دربارهی کتاب انجمن بازندهها اثر اندرو کلمنتس
کتاب "انجمن بازندهها" روایتگر داستان زندگی پسری کوچک است که تحت عنوان کتاب کودک و نوجوان به نگارش در آمده است.
شخصیت اصلی قصه، "الک اسپنسر" نام دارد. او پسری دوازده ساله میباشد که در کنار پدر و مادر و برادر کوچکترش "لوک"، زندگی میکند. الک تمامی دوران تحصیل خود را درمدرسهی "بالد ریج" سپری کرده است؛ مدرسهای که توسط خانم "وانس"، اداره میگردد. وی، از دوران کودکی، به مطالعهی کتابهای داستانی علاقهی فراوانی دارد. به طوری که بیشتر وقت خود را صرف این کار میکند. بدون اینکه گذر زمان را متوجه شده و چشم از صفحات بردارد. این علاقه روزبه روز افزایش یافته و دردسرهای بزرگی را برای او ایجاد میکند.
پسر قصه، به هنگام حضور در کلاس درس نیز نمیتواند از کتاب خواندن صرف نظر نماید. از همین روی، همواره کتابها را با خود به مدرسه برده و مشغول مطالعهی آنها میشود. موضوعی که الک را بارها، به دفتر خانم وانس کشانده و عواقب زیادی را برای او به دنبال داشته است.
اصل ماجرا از اولین روز سال تحصیلی کلاس ششم الک آغاز میگردد. او همچون سایر همکلاسیهای خود در کلاس هنز حاضر میشود. اما پس از دقایقی که معلم شروع به صحبت میکند، یک کتاب داستانی را در دست گرفته و کاملا توجهش را به آموزگار و آموزههای او از دست میدهد. معلم کلاس از این موضوع به شدت خشمگین گشته و از خانم وانس طلب یاری میکند؛ اتفاقی که در طول سالهای تحصیلی پیش، به طور مکرر تکرار شده است. اما این بار، خانم وانس تصمیم جدیتری اتخاذ کرده و با الک رفتار متفاوت و غیرقابل پیشبینیای را در پیش میگیرد؛ رفتاری که پسر قصه را با ماجراهایی خواندنی و پرکشش روبهرو میسازد.
برشی از متن کتاب انجمن بازندهها
غیر داستانی
در حالی که شب بر عصر جمعهی خنک ماه سپتامبر حاکم میشد، الک دوچرخهاش را در امتداد خیابان اش راند. از خانهی کنت گذشت و در نیمهی راه بلوک بعدی بود. بعد از چهار بلوک دیگر و یک گردش به چپ تقریبا به ورودی ماشینروی خانهی نینا میرسید.
بعدش چی میشه؟
این قسمت چندان واضح نبود. الک حس میکرد شاید باید محکم ترمز بگیرد، دوچرخهاش را برگرداند، و تا جایی که میتواند سریع به سمت خانه رکاب بزند.
اما به راهش ادامه داد.
این برنامه را درست بعد از شام در سر پرورانده بود. جمعه شب خوبی بود. همهی نمرههای کارت گزارش اولین هفتهاش نه و ده بودند، و برای یک هفتهی دیگر از سیاه چال تکالیف جان سالم بهدر برد، اما الک حوصلهی تماشای فیلم را همراه با بقیه در اتاق خانوادگی نداشت. بنابراین، درست مثل هزاران بار قبل به طبقهی بالا رفت، روی تخت ولو شد و شروع به خواندن کرد.
اما امشب نمیتوانست مکالمهی بهخصوصی را از سرش بیرون کند: مکالمهای که آرزو میکرد به گوشش نخورده باشد اما اتفاقی آن را شنیده بود؛ در حقیقت عمدا به آن گوش داده بود.
این ماجرا، همان روز، کمی زودتر، درست در آغاز فعالیت فوق برنامه، اتفاق افتاده بود. او کنار در سالن ایستاده بود تا برنامهی روز عمومی ماه اکتبر را با خانم کیس بازبینی کند، چون کمکم احساس نگرانی میکرد. او به نینا گفته بود خودش همهچیز را روبهراه میکند، و واقعا میخواست سر قولش بایستد.
خانم کیس از اینکه او بالاخره برنامهی روز عمومی را جدی گرفته، آسوده خاطر شده بود. «همونطور که قبلا گفتم، مدیر خواسته اگه میتونیم در پایان روز عمومی درست قبل از وقت استراحت درمورد فعالیتهای فوق برنامه حرف بزنیم. بنابراین سخنرانی ما احتمالا تا قبل از ساعت هشت شروع نمیشه. فکر میکنم حدود چهارصد یا پونصد بچه و پدرومادر و معلم اینجا توی سالن ورزش حضور داشته باشن. خانم کیس گفت از روی احتیاط پذیرایی رو برای پونصدوپنجاه نفر آماده میکنه. عجب برنامهای بشه!»
خانم کیس تایید کرد که روز عمومی 20 اکتبر است و اضافه کرد: «...هنوز بیشتر از یه ماه دیگه مونده و این خوبه. اما اقدامات اصلی تغییر نکردن...
کتاب انجمن بازندهها اثر اندرو کلمنتس و ترجمهی صبا اسلامی توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است.
- (در فهرست کتاب های منتخب)
- نویسنده: اندرو کلمنتس
- مترجم: صبا اسلامی
- انتشارات: پرتقال
نظرات کاربران درباره کتاب انجمن بازندهها
دیدگاه کاربران