معرفی کتاب اژدهای یخ
کتاب اژدهای یخ نهمین جلد از مجموعهی استاد اژدهاست. داستان های این مجموعه در سرزمینی به نام برکن که محل زندگی اژدهایان شاه رونالد و اژدهابان هایشان است، اتفاق می افتد. "اِکو" اژدهابانی سرکش است که سال ها پیش به همراه اژدهایش "نِرو" از برکن فرار کرده و به نقطهی نامعلومی رفته است.
اما برای به دست آوردن قدرت بیشتر برگشته و به قلعهی پادشاه حمله می کند. اژدهابان ها او را دستگیر کرده و قرار بود به دستور پادشاه، استاد گریفیت (که مسئول آموزش اژدهابان هاست) اِکو را به جایی دور دست تبعید کرده و نرو را که در اصل متعلق به شاه رونالد است، در برکن نگه می دارد اما اکو توانسته بود به کمک "رُوری" اژدهابانِ اژدهایی به نام "والکِن" فرار کند. روری هم که از دست امر و نهی های گریفیت به ستوه آمده بود، با والکن همراه اکو و نرو از برکن فرار کرد.
حالا اژدهابانی به نام "مینا" از سرزمین های شمالی به برکن آمده تا برای نجات سرزمینش از دست یک غول یخی وحشتناک از آن ها کمک بگیرد. تنها اژدهایی که می تواند غول یخی را شکست بدهد، والکن اژدهای روری است که متاسفانه از برکن رفته و هیچ اثری از او نیست. باید دید که آیا اژدهابان ها می توانند روری و والکن را پیدا کرده و به مینا و مردم سرزمینش کمک کنند؟
برشی از متن کتاب اژدهای یخ
طولی نکشید که همه بیرون توی درهی ابرها بودند. درهی ابرها زمین بزرگ و سرسبز و مخفی ای بود که پشت قلعه قرار داشت. یک طرفش را کوهستان و طرف دیگرش را جنگل گرفته بود. جایی بهتر از این برای تمرین با اژدها ها پیدا نمی شد. روری داد زد: "والکن، گلولهی آتش!" والکن پرید توی آسمان. شعله های قدرتمند آتش از دهانش بیرون زد و توی آسمان آبی زبان کشید. در قسمت دیگری از آسمان، آنا داشت با کپری پرواز می کرد.
اژدهای سفید مثل یک جریان نور، به سرعت از این سر تا آن سر دره به پرواز در آمد. پایین تر، شو، اژدهای آب بو، داشت به بوته ها آب میپاشید. بوته ها وقتی آب بهشان میخورد شاداب می شدند. پترا هم داشت با زیرا، اژدهای زهرآگینش، تمرین میکرد. اژدهای چهار سر مِه زهر آلودی از هر چهار دهانش بیرون پاشید. مه به صخرههای کنار کوهستان برخورد کرد و صخره ها شروع کردند به آب شدن! دریک گریفیت را برد پیش کرم. به جادوگر گفت: "توی جزیره که بودیم، کرم از یک قدرت جدید استفاده کرد. اون از چشم هاش اشعهی انرژی بیرون فرستاد.
"این طوری نرو رو پرت کرد عقب!" گریفیت گفت: "خیلی جالبه." بعد به تعدادی سنگ اشاره کرد. جادوی آبی رنگ او از انگشتش بیرون زد. سنگ ها یکی یکی از جا بلند شدند و یک برج بلند ساختند. گریفیت پرسید: "کرم، می تونی بهم نشون بدی چی کار کردی؟" کرم سر تکان داد و پرتوهای سبز رنگی از چشم هایش بیرون فرستاد. بنگ! برج کلا فروریخت. گریفیت تشویقش کرد: "عالیه!" روری سوار والکلن از بالای سرشان گذشت.
داد زد: "این که چیزی نیست! والکن اگه بخواد می تونه برج تخته سنگ های گندهی حسابی رو خراب کنه!" وقتی اژدهابان ها تمرینشان را تمام کردند، گریفیت با صدای بلند به آن ها گفت: "هوا دیگه داره تاریک میشه، بیاید بریم غذا بخوریم. فردا راه میافتیم سمت سرزمینهای شمالی." مینا پای چکمه پوشش را روی زمین کوبید و پرسید: "واسه چی باید صبر کنیم؟" گریفیت جواب داد: "اگه وستی اون طور که تو می گی قدرتمند باشه، همه قبل از این که باهاش درگیر بشن باید حسابی استراحت کرده باشن." و بعد رفت. مینا رو کرد به روری. سرش را تکان داد و گفت: "حالا می فهمم چرا تو با این جادوگر مشکل داری." روی سر تکان داد. "آره... اون همیشه داره دستور می ده." همه برگشتند توی قلعه.
دریک خودش را رساند کنار روری. گفت: "ممنون که برگشتی." روری شانه بالا انداخت. "آره، خب..." دریک گفت: "می دونم نمی مونی، ولی امیدوارم بمونی. ما همه دلمون می خواد تو برگردی. و ببخشید اگه قبل از رفتنت، ناراحتت کرده بودم." روری ایستاد، به دریک نگاه کرد و گفت: "ممنونم." و تقریباً لبخند زد. بعد جلوتر دوید تا کنار آنا راه برود. بعد از این که اژدهابان ها اژدها هایشان را گذاشتند توی غار، رفتند اتاق غذاخوری تا شام بخورند. دریک باورش نمی شد...
فهرست کتاب اژدهای یخ
مینا از سرزمین های شمالی پیدا کردن روری به آن ها حمله کن! تصمیم روری وقت نقشه کشیدن است پیش از نبرد بزرگ درون قلعهی یخی برفی منجمد می کند! جادوگر در مقابل غول شَتَرق! قدرت غول آتش و یخ یک شاه عصبانی تو گرگی!
نویسنده: تریسی وست تصویرگر: نینا دو پولونیا مترجم: رویا زنده بودی انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب استاد اژدها 9
دیدگاه کاربران