کتاب تورفین وایکینگ مهربان و مهاجمان خشمگین پنجمین جلد از این مجموعه نوشته ی دیوید مک فیل و تصویرگری ریچارد مورگان و ترجمه ی عذرا جوزدانی توسط نشر هوپا به چاپ رسیده است.
وایکینگ ها مطابق آداب و رسوم کهن خود، برای برگزاری مسابقات چوگان با گوزن که هر ساله برگزار می شود، به تپه های اطراف دهکده می روند تا پس از پایان مراسم، خوردن گوشت کبابی تازه و خوش گذرانی، به دهکده باز گردند. بالای تپه ها و درست بر روی یک چمن زار وسیع، وایکینگ ها به دو گروه قرمز و آبی تقسیم می شوند. افراد تیم آبی از خشن ترین و گنده ترین وایکینگ های ایندگار هستند و سردسته ی آنها، معاونِ هَرولدِ جمجمه خُرد کن (رئیس قبیله) می باشد؛ به این ترتیب مسابقه آغاز می شود. بعد از گذشت مدت زمانی از شروع رقابت، ناگهان نگاه هرولد به تعدادی کِشتی بزرگ، متعلق به یک گروه وایکینگ ناشناس می افتد، که در اطراف ساحل می باشند. او با عجله از تپه پایین می آید و همین که نگاهش به دهکده و دود سیاهی که از آن جا بلند می شود، می افتد؛ دستور بازگشت را می دهد. متاسفانه آنها وقتی می رسند؛ مهاجمان روستا را به کلی درب و داغان کرده اند و همه جا را بهم ریخته اند. وایکینگ های مهاجم با آتش زدن شلوارک های مردهای دهکده و نوشتن جمله ای توهین آمیز آن جا را ترک کردند. تورفین، با استفاده از دوربینی که اُسوالد (پیر دانای دهکده)، به او داده، به کشتی ها نگاه می کند تا شاید بتواند پرچم و نشان مخصوص آنها را شناسایی کند. درست در همین لحظه برادران او با عجله به سمت آنها می آیند و رو به پدر کرده و خبر دزدیده شدن مادرشان را می دهند. هَرولد با شنیدن این خبر به شدت عصبانی می شود؛ اکنون تورفین و سه برادرش به دستور پدر، به دریای شمال می روند تا مادرشان را نجات بدهند. آیا آنها موفق خواهند شد؟
تورفین، پسری مهربان، مؤدب و کوچکترین عضو خانواده ی هَرولدِ جمجمه خُرد کن (رئیس قبیله ی وایکینگ های دهکده ی ایندگار)می باشد. البته این خصوصیات برای یک وایکینگ واقعی تا حدود بسیاری غیر طبیعی هستند زیرا از ویژگی های بارز این افراد خشن بودن، غارت کردن روستاهای اطراف، جنگیدن با حیوانات، رعایت نکردن بهداشت، خوردن گوشت انواع حیوانات مثل گوزن، پرهیز از خوردن غذاهای دریایی و سبزیجات و مواردی از این قبیل می باشد. اما چیزی که تورفین را از سایر اهالی ایندگار متمایز می کند تنها تفاوت های رفتاری و ظاهری اش نمی باشد؛ او بسیار باهوش و زیرک است و بارها دهکده ی خود را از دردسر نجات داده است. در هر قسمت از ماجراهای تورفین وایکینگ مهربان، او با یک اتفاق تازه رو به رو می شود.
تورفین وایکینگ مهربان و مهاجمان خشمگین جلد پنجم از مجموعه ی تورفین وایکینگ مهربان می باشد که در چند جلد از جمله حمله ی افتضاح، مسابقات مخوف، اسکاتلندی های ضایع، گنج وحشتناک و مهمانی چندش آور به چاپ رسیده است. از جمله ویژگی های مثبت این کتاب می توان به قسمت سرگرمی و کارت های بازی که در صفحات انتهایی آن آورده شده است، اشاره کرد.
برشی از متن کتاب
برگردیم دهکده! زود! همه به سرعت از تپه پایین آمدند، اما وقتی رسیدند که مهاجمان سوار قایق های شان شده بودند و از فلات بیرون میرفتند. تمام دهکده به هم ریخته بود. خانه ها غارت شده بودند و ارابه ها واژگون. آغل ها ویران شده بودند و گاوها و مرغ و خروس ها این طرف و آن طرف پخش و پلا. هرولد به سرعت این طرف و آن طرف میرفت و فریاد میزد: گاوها رو جمع کنین! این آتش را خاموش کنین! تورفین و اسوالد متوجه شدند روی یک دیوار چیزهایی نوشته شده. مهاجمان با رنگ قرمز و حروف بزرگ روی دیوار نوشته بودند: لعنت بر وایکینگهای نروژ! هرولد جمجمه خردکن یک احمق گنده بکه! تورفین گفت: چه گستاخ! اسولد گفت: عجیب و غریبه که مهاجمان وایکینگ همچین چیزهایی بنویسن! کمی بعد فهمیدند آتش کوچک تر از آن است که فکر می کردند. مهاجمان تالار بزرگ را آتش نزده بودند، چیزهایی را جلوی تالار سوزانده بودند. اریک گوش گوشت کوبی داد زد: شلوارک های ما رو سوزوندن! شلوارک های همه مون رو! برق ترسناکی توی چشم های هرولد میدرخشید: آخه کدوم وایکینگ مریض و احمقی شلوارک واکینگ های دیگرو آتش می زنه؟ خیلی زود همه ارابهها سر و ته شده را صاف کردند و همه ی حیوانات را به آغل شان برگرداندند. تورفین به تنها شلوارک باقی مانده توی دهکده نگاه کرد که مثل پرچمی روی سقف تالار بزرگ به اهتزاز درآمده بود و گفت: من فکر می کنم که یک جورهایی باهامون شوخی کردن! اسوالد گفت: تو همیشه درباره همه این قدر خوب فکر می کنی، تورفیقن! ولدا گفت: هه! حتما فرصت نکردن بقیه ی جاهارو درب و داغون کنن. ما رو دیدن که از تپه می آییم پایین و زدن به چاک! خیلی شانس آوردن که گیر ما نیفتادن. هرولد به دریا نگاه می کرد، صورتش از عصبانیت بنفش شده بود و چشم هایش توی حدقه میچرخید. چشم های هرولد وقت عصبانیت بدجوری میچرخید. گوش گوشت کوبی هم مثل هرولد عصبانی بود. همین طور ولدا و بقیه ی وایکینگ ها. از شدت عصبانیت، دود از سرشان بلند میشد. وایکینگ ها تمام عمرشان به غارت کردن و ویران کردن دهکده های دیگر مشغول بودند، اما اگر کسی به دهکده ی خودشان حمله میکرد، انتقام سختی میگرفتند. تورفین کیسه آویزان کمربندش را باز کرد و دوربین را که اشوالد بهش داده بود، بیرون آورد. دوربین را طرف کشتیهایی گرفت که از ساحل دور می شدند. اول از همه صورت یک مرد را دید؛ یک مرد چاق و گنده، با دماغ کوفته ای قرمز و موهای زنجبیلی رنگ. از عقب کشتی آویزان شده بود و همان طور که دهکده ی ایندگار را تماشا میکرد، تمشک های توی دهانش را تف می کرد بیرون. تورفین گفت: چه بی ادب! اریک گفت: اون چیه توی دستت؟ تورفین گفت: دوربینه، باهاش می شه چیزهای دور رو بزرگتر دید. نگاه کنین! و دوربین را به اریک داد. اریک دوربین را گرفت جلوی چشم هایش و نگاه کرد: آره... بادبان هاشون رو ببین! پیدا کردن شون راحته! یک جمجمه ی گنده روی بادبان اصلی شونه، با یک کلاهخود وایکینگی و دوتا تبر ضرب دری! همان لحظه، برادران تورفین، مثل یک گله فیل گنده، فریادزنان از سمت خانه و وسط جنگل بیرون آمدند: بابا! مهاجم ها مامان رو با خودشون بردن! هرولد فریاد زد: چی؟!!!
(به همراه کارت بازی) (تورفین وایکینگ مهربان 5) نویسنده: دیوید مک فیل مترجم: عذرا جوزدانی انتشارات: هوپا
نظرات کاربران درباره کتاب تورفین وایکینگ مهربان و مهاجمان خشمگین - هوپا
دیدگاه کاربران