کتاب میمیرم به جرم آنکه هنوز زنده بودم نوشته محمد شمس لنگرودی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
محمد شمس لنگرودی 26 آبان 1329 در لنگرود به دنیا آمد. او شاعر، پژوهشگر، بازیگر و مورخ ادبی معاصر ایرانی است که لیسانس اقتصاد و بازرگانی دارد و در دانشگاه، استاد تاریخ هنر بوده است. او مسیر شاعر شدن را از آنجایی آغاز کرد که در سال 1355 نخستین دفتر شعرش، با نام رفتار تشنگی را با هزینه شخصی خودش به چاپ رساند. او در ابتدای راه، تحت تاثیر فریدون مشیری، ریدون توللی و نادر نادرپور شعر میگفت اما در نهایت به شعر شاملو متمایل شد و راهش را با تاثیر از این شاعر بزرگ ادامه داد. شمس لنگرودی آثار متعددی دارد که از میان آنها میتوان به "ملاح خیابانها"، "رسم کردن دستهای تو" و "تعادل روز بر انگشتم" اشاره کرد. شعرهای لنگرودی همگی ساده و دوستداشتنی هستند و سبک شعر نو را دنبال میکنند. او زبان شعری روانی دارد و شعرهایش به زبان محاوره نزدیکاند. ویژگیهای اصلی شعر لنگرودی در سه کلمه خلاصه میشود و موضوعاتی راجعبه سه کلمه "طنز"، "روزمره" و "عشق در شعرهای او به وفور به چشم میخورند. این کتاب که آخرین مجموعه شعر شمس لنگرودی میباشد، دریافتهایی از آنچه که ناگهان بر ناخودآگاه شاعر نشسته، در بر دارد. میمیرم به جرم آنکه هنوز زنده بودم، ساختار به هم بافتهای دارد. زبان و نگاه شعرها، به هم متصل هستند و شعرها در عین سادگی پیچیدگیهایی درونخود دارند که این تبحر شاعر در سرودن شعر را نشان میدهد. در تمام شعرها، در ابتدای شعر همه چیز آرام به نظر میرسد اما در پایان هر شعر، ناگهان جا میخوریم و حادثهای که ممکن است همه روزه برای ما هم اتفاق بیفتد را برای خود نقد و بررسی میکنیم. شمس لنگرودی شاعر توانایی است که بهخوبی توانسته فاصله ذهن و زبان را از میان بردارد و به جای سطرهای طولانی و خستهکننده، شعرهایی مختصر و مفید تحویل خواننده بدهد. شعرهایی که از خواندن خط به خط آنها لذت خواهید برد و جهانی پیش چشمتان ترسیم خواهد شد که تا به امروز نه آن را دیدهاید نه حتی لحظهای به آن اندیشیدهاید.
برشی از متن کتاب
در آبم و از تشنگی میمیرم لطفا خم شوید از قلاب سؤالی که بر لبم آویخته نجاتم دهید میخواهم به خواب روم در گوش ماهی دربستهای که کلیدش آب شد * ای شن تکرار همین چیزهاست زندگی که تو رسم میکنی تکرار همین قصههاست. قصه که تمام میشود آدمها به کجا میروند؟ * سخت است آدم برفی سخت است روشنایی روز را دوست داری دل دل میکنی نکند بیاید. * از گلی که نچیدهام عطری به سرانگشتم نیست خاری در دل است * دیگر بس است ـ باد گفت ـ از دربهدری خستهام همسایه و بستری میخواهم. در خانهمن بود برخاست آشیانهمن فرو ریخت * غمگین مشو عزیز دلم مثل هوا کنار توام نه جای کسی را تنگ میکنم نه کسی مرا میبیند نه صدایم را میشنود دوری نکن تو نخواهی بود اگر من نباشم * از گلی که نچیدهام عطری به سرانگشتم نیست خاری در دل است * سنجاقکی که از صدای تو شکل میگیرد بر خاک تری مینشیند که شعرم از آن میروید صدایم کن * قاتلان مقتولان قاضیان همه از همین خیابان گذشتند * چه نیازی به ستایش شاعران داشت همه مردهاند کاری نکرد زندگی * تمام شدهای تمام شدهای سرفه کن! میخواهم به پاس آخرین کلمات که از دهانت میافتد سجده کنم خاک را. * دکانها هماناند دغدغهها همان رهگذران هماناندکه نمیشناسم زیبایی امروز از کجا میآید شمس من! * معصومانه ترین سرکشی بود بر گرد خانه خود قیام میکنی تکه تکه فرو میریزی گرد باد! * زیر سایه پرسشها خانه دارم و زمانی که باد میوزد مرا میسوزاند چیزی که پشت درختها پنهان است و به پرسش من روشنی میبخشد. * گپ و گفت آرام کوبیدن مشت بر دندانها، گونهها هیچ یک ثمری نبخشید باقی عمر را باید به گفتن با خویش سر کنی دریا هم اگر بوده باشی. * خسته نمیشود این سکوت از این همه دم فرو بستن؟ چه کسی بالا دست اوست و سرانجام را برخاسته و بر خرابهها به کجا خواهد رفت!
شاعر: محمد شمس لنگرودی انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب می میرم به جرم آن که هنوز زنده بودم
دیدگاه کاربران