کتاب پلکان ارواح از مجموعه ی لاک وود و شرکا اثر جاناتان استراود و آرزو مقدس توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
"لوسی کاریل" شجاع و با استعداد همراه همکارش "آنتونی لاک وود"، دو پسر بچه ای که این بار برای کشف راز پرونده ای پیچیده به ساختمان خطرناک "کوم کری هال" می روند. خانم "هوپ" دو سال پیش به همراه همسرش به ساختمان فوق آمده اند. یک شب که مرد برای خوردن آب به آشپزخانه در طبقه ی بالا می رود، خانم هوپ صدای سقوطی را شنیده و بعد جسد همسرش را می بیند که از بالای پله ها به پایین پرت شده است. او تا چند ماه پیش فکر می کرد که همسرش اتفاقی و بر اثر بی احتیاطی یا خواب آلودگی از پله ها پرت شده ولی مدتی بود که فکر می کرد شاید مرگ همسرش چندان هم اتفاقی نبوده باشد، خانم هوپ شب ها در خانه صداهای عجیبی می شنید که باعث بی خوابی و ترسش شده بود، او وجود شخص دیگری را در خانه حس می کرد. حتی یک شب کسی او را از پشت هل داده بود ولی خوشبختانه خانم هوپ خودش را کنترل کرده و اتفاق بدی برایش پیش نیامده بود. ولی او دیگر نمی توانست با این ترس در خانه بماند. از این رو به لوسی و کاریل که تبحر و تخصص خاصی در از بین بردن اشباح و ارواح داشتند متوسل شد. آیا واقعا ارواح در خانه حضور داشتند؟ چرا روحی سرگردان باید همسر خانم هوپ را کشته باشد؟ برای یافتن پاسخ این سوالات با لوسی و کاریل همراه شوید...
ناآرامی ها لندن را در بر گرفته اند. انواع و اقسام روح ها، روح زدگی ها، شبح ها و مرده ها در شهر ظاهر می شوند و رفتارشان هم چندان دوستانه نیست. فقط بچه ها هستند که توانایی دیدن و از بین بردن این دشمنان فراطبیعی را دارند. لوسی کاریل و آنتونی لاک وود با هم همکاری می کنند و آژانس کوچکی به نام لاک وود و شرکا برای کمک به مردم تشکیل داده اند. این بار در خانه ای روح زده مشغول ماموریتی جدید می شوند... کتاب پلکان ارواح اولین جلد از مجموعه ی لاک وود و شرکا است که رمانی پرهیجان برای نوجوانان می باشد.
برشی از متن کتاب
میدانستیم. معلوم است که میدانستیم، اما باز هم جا خوردیم. وقتی هنوز تعادلتان را به دست نیاورده اید و هر دو نفرتان هم روی لب ایستاده چوب هایی که باعث می شود ناگهان خودتان را عقب بکشید، هیچ خوب نیستند. به این ترتیب بود که وقتی دوتایی باهم در آن سوی حفاظ آهنی به زمین افتادیم، بازوهایمان در هم گره خورده بودند و پاهای ما به هم پیچیده بودند. من که پشت لاک وود بودم؛ نتوانستم چیز زیادی از داخل حفره ببینم. اما آن چه دیده بودم کافی بود که در ذهنم حک شود. موهای بورش را هنوز داشت؛ درست مثل قبل، اما خاک و خاکستر بر آن نشسته بود و چنان در میان تار عنکبوت ها پیچیده بود که معلوم نبود سر و تهش کجاست. تشخیص دادن بقیهاش دشوارتر بود: چیزی استخوانی، دندانهای نمایان و پوست جمع شده مثل چوب سوخته. تیره و درهم پیچیده بود و هنوز در بستری آجری که شاید پنجاه سال گذشته را در آن گذرانده بود، جا خوش کرده بود. بند های پیراهن تابستانی زیبایش به استخوانهای برآمده اش آویخته بود. آفتاب گردان نارنجی، پشت کفنی از تار عنکبوت، با نور ضعیفی می درخشیدند. به زمین افتادم. پشت سرم به کف چوبی کوبیده شد و نور، تاریکی را در خود سوزاند. بعد وزن لاک وود روی من افتاد و هوایی که در ریه هایم بود با فشار از دهانم خارج شد. نورمحو شد. ذهنم پاک شد. چشم هایم باز شدند. روی پشتم دراز کشیده بودم و توری زنجیری نقره را هنوز محکم توی دستم داشتم. این خبر خوبی بود. البته شمشیرم را هم دوباره انداخته بودم. لاک وود خودش را کنار کشید. من هم غلتیدم، دوباره زانو زدم و سراسیمه به دنبال شمشیرم گشتم. به جایش چه دیدم؟ براده های آهن در هم ریخته که در اثر سقوط ما پخش شده بودند. لاک وود زانو زده بود، سرش پایین بود، موهایش پریشان شده بودند و تلاش میکرد شمشیرش را از پالتوی بلند و سنگینش بیرون بکشد. روح دختر بی صدا بالای سرش شناور بود. لاک وود به سرعت سرش را بالا آورد. پایش پیچ خورده بود و زیر زانو هایش گیر کرده بود و نمیگذاشت دستش به کمربندش برسد. نتوانست شمشیرش را به موقع آزاد کند. دختر پایین آمد و حلقههایی از دگر پرتو پشت سرش روان شدند. دست های دراز و رنگ پریده اش را به طرف صورت لاک وود پیش آورد. یک قوطی از کمر بندم کشیدم و بدون این که فکر کنم، پرتابش کردم. از وسط شبحی که خم شده بود، گذشت و به دیوار پشتی برخورد کرد. پوشش شیشهای قوطی شکست؛ آتش منیزیوم از درون آن زبانه کشید و دختر را در خود گرفت. او هم میان مهی که پشت سرش میپیچید غیب شد. لاووک خودش را به یک سو انداخت. جرقه های آهن در میان موهایش می درخشیدند. هیچ شکی نیست آتش یونانی خیلی به درد بخور است. مخلوط آهن، منیزیم و نمک از سه جهت به مهمان تان حمله می کند. آهن داغ، سرخ و نمک ماده وجودی مهمان را می درد و نور کور کننده منیزیوم سوزان درد جانکاهی پدید میآورد اما با ای که زود می سوزد و تمام میشود معمولاً چیزهای دیگری را هم به آتش می کشد.
(برنده ی جایزه) نویسنده: جاناتان استراود مترجم: آرزو مقدس انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب لاک وود و شرکا 1 (پلکان ارواح)
دیدگاه کاربران