کتاب من و دوستم

کتاب من و دوستم نوشته‌ی هلن اکسلی و ترجمه‌ی تارا سالک توسط انتشارات کلام به چاپ رسیده است.

دوستی، یکی از مهم ترین و قدرتمند ترین ابعاد روابط انسانی است. با برقراری روابط گرم و صمیمانه‌‌ بین دو نفر دوستی شکل گرفته، ادامه پیدا می کند و می تواند تاثیرات مهم و حیاتی بر زندگی دو طرف بگذارد. در متون ادبی و دینی راجع به انتخاب دوست همواره به ما سفارش هایی شده و از تاثیرات همنشین  و دوست خوب سخنان زیادی گفته شده است. کتاب من و دوستم، با نشان دادن رابطه‌ی دوستی بین دو کودک به کامل ترین و بهترین شکل ممکن، بسیار شیرین و دلنشین به موضوع دوستی پرداخته است. کتاب در واقع نوعی شرح حال نویسی، از زبان کودکی است که  لحظات خاطره انگیز و خوبی را که در کنار دوستش می گذراند، با لحنی روان و گیرا به تصویر کشیده و نمونه‌ای کامل از یک رابطه‌ی دوستانه‌ی بی نقص را به کودکان ارائه می دهد. در کتاب فوق می خوانیم که راوی کتاب و دوستش با یکدیگر به پارک می روند، با هم بازی می کنند، خوراکی هایشان را با یکدیگر تقسیم می کنند و از کنار هم بودن لذت می برند. آن ها بعضی وقت ها بعد از مدرسه به خانه‌ی یکدیگر رفته و در درس ها به هم کمک می کنند. در شرایط سخت به کمک هم می روند و حتی در اوقات ناراحتی هم باعث آرامش یکدیگر می شوند. متن ساده و در عین حال پر محتوای کتاب خواندن آن را برای کودکان دبستانی نیز خوشایند کرده و تصاویر زیبا و رنگی چاپ شده در ورق های گلاسه، جذابیت آن را دو چندان کرده است.

برشی از متن کتاب

من و دوستم بعضی روزها برای تفریح و بازی به پارک می‌رویم. ما خوراکی هایمان را هم می بریم و بین خودمان تقسیم می‌کنیم. ما سر به سر هم می گذاریم و حسابی می خندیم. هیچ چیز برای من و دوستم لذت بخش تر از باهم بودن نیست. ما همیشه در مورد هدف ها و نقشه هایمان و همین طور ماجرا های بزرگی که در آینده خواهیم داشت حرف می زنیم. فکر کنم هیچ وقت از حرف زدن با هم خسته نشویم. وقتی دوست خوبی داری، احساس تنهایی نمی کنی. اگر فیلم جالبی ببینم، قبل از هرکاری دوست دارم به او زنگ بزنم و ماجرای آن را برایش تعریف کنم. به نظر من هیچ چیز جالب تر و دوست داشتنی تر از آن نیست که دوست خوبی داشته باشی و بتوانی همه چیز را با او قسمت کنی. وای! آیا می شود این همه گیلاس را خورد؟! بله! یک روز من و دوستم فیلمی را می دیدیم و این فیلم آن قدر جالب و تماشایی بود که نفهمیدیم کاسه‌ی پر از گیلاس را چه طور خالی کردیم! ما همیشه به هم کمک می کنیم. وقتی باران می بارد، او چترش را روی سر من هم می گیرد. یک دوست خوب همیشه از دوستش حمایت می کند. او فرشته‌ی نگهبان من است. یک روز من خیلی ناراحت و نگران بودم؛ چون نمی دانستم بعضی کارهای مدرسه ام را چه طور انجام دهم. دوستم به کنار من آمد تا تنها نباشم. حالا او پیش من نشسته بود، آرام و مهربان. این جور وقت‌ها لازم نیست که حتماً حرفی زده شود تا یک دوست خوب را کنار خود حس کنی. بعضی وقت ها دوستم به خانه‌ی ما می آید تا کارهای مدرسه و مشق هایمان را با هم انجام دهیم. او به من درس تاریخ می دهد و من هم سعی می کنم به او یاد بدهم که چگونه جمع های سخت را انجام بدهد. به این ترتیب هر دو درس هایمان را بهتر یاد می گیریم یک روز...    

• نویسنده: هلن اکسلی
• تصویرگر: جین ماسی
• مترجم: تارا سالک
• انتشارات: کلام