کتاب مجموعه داستان دست از این مسخرهبازی بردار، اوستا اثری از مو یان و ترجمۀ بابک تبرایی از سوی نشر چشمه به چاپ رسیده است.
این کتاب 6 داستانِ بینظیر با عناوینِ «شِن گاردن»، «دوا»، «آن که بالا میرود»، «آدم و دَد»، «بچهآهنی» و «بچه سرراهی» را شامل میشود. این مجموعه داستانهایی را دربر می گیرند که از شرایطِ سخت و دردها و سختیهای انسانها در گذشتهی چین روایت میکنند و اثری مملو از حرکتهایی از تراژدی به طنزی تلخ، خشم به اندوه و غم، افسانههایی جادویی به واقعیتِ دردناک ارائه میدهد. ویژگیِ قدرتمندِ آثار مو یان، تواناییِ او در خلق تلفیقی به غایت زیبا از فانتزی و واقعگراییِ تلخ است. «مو یان» تجربیات خود را دربارۀ فقر و مبارزه مردم چین در داستانها و شخصیتهای خود بازتاب می کند و در خلال این داستانها، تصویرِ واضحی از حقایق تلخ زندگی به خواننده نشان میدهد. اشتیاق مو یان برای نوشتن از تجربیات خود از فقر، مشکلاتِ جامعه، سختیهای زندگیاش و استعدادنویسندگیِ بیاندازهاش بهره میگیرد تا آزار و اذیت های شدید یک جامعه ستمگر را افشا کند و از زندگیِ آدمهایی برایمان بگوید که به لحاظ جسمی و معنوی در رنج و سختی دستوپا میزنند. مو یان، نویسندهی موفق چینی است که برای «رئالیسم خیرهکنندهای که قصههای مردمی و تاریخ را با زمان حال پیوند میدهد» در سال 2012 موفق به کسب جایزه نوبل ادبیات شد. نام کامل این نویسنده «گوان موئه» میباشد اما او با نام «مو یان» شناخته شده است که به معنی «حرف نزن» میباشد. او نویسندهای است که بارها از سوی خوانندگان و منتقدان تحسین شده و چهره ادبیات معاصر کشور خود را با رمان هایی مانند «ذرت سرخ»، «ترانههای گیاه سیر» و «جمهوری شراب» تغییر داده است.
برشی از متن کتاب
دیگر برایش غیرممکن بود که به غارش برگردد. حتا اگر به طریقی موفق میشد راهش را به عقب باز کند، روباهی که او کمی بهش آسیب زده بود میتوانست از پِیاش بیاید بالا و آن وقت، نر و ماده، یکی از جلو و یکی از عقب،بهش حمله میکردند و بابابزرگ میشد یک بابابزرگِ مرده. موقعیت را با سرعت برق تحلیل کرد. اگر زندگیاش را به خطر میانداخت، بخت کمی برای زنده ماندن میداشت. دندانهای مثل تیغ تیزِ روباه نر بدنش را پاره میکرد و میتوانست تماسشان به استخوان را احساس کند. سریع دولا شد و بعدِ رها کردنِ قیچی و ساطورِ سوراخسوراخ به سمت کف دره، تاکی را با دو دست گرفت و همانطور که روباه نر به پشتش چسبیده بود، تاب خورد و توی هوا معلق شد. قطرههای قرمزِ روشن خون از زخمهای سر روباه ماده تراوش میکرد. این را بابابزرگ وقتی دید که از غار پریده بود بیرون. خون داغ از گردنش دوید روی شانهها و جاری شد تا شکم و باسنش. بهنظر میرسید دندانهای روباه توی شکافهای بین استخوانهایش گیر کردهاند. درد استخوان هفت هشت براب بدتر از درد عضله است؛ این نتیجهای بود که او از تجربیاتش در چین گرفته بود، و دندانهای یک حیوان زنده وحشتناکتر از ترکشاند؛ درد ناشی از اولی پر است از تحرکِ زندگی، و درد دومی آکنده است از مرگ. بابابزرگ امیدوار بود که جهشِ مرگگریزش روباه نر را از پشتش بکند، اما پنجههای تسلیمناپذیر روباه امیدش را نقشبرآب کرد. مثل آهنربا یا قلابهای خاردار چسبیده بودند به شانهها و کمرش. دهان و دندانهای روباه با گردن او یکی شده بودند. روباه مادهی زخمی کار را برایش دشوارتر هم کرد، چون آسیب او هم آنقدر جدی نبود که از تاک بیفتد پایین. نیممتر یا همین حدود آمد بالاتر تا روی حملهاش متمرکز شود، و بعد پای بابابزرگ را گاز گرفت. با اینکه کف پاهایش به قدری پینه بسته و سخت شده بود که از تمشک جنگلی و خارِ گیاهان اذیت نمیشد، اما، هرچه نباشد، بابابزرگ هم فقط آدم بود، گوشت و خون بود، و دندانهای تیز روباه از توانش فراتر بودند. از درد زوزه کشید و اشکِ رنج دیدش را کدر کرد.
فهرست
مقدمه ی نویسنده مقدمه ی مترجم فارسی شِن گاردن دوا آن که بالا می رود آدم و دَد بچه آهنی بچه ی سرراهی پیوست 1 پیوست 2 پیوست 3
نویسنده: مو یان ترجمه: بابک تبرایی انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب دست از این مسخره بازی بردار، اوستا
دیدگاه کاربران