کتاب دشمن نوشته جی. ام. کوتسی با ترجمه ونداد جلیلی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
این کتاب مشهورترین اثر جی. ام. کوتسی نویسنده ی آفریقایی است که علاوه بر دریافت جوایز متعدد بین المللی، در سال 2003 نیز توانست جایزه نوبل ادبی را از آن خود کند. موضوع کتاب روایت تازه ای از داستان رابینسون کروزو نوشتهدانیل دفو می باشد و ماجراهای آن این بار در شهر لندن اتفاق می افتد. داستان از این قرار است که زنی تنها به نام سوزان بارتن که مدتی در یک جزیره متروک گرفتار شده بود، به سراغ دانیل دفو می رود و از او می خواهد اتفاقاتی که در آن جزیره برایش افتاده را به یک داستان تبدیل کند. او ماجرای آشنایی اش با یک مرد مرموز در جزیره را برای دفو شرح می دهد و سعی می کند تصویر درستی از ویژگی های این مرد ارائه دهد؛ مردی به نام کروزو که به عنوان فرشته نجات زن ظاهر می شود و در روزهای سخت او را یاری می کند. توصیفات این زن از کروزو به قدری غیر واقعی و خیال پردازانه است که دفو متوجه می شود و از او می خواهد قصه را همان طور که هست توصیف کند، نه آن طور که خودش دوست دارد! اما سوزان بیش تر به فکر خلق موقعیت های دراماتیک و گاهی هیجان انگیز در داستان است و این داستان پردازی اش او را از حقیقت دور می کند و چالش اصلی کتاب را می سازد. در واقع موضوع اصلی کتاب حول محور داستان پردازی های سوزان می چرخد و هوشمندی و توانایی او را در تبدیل یک شخص نفرت انگیز به یک اسطوره بی مانند، به تصویر می کشد.
برشی از متن کتاب
مدتی بعد حسب تصادف ماجرای زنی به گوش اش میخورد که همراه مردی پیر و برده ای سیاه در جزیرهای گرفتار بوده است. آیا ممکن است این زن مادرش باشد؟ در پی شنیده هاش از بریستل تا لندن می آید و به خانهای می رسد که زن موقتاً در آن منزل گزیده است (این همان خانهی کنزینگتن رو است). آن جا نام زن را می پرسد و می فهمد هم نام خودش است. پس سرجمع پنج قسمت داریم: ناپدید شدن دختر، جستجو در برزیل برای یافتن او، پایان جستجو و ماجراهای جزیره، شروع جستجوهای دختر و دیدار دوبارهی دختر و مادر. کتاب را بر این پایه می نویسیم: گم شدن، جستجو و بازیافتن، شروع، میانه و انتها. نوآوری کتاب در فصل جزیره است - که در نیمهی دوم بخش میانی است و به موقع هم هست - همین طور در این که به عکس همیشه دختری جست و جویی را پی می گیرد که مادرش رها کرده است. تمام خوشی و حظی که در راه حس می کردم پرید. رو صندلی ولو شدم. فو دستش را رو زانوم گذاشت و آرام گفت: جزیره به خودی خود یک داستان نیست. فقط با قرار دادن آن در داستانی بزرگتر می توان جانی به آن داد، به خودی خود از قایق پر آبی که هر روز در اقیانوسی بیکران کمی آن سوتر می رود تا روزی، حقیر و بیهایو هوی، در آب فرو رود چیزی سرتر ندارد. جزیره سایه روشنی ندارد. همیشه همان است. مثل یک قرص نان است. اگر گرسنه باشیم جان مان را نجات می دهد، اما کیست که شیرینیها و کلوچههای خوشمزه تر را ترجیح ندهد؟ گفتم: در نامه هایی که نخوانده ای گفتهام من فکر می کنم اگر داستان به نظر ابلهانه می رسد تنها به این علت است که بر حفظ سکوت خود پافشاری لجوجانه ای دارد. سایه ای که نبودش را حس می کنی همین است: بی زبانی جمعه. فو جوابی نداد و من ادامه دادم: داستان زبان جمعه داستانی نگفتنی است، یا من نمی توانم بگویم. یعنی می توان داستان های زیادی درباره ی زبان جمعه گفت اما داستان حقیقی، درون جمعه که لال است، مدفون شده است. اگر نتوانیم با استفاده از هنر راهی برای شنیدن حرف های جمعه پیدا کنیم این داستان هرگز شنیده نخواهد شد. ادامه دادم، هر چه بیش تر می گفتم حرف زدن برایم سخت تر می شد: «آقای فو، وقتی در خانه ات بودم پیش میآمد که در طبقه ی بالا بیدار بمانم و به نبض خون در گوش هام و سکوت جمعه در طبقه ی پایین، سکوتی که چون دود، چون سرریزی از دود سیاه، از راه پله بالا می آمد، گوش دهم. کمی بعد نمی توانستم نفس بکشم. حس می کردم در رخت خوابم خفه می شوم. ریه ها، دل و سرم پرِ دود سیاه می شد. مجبور می شدم بلند شوم، پرده ها را کنار بزنم و سرم را از پنجره بیرون کنم و هوای تازه را تو بدهم و به چشم خودم ببینم هنوز ستاره ها در آسمان هستند. در نامه هام از قصه ی رقص جمعه برایت گفته ام. اما آنچه گفته ام همه ی ماجرا نیست.
نویسنده: جی. ام. کوتسی مترجم: ونداد جلیلی انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب دشمن - جی. ام. کوتسی
دیدگاه کاربران