کتاب دورهمی شبانه جلد چهارم از مجموعه ی مودی خوفناک اثر ای.جی.سدلویک و ترجمه ی می گل اسماعیلی از انتشارات حوض نقره به چاپ رسیده است.
پدر و مادر " مودی " و " میلی " مونتاگ قرار است برای کمک به اجرای تئاتر دراکولا در شنبه شب به محل اجرای تئاتر شهرشان بروند و مراقبت از این دو خواهر دوقلو را به پرستاری به نام " تریسی " واگذار کرده اند. مادر از آن ها خواسته تا هر کدام تعدادی از دوستان مدرسه شان را دعوت کنند و یک دورهمی شبانه را با هم تجربه کنند. میلی به مدرسه ی برج های پریمرز می رود و سه دوست و همکلاسی اش را دعوت می کند اما مودی به مدرسه ی راتوود می رود که در آن گرگینه ها، خون آشام ها، شبح ها، جادوگرها و دیگر موجودات عجیب درس می خوانند و به همین دلیل نمی تواند کسی را برای دورهمی شبانه شان دعوت کند. به جز جد بزرگ مودی، خاله آثل که خودش مدیر مدرسه و یک شبح است هیچ یک از اعضای خانواده نمی دانند که مدرسه ای که مودی به آن می رود یک مکان غیر عادی می باشد اما او مجبور می شود تعدادی از دوستانش را دعوت کند تا کسی به او شک نکند، بنابراین او از ویلف که یک گرگینه، پاپریکایِ خون آشام و ایزابلِ نامرئی دعوت می کند. شنبه شب فرا می رسد و پاپریکا بعد از دوستان میلی می رسد و به مودی خبر می دهد که ویلف امشب را نمی تواند به خانه ی آن ها بیاید. مادر از قبل از "پنه لوپه" که یک جادوگر و از هم کلاسی های مودی است را بدون اطلاع او دعوت کرده تا در مهمانی شبانه حاضر شود. پنه لوپه به خوبی می داند که مودی هیچ ویژگی خاصی ندارد و فقط تظاهر می کند که یک هیولا است و مودی همیشه می ترسد که پنه لوپه رازش را برملا کند. دورهمی شبانه شروع می شود و دردسرهای مودی در آن شب هرگز از یاد او و دوستانش نخواهد رفت چون ... .
" مودی خوفناک " نام مجموعه ای است که به خاطرات و زندگی دختری به نام مودی می پردازد. او و خواهر دوقلویش که تضادهای بسیاری با هم دارند در کنار پدر و مادرشان زندگی خوبی داشتند و آن دو به یک مدرسه می رفتند تا این که مودی تصمیم می گیرد به مدرسه ی دیگری برود زیرا احساس می کند که یک موجود خاص و عجیب است و مدرسه ی راتوود را انتخاب می کند که در واقع مدرسه موجودات عجیب و غریبی مانند ارواح و خون آشام هاست. در هر جلد برای مودی اتفاقات جالبی رخ می دهد.
برشی از متن کتاب
فصل ششم مودی به محض این که صدای زنگ در را شنید به سمت پایین دوید تا پیتزاها را بگیرد. تریس گفت: «قول بده ساکت باشی، امشب یک فیلم ترسناک به اسم شب مرموز از تلویزیون پخش می شه، که با سروصداهای شما امکان نداره که من دست و حسابی بترسم.» و جعبه ی پیتزاها را بالای سر مودی گرفت که برای گرفتنشان بالا پرید. مودی گفت: «قول می دهم.» با جعبه های پیتزا از پله ها بالا دوید و آن ها را وسط اتاق گذاشت. میلی گفت: مادرم همیشه می گه قبل از غذا خوردن باید دستامونو بشوریم، مخصوصا وقتی که به این موجودات جونده دست زده باشیم. همه شان در راهرو جمع شدند تا برای دست شویی رفتن صف ببندند. مودی پاپی را می دید که جلوی صف خوش بو کننده به دستانش می مالد. مودی داد زد: «عجله کن. پیتزاها سرد می شن.» مودی آخرین کسی بود که دست هایش را شست و به سمت اتاق خواب دوید. ولی وقتی جعبه ی پیتزا را بلند کرد، تقریبا هیچ وزنی نداشت. درش را برداشت. کسی نصف پیتزا را خورده بود. قسمت سبزیجات دست نخورده باقی مانده بود و از قسمت دیگر جز خرده های نان خشک و لکه های سس گوجه فرنگی، چیزی باقی نمانده بود. پنه لوپه پرسید: «کی سهم من رو دزدید؟» پاپریکا گفت: «خب من که نبودم. من از گوشت متنفرم.» و تکه ای از پیتزای سبزیجاتش را کند. میلی گفت: «مال ما هم خیلی خوبه.» یک گاز از قسمت پر پنیر و گوجه اش زد و ادامه داد: «مم .. خیلی خوشمزه ست.» پنه لوپه دست به سینه شد و گفت: «پس کار ایزابله.» میلی گفت: «اون کیه؟ فکر نمی کنی برای داشتن دوستان خیالی یه کم بزرگ شدی؟» سوزی و پاپی و آلیس خندیدند. ایزابل زیر لب گفت: «کار من نیست، همیشه همه چیز گردن من می افته. این انصاف نیست.» پاپریکا گفت: «من فکر می کنم کار ویولت باشه.» میلی گفت: «چرت و پرت نگو، همسترها گیاه خوارند.» الیس گفت: «آره، فکر می کنم اگر در مجموعه ی زندگی وحشی می دیدم که یکی شون داره یک بز کوهی رو می کشه یادم می مونه.» مودی به ویولت نگاه کرد که داشت روی فرش خانه ی عروسکی میلی چرت می زد و به پنجه هایش که بغل شکمش گذاشته بودشان استراحت می داد. انگار به سبیل هاش تکه ای پپرونی چسبیده بود؟ همین که میلی تکه ی آویزان پنیر را داخل دهانش گذاشت، پنه لوپه گفت: «من گشنمه.» مودی گفت: «می رم برای خودمان چیز دیگری پیدا کنم.» به طبقه ی پایین رفت تا داخل یخچال نگاهی بیندازد، یک سته نان سیر آن جا بود، که تقریبا به اندازه ی پیتزا خوش مزه بود. آن را داخل مایکروویو گذاشت. همان طور که با پنجه ی پا از اتاق پذیرایی می گذشت، می توانست صدای ریتم موسیقی ویولن را که با صدای جیغ قطع می شد بشنود. وقتی مودی به اتاق خواب برگشت، دید که دختران مدرسه ی برج های پریمرز دور کمد میلی جمع شده اند و به دست های شان لاک قرمز براق می زنند. ...
نویسنده: ای. بی. سدلویک مترجم: می گل اسماعیلی انتشارات: حوض نقره
نظرات کاربران درباره کتاب مودی خوفناک 4 (دورهمی شبانه)
دیدگاه کاربران