loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب از لاک پشت ها چه خبر؟

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب از لاک پشت ها چه خبر؟ نوشته ی روناک ربیعی با تصویرگری افروز قلیزاده لداری توسط انتشارات فنی ایران به چاپ رسیده است.

شوکا دختر کوچولویی است که به همراه لاک پشتش، گینی در کنار سواحل نیلگون دریای جنوب، در انتظار به دنیا آمدن بچه لاک پشت ها،  نشسته اند. نزدیکِ ساحل یک هتل مجلل و بزرگ به نام ، ماه شب چهارده  وجود دارد؛ و به این علت این نام برایش انتخاب شده که در قسمت بالای آن یک گوی بزرگ سفید به شکل ماه کامل قرار گرفته و با یک عالمه چراغ  طوری می درخشد که انگار خودِ ماه است. شوکا و گینی به خاطر لحظه ی تولد بچه ها، کمی نگران هستند و دلیلش هم این زیبایی و نور درخشان ماه مصنوعی هتل می باشد؛ آنها می ترسند لاک پشت کوچولوها بعد از شکستن تخم ها و بیرون آمدن از آنها به جای اینکه به سمت دریا و نور واقعی بروند اشتباهاً سمت جاده و هتل راه بیفتند. روزها و شب ها از پس هم می گذرند تا اینکه بعد از گذشت شصت روز لحظه ی موعود فرا می رسد. صبح خیلی زود شوکا با خوشحالی و عجله ی تمام به سمت ساحل می رود اما در کمال تعجب می بیند نه خبری از یچه لاک پشت ها هست و نه خبری از گینی می باشد. او به اطراف خود با دقت نگاه می کند و ناگهان متوجه می شود دیشب اتفاقی که نباید؛ افتاده است و بچه ها نور هتل را با ماه واقعی اشتباه گرفته و به جای دریا، به سمت جاده رفته اند. او گینی را غمگین و ناراحت کنار جاده پیدا می کند و مسافرانی را می بیند که هر کدام یک لاک پشت کوچک را در دست گرفته و به سمت ساحل می برند تا با رفتن به داخل دریا حال شان بهبود پیدا کند. از آن شب به بعد چراغ هتل را برای همیشه خاموش می کنند تا دیگر یک چنین اتفاقی تکرار نشود. متن ساده، جملات کوتاه و صفحات مصورِ تمام رنگی از جمله ویژگی های مثبت این کتاب می باشند که کودکان با مطالعه ی آن علاوه بر سرگرم شدن با اهمیت حفاظت از محیط زیست، آلوده نکردن محل زندگی موجودات زنده و... به صورت غیر مستقیم آشنا می شوند.

 


برشی از متن کتاب


سرش را چند بار برد توی لاکش و در آورد. خیلی خوشحال بود... شوکا گینی را تکان داد و گفت: هی گینی نگاه کن. ببین چه نوری داره، انگار ماهِ راست راستکیه. گینی سرش را آرام از توی لاکش آورد بیرون و چراغ را نگاه کرد. نور چراغ گرد و بزرگ هتل ورد توی چشم های گینی. چشم هایش را بست و دوباره رفت توی لاکش. شوکا گفت: به دنیا که اومدن برای همه شون این جا جشن می گیرم، هااااا؟ خوبه؟ گینی سرش را چند بار برد توی لاکش و در آورد، یعنی خیلی خوشحال می شود. بعد او را گذاشت سر شانه اش و راه افتاد. لاک پشت ها داشتند آرام آرام به طرف دریا می رفتند. نور چراغ بزرگ هتل تا دم ساحل را هم روشن کرده بود. شوکا گفت: نکنه بچه لاک پشت ها نور چراغ هتل را با ماه راست راستکی اشتباه بگیرند؟ گینی با چشم های ریز و کوچولویش شوکا را نگاه کرد. هر دو نگران شدند، اما بعد شوکا خندید و گفت: نه، نه، بچه لاک پشت های ما خیلی باهوشن. روزها و روزها گذشتند. ده روز، بیست روز، سی روز و شصت روز گذشت. دیگر وقت به دنیا آمدن بچه لاک پشت ها بود. شوکا و گینی با صدف و گوش ماهی سفید کنار ساحل برای بچه لاک پشت ها یک عالمه قلب درست کردند. شوکا و گینی روی ساحل شنی با شن کش راه هایی برای بچه لاک پشت ها درست کردند، بادکنک های سفدی باد کردند و به سنگ ها و صخره ها بستند، از ساحل سنگ های کوچک جمع کردند و رنگ کردند و برای بچه لاک پشت ها خانه های سنگی درست کردند. بعد شوکا، گینی را گذاشت روی شانه اش و شعر خواند و رقصید. وقتی می رقصید، دست هایش به نرمی باد توی هوا تکان می خوردند. آن شب تا صبح شوکا چشم روی هم نگذاشت و دل توی دلش نبود. صبح که شد دوید کنار ساحل، اما توی ساحل نه بچه لاک پشتی بود و نه گینی. جای پای بچه لاک پشت ها را دنبال کرد. بچه لاک پشت ها به جای این که به طرف دریا بروند، به طرف جاده رفته بودند. شوکا گیج شده بود، گینی را دید که کنار جاده نشسته و آرام اشک می ریزد. بچه لاک پشت ها همه توی جاده بودند و هیچ کدام حال شان خوب نبود. مسافرها از توی هتل آمده بودند بیرون. هر کدام بچه لاک پشتی را گرفته بودند بغلشان و می بردند کنار دریا...      

(از سری کتاب های نردبان) نویسنده: روناک ربیعی تصویرگر: افروز قلیزاده انتشارات: فنی ایران    



نظرات کاربران درباره کتاب از لاک پشت ها چه خبر؟


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب از لاک پشت ها چه خبر؟" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل