کتاب جنگل وارونه، به قلم جیدی سلینجر و ترجمه ی علی شیعهعلی در انتشارات سبزان به چاپ رسیده است.
کتاب نسبتاً کمحجم رمان مانندی که با گره زدن اتفاقات بزرگسالی شخص اول داستان با رخدادهای دوران کودکی او، بیانگر واقعیتهایی است که نشان از تأثیر فوقالعادهی اتفاقات و رخدادهای هر دوران زندگی بر سالها و دورههای بعدی دارد. نقش اول این داستان که البته بیانی روان و جذاب دارد، دختری است که پس از دو اتفاق مهم و البته تلخی که برای والدینش رخ میدهد، به یک حمایت کودکانه از جانب همکلاسیاش دل میبندد و همین امر، زمینهی پرورش عشقی در وی میگردد؛ آنچه که برای دختر پر احساس و ثروتمند این کتاب بیش از همه نمود مییابد؛ جای خالی عشق است؛ عشقی که در کودکی از آن بهرهای نبرده و حال طی یک اتفاق بسیار ساده، این حس و میل در او زنده شده و تا بزرگسالیاش شعلهور میماند. گذشتهی دختر چنان در شخصیتسازی او مؤثر بوده که بزرگسالیاش را به شدت تحتالشعاع قرار داده و ماجراهای جالب و البته قابل تأملی را برایش رقم میزند. مباحث روانشناختی مهمی در دل این قصهی به ظاهر ساده نهفته است که دقت در کلیت داستان، به صورت بارزتری آن را مشهود میسازد. گذشته از اینها از نویسندهای همچون سلینجر که آثاری با متونی قوی را به رشتهی تحریر در آورده است؛ نگارش چنین اثری با چنین متنی محکم، با محتوایی سرشار از مباحث روانشناختی که اثری جذاب و خواندنی به دست داده، بعید نبوده، خصوصاً که توانسته است اتفاقات نوزده- بیست سالهی زندگی نقش اول داستان را در کمتر از صد صفحه به زیبایی و سادگی به تصویر بکشد. تأثیری که دختر از گذشتهاش گرفته، با وجود عشقی که از کودکی در دل پرورانده، نمیتواند پاسخگوی عشق دیگرانی باشد که از او تقاضا نمودهاند، با اینحال در ادامهی داستان میبینیم که این عشق چندین ساله نمیتواند تضمین کنندهی ادامهی زندگی مشترکی باشد که پس از سالها موفق به ساختن آن میشود و نقطهی اوج داستان همین است که این عشق چندین ساله چطور متأثر از کمبودهای کودکی متضرر میشود... .
برشی از متن کتاب
خیلی سریع دو شعر اول کتاب را خواند و دست بر قضا هر دو آنقدر تفکربرانگیز و عمیق بودند که همکاری و دخالت خواننده را نیاز داشته باشند. بعد با نگاهی پوچ رفت سراغ شعر سوم. اما ناگهان از اینکه دید شعر بیچاره خوانندهای مثل او گیرش آمده؛ برایش تأسف خورد و مؤدبانه برگشت سر شعر اول. قبلاً هم یکبار همین کار را با شعر ماریان مور کرده بود. شعر اول همان شعر عنوان کتاب بود. کورین اینبار آن را با صدای بلند خواند. اما انگار باز هم آن را نمیشنید. برای بار سوم هم آن را خواند و کمی از آن را شنید. برای بار چهارم هم خواند و اینبار تمامش را شنید. شعر این ابیات را در خود داشت: نه زمینی بایر، که جنگلی وارونه شاخ و برگ درختان، چسبیده به دل زمین. کورین انگار که جانش بسته به یافتن آنی پناهگاهی است، کتاب را زمین گذاشت. هر لحظه ممکن بود تمام آپارتمان تعادلش را از دست بدهد و وارونه شود و از خیابان پنجم به سنترال پارک پرتاب شود. بعد باز جلد کتاب را نگاهی کرد. به آن خیره شد. یک دفعه از تخت بیرون پرید و شمارهی رابرت وینر را با تلفن گرفت. گفت: «بابی؟ کورینم.» « عیبی نداره. خواب نبودم. هنوز تا ساعت چهار مونده.» « بابی، ری فورد کیه؟» « کی؟» « ری فورد. همونی که شعراش تو کتابی که بهم دادی هست.» «بذار یکم بخوابم. تو اداره میبینمت.» «بابی، لطفاً. فکر کنم بشناسمش. ممکنه بشناسمش. یکی به اسم ری فورد میشناختم... البته ریموند فورد.» «چه خوب. تو اداره منتظرتم. شب به...» «بابی، بیدار شو. لطفاً. خیلی خیلی مهمه. چیزی در موردش نمیدونی؟» «فقط توضیح پشت جلدشو خوندم. این تموم چیزیه که ...» کورین گوشی را گذاشت. آنقدر هیجانزده بود که به فکر نیفتاده بود پشت جلد کاغذی کتاب را نگاه کند. سریع به تختش برگشت و چند یادداشت کوتاه در مورد ری فورد خواند. خواند که ری فورد دوبار برندهی جایزهی نقدی «رایس» برای شعر و سه بار برندهی جایزهی سالانهی «اشتراوس» شده است و اینکه در حال حاضر وقتش را صرف «کار بر روی آثار خلاقانه و وظایفش در مقام استاد دانشگاه کلمبیا در نیویورک» میکند. متولد «بویزی» «آیداهو» است- یک واقعیت غمانگیز و شاید یک مورد تعیین کننده- و اما کورین نمیدانست که ری فوردی که میشناخت کجا متولد شده است. اما یادداشتها حاکی از آن بودند که سی سالش است. که این مورد صد در صد درست بود. کورین کتاب را خوب بررسی کرد تا ببیند آیا آن را به کسی تقدیم کرده است یا خیر. کرده بود. کتاب را به یاد و خاطره خانم «ریتزیو» تقدیم کرده بود. این بخش از اطلاعات شاید کمی غمانگیز مینمود، اما تخیل کورین قبلاً تا دوردستها رفته بود. خیلی ساده بود. خانم ریتزیو مادر ریموند فورد بود- نام بعد از ازدواج دومش. کورین حتی ذرهای هم از اینکه میدید نویسندهای (یا اصلاً هر کس دیگری) به مادرش به طور سومشخص اشاره کند، فکری نشد. نیازی به منطق نداشت. نیاز به هیجان بیشتر داشت. با کتابش توی تخت پرید...
- نویسنده: جی دی سلینجر
- مترجم: علی شیعه علی
- انتشارات: سبزان
نظرات کاربران درباره کتاب جنگل وارونه - جی دی سلینجر
دیدگاه کاربران