معرفی کتاب ادبیات ژانری گریخته
کتاب گریخته هفت روایت در باب مرگ، مجموعهی هفت داستان و نوشتهی کوتاهِ، رمز آلود و وهم انگیز در مورد حال و هوا و شرایط حاکم بر پدیدهی گریز ناپذیر مرگ است که ذهن و روح ما را با ابعاد مختلف و متفاوت این پدیده به چالش می کشد. هر داستان به طور مستقل و مجزا قصه ای کوتاه یا قطعه ای ادبی در مورد مرگ را بیان می کند؛ یک داستان به شرح مرگی مشکوک می پردازد، دیگری شرح حال جسدی را از زبان خودش بیان می کند و... . داستان ها نوشتهی نویسندگان مختلف است و توسط مولفان کتاب گردآوری و تدوین شده اند.
در یکی از داستان ها ماجرای پزشکی، ملاک را می خوانیم که در روستایی متعلق به اجدادش زندگی می کند. او می خواهد مکان های عمومی روستا مثل مدرسه و درمانگاه را باز سازی کند ولی هر بار با مخالفت مردان ده و کدخدا روبرو شده و منصرف می شود اما در مورد باز سازی حمام روستا کوتاه نیامده و دست به کار می شود. مردم روستا عقاید خرافی بسیاری در مورد بناهای مختلف ده دارند و معتقدند از ما بهتران مراقب ساختمان های قدیمی هستند و دوست ندارند کسی به ترکیب آن ها دست بزند، اما دکتر به این حرف ها اهمیت نداده و به کار خود ادامه می دهد اما...
فهرست گریخته
خدمت و خیانت هیولا ساز دمشقی یادداشتی در باب جنون به انضمام پرترههایی از مرد جانی بازخوانی زندگی وحشت آور آقای هدایت جبر پور در تشییع جنازه اش دکتر به واقع چگونه مرد؟ تَن راز کاوی تاریخ نحریه گریخته
برشی از متن کتاب گریخته
دکتر می خواست منطقی رفتار کند؛ میخواست همدرد و هم زبان دهاتی ها باشد. ولی این ها دیگر داشتند کفرش را در می آوردند. سال قبل خواسته بود به ساختمان مدرسه دو اتاق و یک دستشویی داخلی اضافه کند که بچه های زبان بسته اولا مجبور نباشند توی پک و پهلوی هم جمع و تفریق یاد بگیرند، ثانیاً وسط سوز زمستان از ترس یخ زدن در دستشویی صحرایی، به خودشان فشار نیاورند و کبود نشوند. ولی کدخدا نشست زیر پایش که چه کاری است؟ تا بوده بچه ها همین طور درس خوانده اند و عاقبت همه بیل زن و گاودار و کارگر فصلی شدهاند. حالا یک دستشویی کم و زیاد که نمیتوانست مهندس و دکتر بسازد.
آن قدر گفت و گفت تا دکتر راضی شد به جای نقشهی اولیه، فقط یک اتاق شش در چهار به گوشهی ساختمان اضافه کند و دست بردارد. آخرهای تابستان همان سال هم تصمیم گرفته بود درمانگاه متروکه را باز کند و بفرستد یک دکتری انترنی، چیزی خبر کنند که با حقوق مکفی بیاید به درد و مرض مردم رسیدگی کند. بازکدخدا پرید وسط معرکه که ای بابا، ده بالا که قابله دارد، ده پایین هم سه چهار تا شکسته بند و دعانویس فرد اعلی؛ دیگر برای چی بفرستند دنبال غریبه و کسی را معطل درد و مرض های کم و بیش ساده و پیش پا افتادهی خود کنند که شاید جای دیگری بهتر میتوانست خدمت به خلق خدا کند.
دکتر اوایل قبول نمی کرد؛ ولی کد خدا این قدر رفت و آمد و زیرگوش مینا خانم و مشد علی خواند و آن ها را علیه دکتر تحریک کرد که بالاخره به هدفش رسید و درمانگاه متروکه، همچنان خالی و تاریک ماند. مسئلهی حمام که پیش آمد، دکتر یک جورهایی زد به سیم آخر. حوصله اش از موش دوانیهای کدخدا و گلهی مردهای ده که بهشان "خرس گنده های زبان نفهم" میگفت، سر رفته بود و میخواست این بار حرف خودش را به کرسی بنشاند.
یک روز رفت وسط قهوه خانه، میان جمع همهی مردهایی که سر غروبی دور هم جمع شده بودند و حرف ها و غیبت های تکراری و همیشگی را بلغور می کردند، و یک کلام خبر داد که می خواهد حمام قدیمی را خراب کند و یکی جدید با آب گرم و امکانات اضافه جایش بسازد و پولیاش کند تا عوایدش به صرف پیر های از کار افتادهی ده برسد. طبق معمول داد و قال بالا گرفت و همه نگاهی به کدخدا انداختند تا مثل همیشه وسط کار را بگیرد و آتش دکتر را بخواباند و به هر حربه ای که شده منصرفش کند.
اما دکتر به کسی مهلت نداد. اول رفت خانه و در را روی خودش بست و نه کدخدا، نه حتی مینا خانم و مشد علی را نپذیرفت و بعد هم در عرض یک هفته، چند تا کارگر غریبه از شهر آورد و بیل و کلنگ دستشان داد و امر فرمود که از طلوع تا غروب چهارشنبه، حمام را آوار کنند. مرد ها جمع شدند و خواستند جلوی کارگرها را بگیرند، اما دکتر تهدیدشان کرد که اگر به ملک خصوصیاش پا بگذارند -چون کل روستا یک جورهایی ملک آبا و اجدادیاش بود- مأمور ها را خبر می کند و می دهد چوب توی آستین شان کنند. دیگر دست همه آمده بود که ماجرای این بار با همیشه فرق دارد و دکتر کوتاه بیا نیست...
(هفت روایت در باب مرگ) به کوشش: گروه ادبیات گمانه زن انتشارات: پیدایش
نظرات کاربران درباره کتاب گریخته
دیدگاه کاربران