درباره کتاب عجایب شش گانه!
"عجایب شش گانه" کتابی که در رابطه با برخی از شگفتی های موجود در دنیا، اطلاعات قابل تامل و با اهمیتی را به مخاطب خویش ارائه می دهد. "پی. دی. اسپنسکی" فیلسوف بزرگ روسی است که تاکنون فعالیت های بسیاری را در زمینه ی رازگشایی به ثمر رسانده و سفرهای متعددی را در همین راستا انجام داده که کتاب حاضر نیز ثمره ی و حاصل اندیشه ها و عقاید وی از مناطقی خاص، مبهم و ویژه می باشد و هر یک ذهن این فیلسوف را شدیدا به خود معطوف نموده و در نهایت، او را به پژوهش و بررسی درباره ی مسائل مربوطه وادار نموده است.
مولف جهت تالیف این اثر ارزشمند به سرزمین های مختلفی هم چون پاریس، مصر، کلمبو، ترکیه سفر کرده و بر اساس مشاهدات خود و شایعات رایج در آن مناطق و هم چنین مطالعات صورت گرفته، بحث های جالبی را ارائه می دهد که مطالبی خواندنی و جالب توجه می باشند؛ مطالبی در مورد مجسمه ی ابولهل، نوع ساخت عجیب بنای کلیسای نتردام، بوداییان، رفتارهای صوفیان و بسیاری موارد دیگر که آگاهی از آن ها خالی از لطف نبوده و خواننده با خود همراه و مجذوب و علاقه مند به مطالعه ی این کتاب می کند.
برشی از متن کتاب عجایب شش گانه!
دراویش چرخان! من توقع شیفتگی و شوریدگی و شیدایی داشتم یک منظره ناخوشایند و دردناک، من حتی تردید داشتم به آن جا بروم یا خیر. اما حیاط تکیه با آن درخت های چنار سبزش و سنگ قبرهای قدیمی که در قبرستانی کهنه بود، از علف هایی پوشیده شده بود که بوی شگفت صلح و آرامش آن مرا شوکه ساخت. مراسم عملا شروع شده بود. به محض این که به درب تکیه نزدیک شده، آهنگ لطیف و عجیبی را شنیدم. فلوت و طبل هایی کر کننده! آن یک اثر خوشایند نامعمول و نامنتظره داشت. در کنار ورودی تکیه گفت گویی جریان داشت. معامله ای بر سر پوتین ها و دمپایی ها بود. سپس به چپ و راست نگریستم. آن گاه یک دالان تاریک.
اما من عملا می دانستم به جایی آمده ام که چیزی ببینم. یک سالن مدور که با فرش هایی پوشانده شده و به وسیله یک دیواره چوبی که تا سینه می رسید احاطه شده بود. پشت دیواره چوبی در یک راهرو مدور تماشاچیان می ایستادند. مراسم سلام در حال اجرا بود. مردان در رداهای سیاه با آستین های گشاد، با کلاه های بلند و زرد از موی شتر که کمی رو به بالا باریک شده، یکی پس از دیگری در همراهی با آهنگ به شیخ که در روی مخده ای نشسته و تکیه به لژ شاهزاده داده بود نزدیک می شدند. آنها تعظیم کوتاهی به او کرده و نخست سمت راست او می ایستادند. سپس چند قدم بر می داشتند، دوباره تعظیم کوتاهی می کنند و در سمت چپ می ایستند و سپس یکی پس از دیگری، هم چون راهب های سیاه، آهسته و آرام در کنار دیواره گرد اطاق مدور می نشستند، آهنگ هنوز در حال اجرا بود. اکنون موسیقی متوقف شد... سکوت... مردانی که کلاه بلند بر سر داشتند، با چشم های فرو افتاده نشسته بودند. شیخ یک صحبت طولانی را آغاز کرد. او درباره ی زندگی مولوی صحبت کرد، درباره ی تمام سلاطینی که بر ترکیه حکومت کرده اند. نام یکایک آن ها را شمرد و از علاقه و اشتیاق نسبت به این دراویش سخن گفت.
کلمات عربی طنین عجیبی دارند. دوست من که سال ها در شرق زندگی کرده بود، با صدای آهسته برای من ترجمه می کرد. اما من بیش از آن که گوش کنم نگاه می کردم. آن چه در این دراویش در من تاثیر کرد این بود که آن ها همه متفاوت بودند. هنگامی که عده ای به دور هم گرد می آیند که لباس هایی یک شکل پوشیده اند، شما معمولا چهره های آن ها را از هم تشخیص نمی دهید. به نظر می رسد همه ی آن ها چهره هایی یکسان و مشابه دارند. اما آن چه به خصوص در این جا با چشم می خورد، و آن چه در وهله ی نخست توجه مرا به خود جلب کرد، این حقیقت بود که آن ها همه متفاوت بودند. هیچ چهره ای شبیه دیگری نبود و هر چهره ای با یک بار دیدن، خودش را در حافظه ثبت می کرد. من هرگز چیزی این گونه را تجربه نکرده بودم. در ده یا پانزده دقیقه نخست که در حال تماشای مراسم سلام بودم، چهره های تمام دراویش در حلقه برایم نزدیک و آشنا بودند. هم چون چهره های هم شاگردی های مدرسه. من هم چنین همه آن ها را می شناختم و با احساسی از سروری باور نکردنی منتظر پیامدهای بعدی بودم...
فهرست
نتردام پاریس مصر و اهرام ابوالهل بودا و چشم های یاقوتی روح شاهزاده ی ممتاز محل دراویش مولوی
- از نگاه: پی. دی. اسپنسکی
- مترجم: مجید آصفی
- انتشارات: کلام شیدا
نظرات کاربران درباره کتاب عجایب شش گانه! | اسپنسکی
دیدگاه کاربران