loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب نجیب زاده ای در مسکو - آمور تولز

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب نجیب زاده ای در مسکو نوشته آمور تولز و ترجمه مصطفی احمدی در انتشارات کتاب کوله پشتی به چاپ رسیده است.

"نجیب زاده ای در مسکو" رمانی بسیار جذاب و خواندنی است که از زندگی پر فراز و نشیب جوانی ثروتمند از طبقه ی مرفه جامعه ی روسیه روایت می کند. شخصیت اصلی داستان مردی اشراف زاده به نام "کنت الکساندر ایلیچ رستوف" می باشد که زندگی سرشار از تجمل، رفاه و آسایش را سپری می کند. داستان از جایی آغاز می گردد که رستوف به پاریس سفر کرده و دقیقا در زمان غیبت او، روسیه دچار تحولات بزرگی شده و انقلاب بلشویکی رخ می دهد. از آن جایی که دولت موقت، هنوز به ثبات و تعادل در حکومت نرسیده، به رستوف و سایر اشراف زاده ها به چشم تهدید بزرگی برای خود می نگرد؛ بنابراین هنگامی که کنت به کشور باز می گردد، دستگیر شده و مورد بازجویی قرار می گیرد. بالاخره پس از محاکمه و بازپرسی های پی در پی آزاد می شود اما در اتاق زیر شیروانی هتل متروپل به حصر دولت در می آید. حالا وی باید جهت تامین مخارج زندگی اش به عنوان خدمتکار در آن جا به کار بپردازد. این اتفاق رستوف را به شدت تحت تاثیر قرار داده و او را سرخورده و نا امید می کند تا این که تصمیم می گیرد راهی دیگر را در پیش گرفته و زندگی جدیدی را برای خود دست و پا کند؛ محتوای داستان به حدی زیبا و پر کشش است که تمامی ذهن و روح خواننده را به خود معطوف کرده و او را تا پایان با خویش همراه می سازد.


فهرست


مقدمه ی مترجم دفتر اول 1922: سفیر مردی انگلیسی در کنار ساحل قَرار آشنایی بگذریم... دور ‌و ‌بَر مجمع باستان‌شناسی رجعت دفتر دوم 1923: خانم بازیگر، روح، زنبور پیوست 1924: بی ‌نام ‌و نشان 1926: بدرود دفتر سوم 1930 هنر آراخنه قرار بعد‌از‌ظهر پیمان افسنتین پیوست 1938: تازه‌ وارد سازگاری بالا ‌رفتن، پایین‌ آمدن پیوست 1946 مسخره ‌بازی، آنتی ‌تز و حادثه پیوست دفتر چهارم 1950: آهسته، معمولی، تند 1952: آمریکا 1953: رسولان و از‌ دین‌ برگشتگان دفتر پنجم 1954: تشویق و تحسین مبارزات آشیل اَرره‌ و درچی بزرگسالی خبر حکایات پیوند دوباره دشمنان سلاح ‌در ‌دست (و چشم‌ پوشی) تعالی پایان سخن سخنان پایانی... و ناشناس

برشی از متن


یک نفر ادب به خرج داده بود و چمدان های کنت را به اتاق خوابش آورده بود. بنابراین وقتی بالابرها نام برده را بالا بردند کنت آن را با لباس و لوازم شخصی پر کرد. کنت که متوجه شد نگهبان ها دارند دو بطری برندی روی میز کنسول را می پایند فوری آن ها را هم داخل چمدان گذاشت و به محض این که چمدان به بالای پله ها منتقل شد نهایتا به میز اشاره کرد. دو باربر که یونیفرم های آبی شان سیاه و کثیف شده بودند گوشه های میز را چسبیدند. یکی از آن ها به دیگری گفت: «اما این که یک تن وزن داره.» کنت اظهار کرد که: «پادشاه خود را با قلعه اش مستحکم می کند و نجیب زاده با میز تحریرش.» وقتی باربرها آن را به داخل سالن کشیدند ساعت ایستاده ی رستوف که تقدیرش این بود که همان جا بماند نوای غمگینانه ی ساعت هشت را سر داد. سر نگهبان خیلی وقت بود که سر پست خود برگشته بود و مراقب ها که حالا خستگی جای کج خلقی شان را گرفته بود به دیوار تکیه داده بودند و خاکستر سیگارهایشان را کف پارکت می ریختند، و انقلاب تابستانی مسکو نوذر خود را که هنوز زوال نیافته بود در سالن اصلی می افشاند. کنت با چشمانی منتظر به سمت پنجره های شمال غربی سوئیت رفت. چه ساعاتی را جلوی آن سر کرده بود؟ چند صبح ردا بر تن و قهوه در دست، نظاره گر مهمانان تازه از راه رسیده از سن پترزبورگ بوده است که از سفر شبانه شان با قطار خسته و کوفته از راه رسیده بودند وسایلشان را از تاکسی خالی می کردند. چند شام گاه زمستانی نطاره گر برفی بود که آهسته فرود می امد و سایه ی شخصی تنها، چهار شانه و قد کوتاه، از زیر چراغی در خیابان رد می شد؟ درست در همان لحظه در انتهای شمالی میدان یکی از افسران جوان ارتش سرخ که نیم ساعت اول اجرای آن شب را از دست داده بود داشت با عجله از پله های (تئاتر) بولشوی بالا می رفت. کنت یاد بزرگ ترین علاقه ی جوانی اش افتاد: یعنی رسیدن به آنتراکت. و لبخندی بر لبش نشست. در کلوپ انگلیسی که می گفت الا و بلا فقط برای یک نوشیدنی دیگر می تواند بماند برای سه نوشیدنی هم می ماند. سپس جستی می زد و سوار درشکه ای می شد که منتظر او بود و بعد مثل برق روانه ی شهر می شد، از روی آن پله های افسانه ای جست می زد و مانند همین مرد جوان از درهای طلایی به داخل می خزید. بالرین ها روی صحنه ی زیبا می رقصیدند و کنت زیر لب با گفتن اکسکوزی موا عذر خواهی می کرد و به طرف صندلی همیشگی اش در ردیف بیستم راهش را باز می کرد که اشراف خوبی به بانوانی داشت که در لژها نشسته بودند. کنت آهی کشید و به دیر رسیدن فکر کرد. چه زود می شکند چینی نازک جوانی. سپس روی پاشنه اش چرخید و شروع کرد به قدم زدن در اتاقش. ابتدا وسعت سالن اصلی و دو ...

(نامزد بهترین رمان تاریخی سال 2016 به انتخاب گودریدز) (زندگی بدون تجمل گاهی می تواند با شکوه تر باشد) نویسنده: آمور تولز مترجم: مصطفی احمدی انتشارات: کتاب کوله پشتی



نظرات کاربران درباره کتاب نجیب زاده ای در مسکو - آمور تولز


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب نجیب زاده ای در مسکو - آمور تولز" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل