loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب کبوترها و بازها - گراتزیا دلددا

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

کتاب کبوترها و بازها نوشته ی گراتزیا دلددا با ترجمه ی بهمن فرزانه توسط نشر ثالث به چاپ رسیده است.

شخصیت اصلی رمان، یورجدوی، پسری جوان و بیمار است که هیچ دوست و آشنایی ندارد و به تنهایی در خانه ای محقر و مخروبه، واقع در دهکده ای به نام اورونوئو زندگی می کند. در واقع این پسر، سلامت جسمی خود را در اثر ضربه ی روحی ناشی از جدایی کولومبا، نامزدش از دست داده؛ جدایی ای که دلیلش، تهمتی است ناروا از جانب رموندو کوربو، پدربزرگ کولومبا، مبنی بر دزدیده شدن سکه های طلایش توسط یورجدوی. از سویی دیگر نیز، تمامی مردم دهکده، این پسر را، فردی کافر و دزد تلقی نموده، همواره از او دوری می کنند.

دهکده ی محل زندگی یورجدوی، گذشته ای پر فراز و نشیب دارد؛ گذشته ای تلخ، سرشار از کینه، دشمنی و ظلم میان مردم این سرزمین. اما هم اکنون با میانجی گری های کلیسا و دولت مردها، صلح و دوستی ای موقت و ظاهری در همه جای روستا رواج یافته، مردم با آرامش در کنار یک دیگر روزگار می گذراند. ولی شعله ی نفرت و کینه در قلب برخی از این افراد مانند عمه جوزپا فیوره، پیرزنی تنها و ثروتمند، هم چنان زبانه می کشد و به دنبال فرصتی برای انتقام می باشد. انتقام از رموندو کوربو؛ مردی که همسر دختر عموی عمه جوزپا فیوره می باشد و با حقه و نیرنگ، نه تنها اموال زنش را تصاحب کرده بلکه سهم الارث عمه جوزپا را نیز به چنگ آورده؛ از آن جایی که در این مقطع زمانی، مردم روستا مدام با یک دیگر در جنگ و ستیز بودند، شکایت های عمه به سرانجام نرسیده، دادگاه شهادت شاهدان او را به دور از حقیقت، و تنها از روی کینه و دشمنی تلقی کرد و آن را نپذیرفت. اما هم اکنون که صلح همه جا حکم فرماست، عمه جوزپا نزد یورجدوی بیمار رفته، به او پیشنهاد می کند تا با همراهی او، علیه دشمن مشترک شان اقدام کرده، از رموندو کوربو شکایت کند.


برشی از متن کتاب


پیرزن بدون آن که به جمله ی کنایه آمیز کشیش اعتنا کند، تکرار کرد: «پسر بدبختی است، چند ماه پیش به او تهمت زده اند، یعنی دقیقا همین تابستان گذشته، قبل از آن که جناب عالی به دهکده ی  ما بیایید. از زور غم و غصه، سخت بیمار شده است و ... ظاهرا به بهبودی هم امیدی نیست. تا چند روز پیش در بیمارستان شهر کالیاری بستری بود. ولی حالا او را به این جا فرستاده اند چون می گویند می خواهد در دهکده ی زادگاه خود بمیرد ... می گویند دلش نمی خواهد کسی را ببیند ... ولی من هر طور هست به ملاقاتش می روم. بله، همین الان ...» کشیش ایستاد. «به خاطر چه چیز به او تهمت زده اند؟» پیرزن به چهره ی او خیره شد و چشمکی زد؛ یعنی شما که داستان را بهتر از من می دانید چرا خودتان را به آن راه زده اید. من و شما که به هر حال حرف یک دیگر را درک می کنیم. و با لحنی بسیار محزون گفت: «خداوندا! خدا نکند هیچ کس را به چنان چیزی متهم بکنند! به سرقت متهم شده است. بله، عالی جناب. دزدی! می گویند از خانه ی نامزدش مقداری پول دزدیده است. یعنی بهتر بگویم از پدربزرگ نامزدش، رموندو کوربو، شما ایشان را می شناسید.» کشیش با تکان دادن سر تصدیق کرد. دستانش را از لبه های آستین ها بیرون کشید. دست کش های پشمی و قهوه ای رنگی به دست داشت. یکی یکی به دست هایش نگاه کرد. «آن جوانک چه وقت به این جا برگشته است؟» «به نظرم پریروز. تقریبا هیچ کس متوجه حضورش نشده است.» «قوم و خویشی ندارد؟» «نه خیر هیچ کس را ندارد. به امان خدا رها شده است. فقط یک پسربچه ی ده ساله کمکش می کند؛ مثل یک نوکر کوچولو.» کشیش بار دیگر به راه افتاد. با عجله قدم برمی داشت. پیرزن دنبالش رفت. لااقل تا سر پیچ خیابان. گفت: «عالی جناب حتما به دیدن یورجدوی بیچاره خواهند رفت نه؟ این را به او خواهم گفت. به او می گویم که اگر جناب عالی تا به حال به دیدنش نرفته اید به خاطر این بوده که از برگشتنش بی خبر بودید. آه، آن پسرک بدبخت، موجود بدی نیست. البته در دهکده خیلی ها پشت سر او حرف می زنند، می گویند کافر است. به خدا ایمان ندارد. خلاصه آدم خوبی نیست. خیلی ها هم اصلا به روی خودشان نمی آورند که از برگشتنش به دهکده باخبرند. نمی خواهند به او نزدیک شوند. ولی حتی اگر او آن طوری باشد که دشمنانش توصیف می کند، دلیل نمی شود کسی کمکش نکند. او نیمه فلج است و مثل حضرت مسیح آه در بساط ندارد. مردم به جذامی ها هم کمک می کنند، به یهودی ها هم کمک می کنند پس چرا نباید به یک بنده خدای مسیحی کمک کرد؟» کشیش که واضح بود حوصله اش سر رفته است، با حواس پرتی گفت: «بسیار خب، بسیار خب، بعد به دیدن او خواهم رفت، کافی ست او، که پسری ناخلف و بد زبان است، دعوا و مرافعه ای نکند، رسوایی ای به پا نکند، عجالتا مرحمت شما زیاد! ...    

نویسنده: گراتزیا دلددا مترجم: بهمن فرزانه انتشارات: ثالث

مشخصات

  • مترجم بهمن فرزانه
  • نوع جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 3
  • سال انتشار 1397
  • تعداد صفحه 340
  • انتشارات ثالث

نظرات کاربران درباره کتاب کبوترها و بازها - گراتزیا دلددا


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب کبوترها و بازها - گراتزیا دلددا" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل