کتاب آوای نهنگ نوشته احمد بیگدلی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
این کتاب مجموعه داستانی است که چندین داستان کوتاه را در بر دارد و توانسته است هفتمین جایزه کتاب فصل را از آن خود کند. کتاب، سه فصل دارد و هر فصل که با نام دفتر، در کتاب آورده شده، شامل داستانهایی است که نویسنده سعی کرده با استفاده از تجربیات گذشتگان، فنون جدیدی از داستاننویسی را آموزش دهد. نثر کتاب نسبت به کتابهایی که این روزها نوشته میشوند و سبکی کاملا خودمانی دارند، فاخر و ادبی است. با این حال فضای داستانها، نثری روان در عین پیچیدگی و ادبی بودن دارد که هر نوع سلیقهای میتواند از خواندن آن لذت ببرد و درگیر پیچیدگیهای داستان نشود. نویسنده با قلم گیرایش، تجربه جدیدی از کتابخوانی را به خوانندهها ارائه میدهد. با ایدههای خاص و جدید کتاب را پیش میبرد و با روایتهای خارج از قاب، به زیبایی داستانها میافزاید. کتاب حاضر، یک کتاب معمولی نیست و احمد بیگدلی برای نوشتن آن هدف مشخصی در سر داشته است. آوای نهنگ، بخشی دارد که راهکارهای تازهای در دنیای داستاننویسی خلق و در اختیار نویسندگان قرار می دهد. این کتاب سعی کرده، همه ی آنچه که تا به حال، در مورد داستان و داستاننویسی گفته نشده را در این کتاب بگنجاند و منبع کاملی را در اختیار تمام علاقهمندان به داستان و نویسندگی قرار دهد.
برشی از متن کتاب
در منظر مرد هیچ چیز غیر عادی دیده نمیشود. اتاقی است با سه دیوار روشن از آفتاب پیش از ظهر و قابهای آویخته: زنی در باد، ایستاده بر صخرهای رو به دریا. و قاب کوچکی پر از گل. روبهرو، طرح تازهای است از یک دیوار کامل که شیشه نیست، اما در چارچوب فلزی نشسته است، بدون خش، بدون انعکاس نور، با شفافیت بینقص آسمان. نگار که نباشد و نبود. آمیخته با هول سقوطی ناگزیر. نه آسمان خراشی هست و نه برج همترازی که به نحوه فاصله بعید را توجیه بکند. زلالی آسمان است بی لکه ابر. چنگ بیندازی هواست که از میان انگشتانت میگذرد. آن پایین، باید عمارتهای کوتاه گسیخته از هم و ناتمامی باشند که از این بلندی، نامطمئن، ب اعتبار و بدون سایهاند. آن چه مرد ناظر میبیند، دخترک منشی است که پشت به این دیوار که آبی روشن است و پاکیزه و زلال روی صندلی چرخان نشسته، میز تحریری از چوب گردوی منقش جلوش هست، با تلفن، رایانه و فایلی کوچک کنار دستش. بافتنی میبافد. به نظر سی و چند ساله میآید. با لبخند معصومانهای که به آن چهره دراز و لاغرش نمیآید. نگاهش به جایی نیست. انگشتان ظریف و چابکی دارد. ناظر نگاه میکند. این جا سمت چپ، رختآویزی هست با کلاه مخمل دوره دار. دو پالتو مردانه و چتری زنانه. شالگردنها خاکستری، بنفش و قهوهای روشناند. ناظر روی مبل دو نفره سکت راست رختآویز نشسته است، کنار دری که باید به اتاق رییس راه داشته باشد. و اگر چشم از آن پهنه آبی روبهرو یا چشمهای خالی دخترک بردارد، میتواند به این رختآویز خوش تراش نگاه بکند و تصور حضور زن و مردی را که باید حالا رو بهروی آقای رییس نشسته باشند، به خاطر بیاورد. پالتو مردانهخوش دوخت و قهوهای روشن است و با این شالگردن دستبافت که اینجا دمدست مرد ناطر آویخته، میخواند. شال بوی خوشی میدهد. منشأ گیاهی بو برای مرد آشناست، ولی او حالا را به خاطر نمیآورد. اما چتر زنانه بنفش تیره است با حاشیهای پر از گل یاس، و این، او را به یاد کسی میاندازد که میبایست با اندکی تأمل نامش را به یاد بیاورد.
فهرست
درست مثل نوشتن غزل داستان چلگیس طرح یک داستان کوتاه ذوالجناح هانریش اولر آوای نهنگ ذهن دوم یکشنبه با لورکا در منظر مرد از لای در لولا عشقالعالی آن وقت باران بارید یک اتفاق خیلی ساده آخرین قطار شبانه پل سپیدهٍی سحری جنگ مرگ دیگری
نویسنده: احمد بیگدلی انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب آوای نهنگ - احمد بیگدلی
دیدگاه کاربران