کتاب تورفین وایکینگ مهربان 4

معرفی کتاب تورفین وایکینگ مهربان و مهمانی چندش آور 

اهالی دهکده ی ایندگار تنها به خوردن انواع غذاهای گوشتی عادت دارند؛ آنها معتقدند هِرولد جُمجمه خُرد کن، رئیس وایکینگ ها و پدر تورفین، باید او را به خاطر درست کردن ساندویچ سبزیجات تنبیه کند. پدر با شنیدن صحبت های اهالی، بسیار عصبانی می شود و به سراغ پسر بازیگوش خود می رود تا حقیقت را از زبان خود او بشنود. تورفین درباره ی خواص و فواید سبزیجات برای پدرش توضیح می دهد و می گوید مصرف بی رویه ی گوشت تهدیدی برای سلامتی وایکینگ ها می باشد.

درست در همان لحظه ای که پدر و پسر مشغول صحبت باهم هستند از دور سر و کله ی مگِنسِ استخوان خُرد کن، دشمن قدیمی هَرولد، پیدا می شود که سوار بر گاری با سرعت به آنها نزدیک شده و گرد و خاک به راه می اندازد. مگِنس، با کمک ارابه های خود وایکینگ های پولدار نروژ را در اطراف فلات به گردش می بَرد و پول خوبی از این راه به دست می آورد. او رو به هَرولد کرده و درباره ی سفر یک ماهه پادشاه و بازدید از سرزمین های اطراف فلات صحبت می کند.

این اصلا خبر خوبی برای رئیس دهکده ی ایندگار نمی باشد چون اگر سفر به آن جا برای پادشاه رضایت بخش نباشد، تمام دهکده را به آتش می کشد. پس از کلی فکر کردن هَرولد تصمیم می گیرد برای جلب رضایت ملکه و همسرش، غذای دریایی مخصوص، برای اسقبال از آنها آماده کند؛ او انجام این کار مهم را بر عهده ی تورفین می گذارد.

پسرک با شنیدن این خبر از خوشحالی بالا و پایین می پرد؛ اما پدر به او می گوید اگر از عهده ی انجام اینکار به درستی برنیایی، پادشاه تو را به همراه دستیارانت به داخل دریا پرت می کند...

تورفین، پسری مهربان، مؤدب و کوچکترین عضو خانواده ی هَرولدِ جمجمه خُرد کن (رئیس قبیله ی وایکینگ های دهکده ی ایندگار)می باشد.

البته این خصوصیات برای یک وایکینگ واقعی تا حدود بسیاری غیر طبیعی هستند زیرا از ویژگی های بارز این افراد خشن بودن، غارت کردن روستاهای اطراف، جنگیدن با حیوانات، رعایت نکردن بهداشت، خوردن گوشت انواع حیوانات مثل گوزن، پرهیز از خوردن غذاهای دریایی و سبزیجات و مواردی از این قبیل می باشد.

اما چیزی که تورفین را از سایر اهالی ایندگار متمایز می کند تنها تفاوت های رفتاری و ظاهری اش نمی باشد؛ او بسیار باهوش و زیرک است و بارها دهکده ی خود را از دردسر نجات داده است. در هر قسمت از ماجراهای تورفین وایکینگ مهربان، او با یک اتفاق تازه رو به رو می شود.

تورفین وایکینگ مهربان و مهمانی چندش آور جلد چهارم از مجموعه ی تورفین وایکینگ مهربان می باشد که در چند جلد از جمله حمله ی افتضاح، مسابقات مخوف، اسکاتلندی های ضایع، گنج وحشتناک و مهاجمان خشمگین به چاپ رسیده است. از جمله ویژگی های مثبت این کتاب می توان به قسمت سرگرمی و کارت های بازی که در صفحات انتهایی آن آورده شده است، اشاره کرد.

برشی از متن کتاب تورفین وایکینگ مهربان و مهمانی چندش آور 

هرولد رفت بیرون تا به طرف درخت‌ها تبر پرتاب کند. هر وقت می‌خواست فکر کند، این کار را می‌کرد. وقتی هم که شروع می‌کرد به پرتاب تبر، همه می رفتند توی خانه هایشان، چون هدف گیری اش وحشتناک بود. بعد از این که کارش تمام شد، اهالی دهکده را توی بازار جمع کرد و تورفین و ولدا را صدا کرد که بیایند جلو: تورفین، من خیلی به این حرف اسوالد فکر کردم که ما باید از استعدادهای تو درست استفاده کنیم.

برای همین تورو مسئول مهمونی پادشاه می کنم. تورفین با هیجان بالا و پایین پرید. خیلی عالیه پدر! من خیلی خوش حالم! ازتون ممنونم. هرولد گفت: لازم نیست الان ازم تشکر کنی، تورفین! چون پادشاه سرآشپزهای زیادی رو انداخته توی دریا. اریک گفت: تو نباید این کودن رو مسئول مهمونی کنی! همین چند دقیقه پیش داشت سبزیجات به خوردمون می‌داد! اسوالد گفت: اگه یک نفر باشه که بتونه غذاهای عجیب و غریب برای ملکه تهیه کنه، اون یک نفر تورفینه! تورفین گفت: اسوالد درست می گه. همین الانش هم کلی ایده برای این کار دارم. اگه بتونیم ملکه را راضی نگه داریم، پادشاه هم از ما راضی خواهد بود.

چطوره فورا سوار کشتی بشیم و بریم ماهیگیری؟ اریک گفت: یعنی واقعا می خواهی برای پادشاه غذای دریایی درست کنی؟ پش کارمون ساخته است! حالا چطوری می خواهی ماهی بگیری؟ اسوالد گفت: وایکینگ های ایندگار اصلا نمیدونن چطوری باید ماهی گرفت یا غذای دریایی درست کرد.

تورفین گفت: خوب، پس شاید بهتر باشه که برم پیش دایی رولف. اون توی جزیره اورکنی برای آشپز خونه ی قلعه ی ارل کار می کنه. همه چیز رو درباره ی غذاهای دریایی می دونه. هرولد خوشحال شد: دایی رولف؟ خوبه، اون تنها کسیه که توی فامیل دقیقا مثل توست... آروم و مهربون. ولی فکر خوبیه. پس تو به یک کشتی نیاز داری و خدمه.

صورت تورفین از خوشحالی برق زد: خدمه برای خودم؟ واقعا؟ رو کرد به ولدا و دوباره شروع کرد به بالا و پایین پریدن: من ناخدای کشتی می شم! ولدا گفت: من هم دستیارت می شم! داد می زنم و دستور می دم! بعد پرید بالا و پایین و گفت: بجنبین! تکون بخورین، تنبل ها! بادبان ها را باز کنین! آهای! تو! یک تکونی به خودت بده! پارو بزن! آهای کودن ها، با شمام! ها ها... عالیه! اریک آه کشید: تو واقعا می خوای به تورفین کشتی و خدمه بدی؟ دیوانه شدی؟ هرولد به حرف معاونش توجهی نکرد: کشتی را بردار و به جزیره اورکنی برو. از دایی رولف همه چیز رو یاد بگیر، بعد برو ماهیگیری.

بعد هم بلند شد و ایستاد: با مد بعدی دریا که فردا باشه راه می‌افتی. یک ساعت بعد طلوع خورشید. ولدا دست هایش را دایره وار تکان داد و آوازخواند: دارم می رم به دریا! دارم می رم به دریا! هرولد گفت: یادت باشه که آینده ی دهکده بستگی به تو داره. ما بهت اعتماد می‌کنیم، تورفین! پس ناامیدمون نکن. سه هفته وقت داری!...    

(به همراه کارت بازی) (تورفین وایکینگ مهربان 4) نویسنده: دیوید مک فیل مترجم: عذرا جوزدانی انتشارات: هوپا