کتاب من آماده نیستم نوشته جاناتان الن با ترجمه نیلوفر امن زاده توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
اضطراب جدایی از والدین یکی از شایع ترین مشکلاتی است که کودکان بالای دوسال و والدینشان را درگیر کرده و در صورت عدم آگاهی و اقدام درست، زمینه ساز مشکلات بسیاری برای کودک و خانواده می شود. یکی از بهترین راه های پیشگیری و حتی درمان اختلالات رفتاری کودکان، قصه گویی و کتاب خوانی است. کتاب من آماده نیستم، با نقل داستانی ساده و روان، کوشیده تا قدم مثبتی در این راستا بردارد. در این کتاب داستان بچه جغدی در اولین روزی که قرار است به مهد کودک برود را می خوانیم. این اولین بار است که او بدون مادرش در مکانی حضور خواهد داشت و از این بابت نگران و مضطرب است. جغد کوچولو به بهانه های مختلفی همچون مرتب کردن اتاق و شانه زدن موهایش رفتن را به تاخیر می اندازد و مدام جملهی "من آماده نیستم" را تکرار می کند. مادر که متوجه این موضوع شده، او را در آغوش گرفته و پیشنهاد می کند با هم به مهد کودک بروند. جغد کوچولو می پذیرد و همراه مادرش به مهد می رود. در آن جا دوستانش را می بیند، ترسش را از یاد برده و با خوشحالی به بازی با آن ها می پردازد. عصر که پدر برای بردنش از مهد کودک به سراغش می رود، آن قدر به او خوش گذشته که دوست ندارد به خانه برگردد.
برشی از متن کتاب
بچه جغد گفت: "من آماده نیستم! دارم اسباب بازی هایم را می گذارم سر جایشان!" مامان گفت: "اسباب بازی هایت را میگذاری سرجایشان؟ ولی تو که هیچ وقت اسباب بازی هایت را نمی گذاشتی سر جایشان!" سنجاب کوچولو و مامانش از راه رسیدند. مامان گفت: "بدو بیا بچه جغد. سنجاب کوچولو رسید!" بچه جغد گفت: "من آماده نیستم! دارم پر هایم را شانه می زنم!" مامان گفت: "پرهایت را شانه می زنی؟ ولی تو که هیچ وقت پرهایت را شانه نمی زدی! خواهش می کنم عجله کن بچه جغد! دیرمان شده!" بچه جغد گفت: "ولی من آماده نیستم! کیفم نیست!" مامان گفت: "کنار در آویزان است. من از این جا می بینمش! حالا دیگر عجله کن!" بچه جغد گفت: "ولی جغدی آماده نیست! باید پرهای او را هم شانه بزنم!" مامان گفت: "بچه جغد، تو که می دانی جغدی اصلا پر ندارد! حالا بیا بیرون، دیگر باید برویم!" بچه جغد داد زد: "من آماده نیستم! عادلانه نیست! من هنوز آماده نیستم، آن وقت مجبورم می کنی راه بیفتم بروم کودکستان!" مامان پرسید: "دلت نمی خواهد بروی کودکستان؟" و بغلش کرد. "بیا بچه جغد. خوش میگذرد." بچه جغد گفت: "خیلی خب مامان." وقتی به کودکستان رسیدند، بچه جغد سر حال آمد. خرگوش کوچولو، بچه گورکن و همهی دوستان دیگرش هم آ نجا بودند. بچه جغد گفت: "من را زمین بگذار مامان. می خواهم با دوستانم بازی کنم!" مامان گفت: "خیلی خب. اگر مطمئنی که آماده ای... بچه جغد تمام روز را با خوش حالی مشغول بازی بود هنوز داشت بازی می کرد که بابا آمد دنبالش. بابا گفت: "بیا بچه جغد. وقت رفتن به خانه است!" بچه جغد گفت: "ولی من آماده نیستم! دارم با سنجاب کوچولو بازی می کنم." بابا گفت: "بابای سنجاب کوچولو هم آمده. می توانیم با هم برگردیم خانه." آن شب مامان پرسید...
نویسنده: جاناتان الن مترجم: نیلوفر امن زاده انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب من آماده نیستم! - پرتقال
دیدگاه کاربران