معرفی کتاب من جوکترینم
این اثر جلد سوم از مجموعه ی " یک داستان نوجوانانه " می باشد. " جیمی گریم " نوجوانی است که توانسته عنوان بامزه ترین پسر شهر و ایالت را از آن خود کند و حال باید با 8 نوجوان هم سن و سال خود در هالیوود، برای کسب بهترین کمدین نوجوان سال جهان مسابقه دهد. سه روز به شروع مسابقات باقی مانده و جیمی احساس می کند به شدت احتیاج به تمرین دارد، اما برگزار کنندگان این رقابت ها می خواهند مستندی از زندگی تک تک این بچه ها تهیه کنند. حضور گروه مستند ساز در زندگی خصوصی جیمی مزاحمت های فراوانی برای او ایجاد می کند و جیمی نمی داند چطور باید خودش را از دست آن ها نجات دهد. مسئله ی دیگر که جیمی را به شدت آزار می دهد این است که او دیگر نمی تواند مانند گذشته با دوستان صمیمی اش " گیلدا "، " جویی " و " جیمی پیرس " وقت صرف کند. روز قبل از شروع مسابقه او به برنامه ی تلویزیونی " اجرای امشب " با اجرای کمدین مورد علاقه اش " جیمی فالون " دعوت می شود، در این برنامه " تیلور سویفت " خواننده مشهور و " دنیل رادکلیف " بازیگر نقش هری پاتر نیز حضور دارند و جیمی می تواند در این برنامه حضار را بخنداند و روحیه ی خود را به دست آورد، حال او به شدت آماده برای مسابقه با دیگر نوجوانان هم سن و سال خود است و ... . تصاویر کتاب را " لورا پارک " به تصویر کشیده است و این اثر برای گروه سنی 12+ مناسب می باشد.
مجموعه ی " یک داستان نوجوانانه " به زندگی پسر نوجوانی به نام جیمی گریم می پردازد که در یک تصادف رانندگی پدر، مادر و خواهر خود را از دست داده است، همچنین پس از آن سانحه او دیگر نمی تواند بر روی پاهای خود راه برود و باید از ویلچر استفاده کند. در مدتی که جیمی در بیمارستان بستری بود، ملاقات کنندگان برای او کتاب های جوک هدیه می آوردند و جیمی اوقات خود را با خواندن آن ها پر می کرد تا روحیه ی از دست رفته اش را دوباره به دست آورد و پس از آن به اجرای استند آپ کمدی پرداخت. جیمی پس از فوت اعضای خانواده اش در کنار خانواده ی خاله اش زندگی می کند، اما آن ها تنها کسانی هستند که به هیچ عنوان به جُک های او نمی خندند و حتی شوخی های او را درک نمی کنند، اما جیمی به هیچ عنوان دست از تلاش بر نمی دارد.
کتاب من جوکترینم (از مجموعه کتاب من جوکم) اثر جیمز پترسون و کریس گرابنستاین و ترجمه زهرا غفاری و مریم بنایی از انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
برشی از متن کتاب
فصل 40 کله ی پُربادم دیگه تو کلاه جا نمی شه! آره، درست فهمیدید. دوباره باید برگردم خونه مون تو لانگ بیچ و همون کارهای همیشگی رو بکنم و بشم جیمی گریمی که قبل از این جریان ها بودم. باشه. خب شاید یه کم، فقط یه کم به خاطر برنده شدنم هوا بَرَم داشته باشه. یادمه بهم گفته بودن وقتی از اون سر تا این سر کشور پرواز می کنی، کله ت باد می کنه. راستش رو بخواید، یه کم از اون چیزی که قبلا بودم بیشتر ورم کردم. در واقع من بزرگ ترین قهرمان شهر لانگ آیلند، اونم بعد از بیلی کریستالم. آره، خودشه. اونم یکی دیگه از بزرگ ترین کمدین های دنیاست که تو لانگ بیچ لانگ آیلند به دنیا اومده و بزرگ شده. بیلی کریستال همون مجری معروف برنامه ی زنده ی شنبه شب ها و فیلم هایی مثل وقتی هری سالی را دید ... ، حقه بازهای شهر، عروس پادشاه و از همه مهم تر، بازیگر نقش صدای مایک وازوفسکی تو کارخونه ی هیولاها و دانشگاه هیولاهاست. گمونم بیلی هم تو جوونی ش عادت داشته وقتش رو توی همون جاهایی بگذرونه که الان من می گذرونم. گمونم تو این بهشت ساحلی، یه ویژگی جادویی هست که باعث می شه از هر نسل یه دونه از بچه هاش این جوری بانمک و معرکه از آب دربیاد. یا حداقل، من که دلم می خواد قضیه رو این جوری به بقیه بگم. حتی خودمم داره باورم می شه. توی مدرسه، من یکی از باحال ترین بچه ها هستم. خب، باشه. راستش رو بخواید من باحال ترینم. واسه همیشه. بابا دست بردارید، ناسلامتی من از تلویزیون رسمی کشور روی آنتن رفته بودمها. تازه یه مسابقه رو هم بردم. شاید حتی بیلی کریستال دعوتم کنه که تو سری جدید کارخونه هیولاها، جای یکی از شخصیت ها حرف بزنم. دیگه باحال تر از این چی می شه پیدا کرد؟ زندگی خیلی خوبه. یعنی نه، زندگی من خیلی خوبه. فقط یه موضوع خیلی کوچولو موچولوی دیگه می مونه. قبل از اینکه راه بیفتم و تا اون مسابقه برم و قبل از اینکه او جوک ها رو (که خودمم یادم نیست) واسه ی بقیه تعریف کنم، بی ان سی تمام اون تصویرهای مسخره رو نشون داد؛ همون هایی که اون گروه فضول دوربین به دست، تو همه جای لانگ بیچ دنبالم راه افتاده بودن و از زندگی م فیلم گرفته بودن. همه ی مردم دیدن که من چه جوری تو اون چاله ی پُر از آب و گل گیر کردم. دیدن یکی از عکس های خانوادگی قدیمی رو از توی آلبوم بیرون کشیدم و وقتی قیافه ی مامان و بابا و خواهر کوچیکه م، جنی رو دیدم، های های اشک ریختم (باور کنید دست خودم نبود). دیدن چطور هر روز صبح خودم رو از لای چین و چروک های ملافه ی دورم بیرون کشیدم و به زحمت روی ویلچرم نشستم و سعی کردم شلوار جینم رو از تو پاهای مُرده م بالا بکشم. توی فیلم، سر تیترهای روزنامه های قدیمی هم بود و یک تیکه فیلم از اخبار اون زمان که با حرکت آهسته، نور چراغ های آمبولانسی رو نشون می داد که واسه کمک کردن به ماشین تصادف کرده اومده بود؛ همون تصادفی که من رو یتیم کرد. بعدش هم چندتا عکس احساسی و نمایشی بود از من که توی بیمارستان توان بخشی تقلا می کردم و حرکت های فیزیوتراپی رو انجام می دادم. ...
(یک داستان نوجوانانه) نویسنده: جیمز پترسون - کریس گرابنستاین مترجم: زهرا غفاری - مریم بنایی انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب من جوکترینم | انتشارات پرتقال
دیدگاه کاربران