دربارهی کتاب جنگل نروژی اثر هاروکی موراکامی
کتاب جنگل نروژی هاروکی موراکامی رمانی جذاب و پرکشش از حکایتی خواندنی میباشد که داستانی عاشقانه و در عین حال غمانگیز را برای مخاطب روایت میکند. شخصیت اصلی قصه که راوی آن نیز هست، پسری به نام "تورو واتانابه" است که از ماجراهای زندگی هجده سال گذشتهی خویش سخن میگوید. وی، "کیزوکی" را که یکی از دوستان صمیمی دوران نوجوانیاش بود، به علت خودکشی از دست داده و در نتیجهی آن، با ضربهی بزرگی مواجه میگردد.
کیزوکی قبل از مرگش با دختر زیبایی به نام "نائوکو" رابطه ای احساسی داشت که به شدت دل باخته و عاشق او بود؛ با مرگ این پسر، نائوکو نیز به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و دچار افسردگی می شود. به دنبال واقعه ی دردناک مذکور، واتانابه و نائوکو به یک دیگر نزدیک شده و کم کم علاقه ای در میان شان به وجود می آید؛ اما روحیه ی بیمار دختر قصه و هم چنین احساس عذاب وجدان نسبت به کیزوکی، موجب دور شدن تورو از نائوکو گشته و سپس با دختری به نام "میدوری" ارتباط عاشقانه برقرار می کند.
تورو در اثر تمام این ماجراها و احساسی که نسبت به نائوکو دارد، دچار سردرگمی شده و توکیو را ترک می کند تا بلکه بتواند بر احساسات خود غلبه کرده و تصمیم درستی برای زندگی و آینده اش اتخاذ نماید. ماجرای داستان به حدی جذاب است که خواننده، مشتاقانه آن را تا پایان کتاب همراهی می کند.
بخشی از کتاب جنگل نروژی اثر هاروکی موراکامی
آن زمان 37 سال داشتم. در حالی که هواپیمای 747 عظیم الجثه با نزدیک شدن به فرودگاه هامبورگ در مه غلیظی فرو می رفت، کمربند صندلی ام را بستم. باران سرد نوامبر زمین را در خود غرق می ساخت و حال و هوای مناظر فنلاند را در ذهن تداعی می کرد: کارکنان فرودگاه با لباس های ضد آب، ساختمان دور افتاده ی فرودگاه، بیلبورد BMW . خب – دوباره آلمان.
وقتی هواپیما به زمین نشست، موسیقی ملایمی از بلندگوهای سقفی در فضا پیچید: نسخه ی ارکستری زیبای از جنگل نروژی بیتلز. این ملودی همیشه قلبم را به لرزه در میآورد، اما این بار ضربه از همیشه سخت تر بود.
به جلو خم شدم و صورتم را در میان دستانم پنهان کردم تا مانع شکافتن جمجمه ام شوم. کمی بعد، مهماندار آلمانی به سراغم آمد و پرسید که آیا بیمارم.
گفتم: «نه، فقط سرم گیج رفت.»
«مطمئنید؟»
«بله، مطمئنم. متشکرم.»
مهماندار لبخنی زد و دور شد و موسیقی دیگری از بیلی جوئل آغاز شد. صاف نشستم و در حالی که مشغول تماشای ابرهای تیره ای شدم که برفراز دریای شمالی گسترده بودند، به همه ی چیزهایی فکر می کردم که در طول زندگی ام از دست داده بودم: زمانی که برای همیشه از دست رفته بود، دوستانی که مرده یا ناپدید شده بودند، احساساتی که دیگر هرگز تجربه نمی کردم.
هواپیما به گیت ورودی رسید. مردم شروع بع باز کردن کمربندها و برداشتن ساک ها از قفسه های بالای سرشان کردند و در این میان، من در مرغزار بودم. می توانستم بوی چمن را استشمام کنم، وزش باد را روی صورتم حس کنم و صدای آواز پرندگان را بشنوم. پاییز 1969 بود و من به زودی 20 ساله می شدم.
خانم مهماندار آمد تا دوباره وضعیتم را بررسی کند. این بار کنارم نشست و پرسید که آیا حالم خوب است؟
با لبخند گفتم: «خوبم. متشکرم. فقط کمی احساس افسردگی می کنم.»
«می فهمم گاهی برای من هم اتفاق می افتد.»
ایستاد و لبخند شیرینی زد: «بسیار خب، سفر خوبی داشته باشید.»
هجده سال گذشته بود، اما هنوز می توانستم تک تک جزئیات آن روز را در مرغزار به خاطر بیاورم. در حال که باران ملایم چند روزه غبار تابستان را شسته بود و کوه ها یک دست به رنگ سبز درخشان درآمده بودند، نسیم ماه اکتبر ساقه های سفید ایستاده روی چمن ها را به پرواز در می آورد. باریکه ی بلندی از ابر به گنبد آبی یخی آسمان چسبیده بود. نگاه به آن آسمان پهناور چشم را می آزرد. باد ملایمی از روی چمنزار برخاست و قبل از آن که به میان جنگل بوزد و صدای خش خش شاخه های درختان و پارس سگی در دوردست را به گوش برساند، از لای موهایش گذشت – صدایی مبهم که به نظر می رسید از دری روی به جهان دیگر به گوش می رسید.
هیچ صدای دیگری را نمی شنیدیم. هیچ کس را نمی دیدم فقط دو پرنده ی قرمز روشن را دیدیم که از میان مرغزار پرواز کردند و به سرعت به سمت جنگل رفتند. در حالی که قدم می زدیم، نائوکو با من صحبت می کرد...
کتاب جنگل نروژی اثر هاروکی موراکامی با ترجمهی م. عمرانی توسط انتشارات نوای مکتوب به چاپ رسیده است.
- نویسنده: هاروکی موراکامی
- مترجم: م. عمرانی
- انتشارات: نوای مکتوب
نظرات کاربران درباره کتاب جنگل نروژی | هاروکی موراکامی
دیدگاه کاربران