loader-img
loader-img-2
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب بقالی بابابزرگم بهترین مارکت دنیا

5 / -
موجود شد خبرم کن

درباره کتاب بقالی بابابزرگم بهترین مارکت دنیا

این اثر داستانی طنز از نویسنده ی زن ترکیه ای "شرمین یاشار" می باشد که به نوعی برگرفته از خاطرات دوران کودکی خود اوست. داستان روایتگر زندگی و رویاپردازی های دختری به نام " شبنم " است که در مقابل سوال همیشگی بزرگترها که "در آینده چه کاره خواهی شد؟" به فکر فرو می رود و شروع به بررسی شغل اطرافیانش می کند و به این نتیجه می رسد که پدر بزرگش که در روستا یک بقالی کوچک دارد و نیاز تمام مردم دهکده را برطرف می کند صاحب بهترین شغل دنیاست چون همیشه از زندگی و کارش راضی است.

شبنم با اصرار فراوان پدربزرگش را مجاب می کند تا او را به عنوان شاگرد بقال قبول کند تا به این ترتیب با نحوه ی اداره ی بقالی آشنا شود. روح ساده، لطیف و کودکانه ی شبنم او را وادار می کند تا دخالت هایی در امور بقالی کند تا به نظر خودش آن جا را برای همه ی مشتریان مکانی دلپذیر کند.

او نوشابه ها را با هم مخلوط می کند تا به طعمی جدید برسد تا کسانی که در انتخاب نوشیدنی محدودیت دارند هم بتوانند از آن استفاده کنند و یا به فرد نیازمندی که همیشه به مقدار نیاز روزانه اش خرید می کند بیشتر جنس می دهد و در حساب افراد پولدار دهکده ثبت می کند و ... . اما هر بار از کارهایش درسی از زندگی را می آموزد و ... .

 

 

برشی از متن کتاب بقالی بابابزرگم بهترین مارکت دنیا


مراد درازه درسته که پروژه ی آب معدنی آلبالویی من نگرفت، اما تو ماه های تابستون فروش نوشیدنی بد پیش نمی رفت. اما بمب اصلی وقتی صدا می کرد که فصل بستنی می شد، زمستونا، بخاری رو از جایی که قرار داشت بلند می کردیم و بابابزرگم به جاش یه یخدان بزرگ می ذاشت، بغلش هم قیف های بستنی رو می چید. از بستنی فروشی، بستنی های کاکائویی و خامه دار می خرید و می آورد. بله ... دکان، بقالی بود اما اگه لازم بود بستنی فروشی هم می شد ... روز اولی که بستنی اومد یک جمله ی جادویی تو زبون بچه ها می افتاد ... «بقالی بستنی آورده ...» در دم، بقالی پر از بچه می شد ... به همه قاطی پاطی بستنی می دادیم.

اصلا نمی تونستم این بچه هایی رو که مثل دیوونه ها بستنی می خورند، درک کنم. پشت پیشخوان بقالی ایستادن، چیز متفاوتیه. قیف های بستنی رو که به سمتشون دراز می کردم تا پولو بگریم، با گفتن: «برو آب بخور، خوردن آب رو فراموش نکن.» بهشون هشدار می دادم. توی دلم هم با خودم می گفتم: «ما بقالیم یا بستنی فروش؟ بستنی فروشیم یا که مادریم ما؟ چرا اینارو نصیحت می کنی این طوری؟» هفته ی اول، مدام بستنی می خوردن. به هر حال آخرشم سیر می شدند و فروش کم می شد.

یخدون برقی بود. یعنی اگر برق قطع می شد، در عرض چند ساعت،دیگه چیزی به نام بستنی باقی نمی موند همه اش آب می شد و می رفت پی کارش. به خاطر همین وقتی تابستون دچار قطعی برق می شدمی، بابابزرگم به صورت عجیب و غریبی عصبانی می شد. هرچند که تمام روز برای عصبانی شدنش دنبال بهانه می گشت. برق که می رفت، تبدیل می شد به باروت. وقتی برق می رفت، بسته های بستنی رو از یخدون در می آورد و می انداخت توی ماشین و به بخش داری نزدیک روستا می برد و در آن جا توی یخدان دیگه می گذاشت تا برق بیاد، همون جا منتظر می موند.

همین که برق روستا وصل می شد، به محلی که بابابزرگم اون جا منتظر ایستاده بود، تلفن می کردیم و بهش می گفتیم، حالا می تونه برگرده. بابابزرگم توی این وقت ها خیلی عصبی و وحشتناک می شد. این دست و پا زدنش منو خیلی ناراحت می کرد. تو فکر خودم، به بچه های روستا می گفتم: -برای این که شماها دو تیکه بستنی بخورید، ببینید این آدم چه عذابی می کشه. برید بستنی بخرید و دست بابابزرگم رو ببوسید و ازش تشکر کنید. البته خودمو خسته می کردم. چون همیشه حق با مشتری بود. هر چی باشه، همیشه حق با مشتریه. یه تابستون مامان وبابام منو به لونا پارک بردند و به من اجازه سوار شدن فقط سه وسیله ی بازی رو دادند.

از این محدود کردن بزرگترها عصبی می شدم. توی عمرم یه بار اومده بودم لونا پارک. ولم کنید یه دل سیر سوار بشم خب ... مرز بندی چیه، سه تا بازی همش ااا...؟ هرچند، فقط سوار ماشین هایی که به هم می کوبند و قایق پارویی شدم. سومیشو نخواستم. مردم آزاری نیست این؟ گفتم نمی خوام، بمونه. حالا که اجازه داشتم فقط سه تا بازی کنم، مخصوصا یکیشو ول کردم. خواستم پیش خودم بهشون بگم که، من از شما بخشنده ترم.

این طوری می تونستم یه درس انسانیت به مادر و پدرم بدم. البته هیچ کس هم، دوزاریش نیوفتاد: «خیله خب، حالا که نمی خوای سوار شی، سوار نشو.» اینو گفتند و به راه افتادن. در دنیا من بی اصرار ترین بچه ی یک خانواده بودم.    

فهرست 


مقدمه ی مترجم وقتی بزرگ شدی، می خواهی چه کاره بشی؟ بهترین شغل دنیا بابابزرگ بقالم ساعت های کاریم نوشابه ی گازدار آلبالویی داداش مصطفی مراد درازه دزد محصولات محلی شکریه وسواسی دوستت دارم لوبیا چیتی آفریقایی ها عمو وهبی ماشین حمل کالا بابابزرگ چشمه دار آلمانی ها دایی کاپیتانم آرایش های مدل جدید و سال ها بعد ...


(داستان طتز) نویسنده: شرمین یاشار مترجم: آتوسا آبکار انتشارات: پرک  

 


مشخصات


محصولات مرتبط

درباره شرمین یاشار نویسنده کتاب بقالی بابابزرگم بهترین مارکت دنیا


نظرات کاربران درباره کتاب بقالی بابابزرگم بهترین مارکت دنیا


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب بقالی بابابزرگم بهترین مارکت دنیا" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل