محصولات مرتبط
دربارهی کتاب تس دوربرویل
کتاب "تس دوربرویل" رمانی پرماجرا است که زندگی مشقتبار و پرپیچ و خم دختری جوان و زیبا را برای مخاطب شرح میدهد.
شخصیت اصلی قصه، "تس دوربیفیلد" نام دارد؛ او دختری جوان و خوش سیما میباشد که درون خانوادهای فقیر دیده به جهان گشوده است. پدر تس، "جک دوربیفیلد"، مردی رنجکشیده است که بیشتر اوقات خود را در مستی به سر میبرد. او از طریق خردهفروشی، درآمد ناچیزی را برای خانوادهاش کسب میکند. همسرش نیز به واسطهی شستوشوی لباسهای دیگران، پول اندکی بهدست میآورد. اما مجموع درآمد این زن و شوهر، پاسخگوی نیازهای خانوادهشان نیست و نمیتواند، زندگی آرام و مرفهی را برای آنها فراهم نماید.
ماجرای داستان تس دوربیفیلد، از اواخر ماه مه آغاز میشود. مطابق روال همیشگی، جک با در دست داشتن سبد فروش خود، غمگین به سوی خانه در حال حرکت میباشد. در همین هنگام، با کشیش "ترینگم" روبهرو میشود کشیش باستانشناسی که جهت نگارش کتاب تاریخ جدید خویش، در زمینهی شجرهی شوالیههای سرشناس گذشته، تحقیق و بررسیهای فراوانی انجام داده. کشیش اطلاعات تازهای را از آنها و بازماندگانشان را به دست آورده است؛ اطلاعاتی که به اجداد جک نیز مرتبط میباشد.
ترینگم، پس از احوالپرسی با جک، دربارهی اجداد نامآور او سخن میگوید که صاحب ثروت و جایگاهی ویژه بودهاند. در این میان، به تنها اقوام بازمانده از خانواده جک، اشاره مینماید که صاحب ملکی بزرگ و قدیمی در کینگزبری هستند. همین اطلاعات، جک را غرق در رویاهایی شیرین و بزرگ میکند؛ رویاهایی که در آیندهای نه چندان دور، دردسرهایی بزرگ را بر سر راه خوشبختی تس میگذارد و این دختر جوان را با اتفاقاتی غیرقابل پیشبینی مواجه میسازد
بخشی از کتاب تس دوربرویل
بامدادی مهآلود در ماه اوت بود. بخارات متراکم شبانگاهی بر اثر حملهی پرتوهای گرم خورشید تجزیه میشدند و به رشتههای منفردی در بیشهها و درهها بدل میگشتند، و در آنجا میماندند تا خشک میشدند و دیگر چیزی از آنها نمیماند.
خورشید به واسطهی وجود این مه حالت و قیافهی غریبی داشت، گویی حس میکرد و به همین جهت برای بیان حالتش خواستار ضمیر مذکر بود. این حالت و قیافهی خورشید و اینکه هیچ موجودی بشری در صحنه به چشم نمیخورد، حالت و وضع احساسی مهرپرستان ایام باستان را به ذهن متبادر مینمود. آدمی احساس میکرد کیشی سالمتر و معقولتر از آن هرگز در زیر این آسمان نبوده است. این جرم آسمانی، موجود خدایگونهی زرین مویی بود با چهرهی خندان و چشمان ملایم، که با نیرو و شور و علاقهی جوانی، بر زمینی که برای او سرشار از زیبایی بود خیره شده بود.
اندکی بعد، نور خورشید چینها و درزهای کرکرهایهای کلبهها را شکافت و رشتهها و نوارهای روشنایی را که به سیخهای تفته مانند بودند بر گنجهها و میزهای کشو دار و سایر وسایل درون کلبهها افگند و دروگران خفته را از خواب برانگیخت.
اما آن روز از میان همهی چیزهای سرخفام، سرختر از همه دو بازوی چوبی رنگ کردهای بود که از حاشیهی گندمزار نزدیک مارلوت سر برمیآوردند. اینها با دوتای دیگر که پایینتر بودند پرهی گردان ماشین دروگری را تشکیل میدادند که شب پیش به مزرعه آورده و برای عملیات امروز آماده کرده بودند. رنگی که به آن آغشته بودند در اثر تابش خورشید شدت و فروغ بیشتری گرفته بود و بدانها حالتی میداد که گویی آنها را در آتش گداخته فرو بردهاند.
مزرعه را پیشتر گشوده بودند، بدین معنی که دور تا دور آن کوچهای به پهنای چند پا بریده بودند تا اسبها و دستگاه بتوانند در آغاز کار در آن حرکت کند.
دو گروه، یکی مرکب از مردان و جوانان و دیگری متشکل از زنان و دختران، درست در آن ساعتی که سایههای راس پرچینهای غربی میروند در جنبوجوش بودند. به این جهت سرها همه در هالهی نوازش خورشید بودند، حال آنکه پاها هنوز در سپیدهدم سیر میکردند. هر دو گروه از باریکه راه واقع در بین دو کپهی سنگی که در کنار نزدیکترین مدخل مزرعه بودند ناپدید شدند...
کتاب تس دوربرویل اثر تامس هاردی و ترجمه ابراهیم یونسی در نشر نو به چاپ رسیده است.
(با نقدی از ویرجینیا وولف) نویسنده: تامس هاردی مترجم: ابراهیم یونسی انتشارات: نشر نو
مشخصات
- مترجم ابراهیم یونسی
- انتشارات نشر نو
نظرات کاربران درباره کتاب تس دوربرویل - تامس هاردی
دیدگاه کاربران