درباره کتاب دیگر کسی صدایم نزد
کتاب حاضر شامل مجموعه ای از 11 داستان کوتاه است که برخی از آن ها در سال های 57 و 58 و برخی دیگر نیز بین سال های 62 تا 69 نگاشته شده اند. از مهم ترین ویژگی های آثار امیر حسین چهل تن، عجین شدن آن ها با شرایط اجتماعی است؛ وی در این مجموعه از جایگاه اجتماعی غالب مردم سخن گفته و در خلال گفت و گو میان شخصیت ها، به برخی آداب و رسوم نیز اشاراتی داشته است. زن در کلیه آثار او از جایگاه ویژه ای برخوردارمی باشد؛ وی در این مجموعه نیز با به تصویر کشیدن نقش زن، به خوبی سیمای خانواده های سنتی را توصیف و شرایط زندگی آنان را شرح داده است. در حقیقت زن در کتاب حاضر، با دردها و زخم های اجتماعی، آرزوهای دست نیافته و عشق همراه است که گاه به سبب مصلحت، اسیر سنت های قدیمی خانوادگی می شود. علاوه بر این شخصیت های اصلی در اکثر داستان ها زنان هستند؛ نویسنده معتقد است ماجراها و وقایع، زمانی که از زبان زنان بیان شوند، ارزش بیشتری برای شنیدن دارند. وی گرایش زیادی به تاریخ و بررسی بازتاب حوادث آن در زندگی آیندگان دارد، از این روست که روایت های کتاب را در یک بستر تاریخی گنجانده و بدین گونه به بخشی از تاریخ معاصر خصوصا دوران انقلاب اسلامی اشاره کرده و بر جذابیت ماجرا افزوده است. زبان و لحن نویسنده ساده و صمیمی بوده و با وجود تعدد وقایع نه تنها خواننده را سردرگم نمی کند، بلکه او را با روند هیجان انگیز ماجرا همراه کرده و ذهنش را درگیر می کند. "دیگر کسی صدایم نزد" دومین داستانِ کتاب است؛ راوی آن پیرمردی است که همراه با همسرش، خدمت کار خانه ای اشرافی بوده اند، پیرمرد که اکنون همسرش و صاحب خانه فوت کرده اند، شروع به مرور گذشته می کند... .
نویسنده
امیرحسین چهل تن، نویسنده و روزنامه نگار، متولد سال 1335 است که از نوجوانی علاقه ی وافری به نویسندگی داشت. وی از ده سالگی داستان های کوتاه می نوشت و شعر می سرود. بعد از اتمام دوره ی دبیرستان، در رشته ی مهندسی برق وارد دانشگاه شد و هم زمان با تحصیل، دو مجموعه داستان را با نام های" صیغه" و"دخیل بر پنجره فولاد" به چاپ رسانید. امیرحسین چهل تن به منظور ادامه تحصیلات راهی انگلستان شد، اما در زمان جنگ تحمیلی به ایران بازگشت و به جبهه رفت. تجربه هایی که از آن ایام کسب کرد، موجب خلق مضامین جدیدی در آثارش شد و از آن پس داستان های بسیاری با موضوعات انقلاب اسلامی و جنگ نگاشت. از آثار او می توان به موارد زیر اشاره کرد: 1- تالار آیینه. 2- عشق و بانوی ناتمام. 3- ساعت پنج برای مردن دیر است. 4- چند واقعیت باور نکردنی. 5- تهران، شهر بی آسمان و ... .
برشی از متن کتاب دیگر کسی صدایم نزد
این اواخر خیلی حرف نمی زد. بیشتر گریه می کرد. خیلی آرام. یعنی فقط از تکان شانه هایش می فهمیدم، وقتی سرش پایین بود. و یا از موج برداشتن لب هایش، وقتی سرش را کمی بالاتر می گرفت و به گوشه ی قالی خیره می شد. نه این که چیزی را نگاه کند. همین طور چند لحظه می ماند. نمی دیدم کجا را نگاه می کرد. از جهت صورتش می گویم که مثلا گوشه ی قالی را یا شاید ردیف آخر کتاب های کتابخانه و شاید هم دستگیره ی در را. وقتی گریه می کرد، من ساکت بودم. این اواخر یک روز کبریت زدم، لاله های روی میز را روشن کنم. دیدم پای چشمش همه چین نشسته بود. شعله ی کبریت انگار، خطوط صورتش را واضح تر کرده بود. یعنی اتاق تاریک نبود، مراد آمده بود، چلچراغ را روشن کرده بود. اما خب، یک شعله ی سرخ رنگ، آن هم در نزدیکی صورت، خودت که می دانی. می گفت: « تقصیر من نبوده است. پیش آمده است دیگر؛ همینجوری بدون این که خودم بخواهم.» هرچه خواستم ساکتش کنم، نشد. یعنی گریه نمی کرد. می کرد اما خیلی آرام. بدون اشک. نه این که کولی بازی در بیاورد. فقط یک هق هق کوتاه. همین. وقتی ساکت شد، رفتم برایش نوشیدنی بریزم. کنار پنجره، شیشه ی مشروب روی میز بود. دو تا لیوان هم بود. با عینکش، شیشه هایش را خاک گرفته بود. خیلی زیاد به چشمش نمی زد. وقتی رفتم طرف پنجره، سرش را برگرداند طرفم. حواسم پیش او بود که نوشیدنی از لیوان سر رفت. زود فهمیدم. فقط خیلی کف کرده بود. برای همین سر رفت. ریخت روی میز و کشیده شد تا عینکش. با شیشه های گرد گرفته، که انگار ... بیشتر وقت ها کنار همان پنجره می نشست و خیابان را نگاه می کرد. پرده اش آویزان بود. پرده ی توری داشت. ولی باز هم خوب نمی شد خیابان را دید. شاید اصلا چیزی را نگاه نمی کرد. همین طور مات می ماند. خیره. به چی؟ نمی دانم. وقتی می آمدم تو، نمی فهمید. شاید هم می فهمید و به روی خودش نمی آورد. اوایل کمی هم سر و صدا می کردم. می خواستم متوجهش کنم. اما همین طور بی حرکت می ماند. بعد ها می رفتم، پشتش می ایستادم. و دست هایم را می گذاشتم به صندلیش و این اواخر به موهایش که نرم بود و مشکی و همیشه با یک گل سرخ کوچک کناره ی چپش. آن وقت چیزی می گفتم. همین طوری. فقط برای این که بگویم، آمده ام.
فهرست
1) صله رحم 2) دیگر کسی صدایم نزد 3) دیوار سمج شیشه ای 4) ته شب 5) چشم هایی به رنگ دریا 6) دسته گلی برای مرگ 7) اسرار مرگ میرزا ابوالحسن خان حکیم 8) داستان مرگ یک انسان 9) مرگ، دیگر چیز مهمی نیست 10) پنجره نمی گذاشت به مرگ فکر کنم 11) پنجره سبز برگ ها
(مجموعه داستان) نویسنده: امیرحسن چهل تن انتشارات: نگاه
نظرات کاربران درباره کتاب دیگر کسی صدایم نزد
دیدگاه کاربران