کتاب من و مامان بزرگ اثر هلن اکسلی با ترجمهی تارا سالک توسط انتشارات کلام به چاپ رسیده است.
یکی از مهم ترین و قدرتمند ترین جنبه های روابط انسانی، پیوند عاطفی بین اعضای یک خانواده است. در سایهی روابط گرم و صمیمانهی حاکم در بین اعضای یک خانواده است که امنیت روانی و عاطفی همهی اعضا به خصوص کودکان، تامین شده و بستر مناسبی برای رشد مهارت های اخلاقی و اجتماعی آن ها فراهم می شود. کتاب من و مامان بزرگ با نشان دادن رابطهی عاطفی بین مادربزرگ و نوه به صحیح ترین و موثرترین شکل ممکن با کمک گرفتن از قالب داستانی کودکانه، بسیار شیرین و دلنشین به موضوع پرداخته است. داستان از زبان کودکی است که لحظات خاطره انگیز و خوشی مانند رفتن به قایق سواری، شهر بازی، آشپزی کردن و... را در کنار مادر بزرگ مهربان و شادابش گذرانده و آن ها را بسیار زیبا و دلچسب نقل می کند. مادر بزرگ قصه که رابطهی دوستانه و تاثیر گذاری با نوهی خود دارد ، حس نشاط و سر زندگی را در او زنده کرده و باعث شادمانیاش میشود. متن ساده و در عین حال پر محتوای کتاب خواندن آن را برای کودکان دبستانی نیز خوشایند کرده و تصاویر زیبا و رنگی چاپ شده در ورق های گلاسه، جذابیت آن را دو چندان کرده است.
برشی از متن کتاب
ما میتوانیم ساعتها با هم حرف بزنیم. راستش حتی غذا خوردنمان هم خیلی طول میکشد، چون در آن وقت هم حرفهای زیادی برای گفتن داریم. مامان بزرگ دوست دارد همه چیز را دربارهی من بداند. من تمام ناراحتی ها و مشکلاتم را به او می گویم و او تنها کسی است که همیشه برای گوش دادن به حرف هایم وقت دارد. مامان بزرگ ها معمولا پیر و ناتوان به نظر می رسند، ولی مامان بزرگ من این طور نیست. تازگیها حتی موهای سفید او هم ناپدید شدهاند. خودش میگوید که حالا دارد بهترین دوران زندگی اش را میگذراند. او می گوید که تازه به یک ماجراجوی بزرگ تبدیل شده است. راستش من هم می خواهم مثل او یک ماجراجوی بزرگ باشم. وقتی با هم به خرید می رویم، هر چه را که بخواهم برایم میخرد. برای همین همیشه به خودم اجازه میدهم چیزی را که می خواهم به او بگویم. در حالی که مشغول خرید هستیم، با هم راه می رویم و راه می رویم و میخندیم و میخندیم. وقتی به خانه برمیگردیم، او روی صندلی وِلو میشود و میگوید: "پاهام دیگه طاقت ندارن!" و "آه! یه فنجان چایی چه قدر می چسبه!" مامان بزرگ بعضی وقت ها من را "کوچول موچول یا چیزهای خنده دار دیگری مثل این صدا میزند. او هرگز من را به خاطر کارهایم سرزنش نمیکند. او همه چیز را دربارهی من و خانواده ام میداند. او تمام نقاشیها و نوشتههای من را جمع میکند و نگه میدارد. در خانهی مامان بزرگ همیشه بو های خوبی وجود دارد. هر وقت که از در وارد میشوم، او را مشغول پختن چیز های خوشمزه ای می بینم که می خواهد برای من آماده کند. من تنها کسی هستم که اجازه دارم قاشق مخلوط کیک را لیس بزنم. "مامان بزرگ خیلی ممنونم. این بهترین و خوشمزهترین کیک دنیاست، چون شما آن را برایم درست کرده ای...
- نویسنده: هلن اکسلی
- مترجم: تارا سالک
- تصویرگر: جین ماسی
- انتشارات: کلام
نظرات کاربران درباره کتاب من و مامان بزرگ
دیدگاه کاربران