های پرفروش) -(نامزد جایزه) نویسنده: گوردن کورمن مترجم: عادله قلی پور انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب سرینیتی
دیدگاه کاربران