محصولات مرتبط
کتاب شکار مرغابی نوشته ی الکساندر وامپیلوف با ترجمه ی مژگان صمدی توسط نشر مرکز به چاپ رسیده است.
کتاب "شکار مرغابی"، نمایش نامه ای خواندنی، اثر "الکساندر وامپیلوف"، نویسنده ی صاحب نام روسی، است. مترجم، علاوه بر ارائه ی متنی روان و روشن از محتوای این داستان، در ابتدای کتاب، با تهیه ی مبحثی تحت عنوان درباره ی نویسنده، اطلاعات مختصر و مفیدی را در باب زندگی وامپیلوف، آثار او و سبک نگارشی و دیدگاه شخصی اش و هم چنین نظرات منتقدان و صاحب نظرن ادبی ای هم چون گ. نیکولایف، راجع به داستان های وامپیلوف، بیان نموده که به آشنایی هر چه بیش تر مخاطب با این نویسنده ی توانا یاری می رساند.
شخصیت اصلی نمایش نامه ی شکار مرغابی، ویکتور الکساندرویچ زیلوف، مردی سی ساله، با قدی بلند و اندامی ورزیده، می باشد که در طبقه ی پنجم آپارتمان شماره ی بیست روزگار می گذراند. او مردی متاهل، دائم الخمر، مغرور و خودخواه است که به ارزش های اخلاقی و دینی هیچ اهمیتی نمی دهد و برای والدینش نیز احترامی قائل نمی شود و همواره از رنجاندن دیگران، لذت می برد. ارتباطش با دوستان و اطرافیان، صرفا جهت گذراندن اوقات و تامین نیازهای روحی اش می باشد و تنها عملی که به این مرد جوان آرامش می دهد، شکار مرغابی است؛ عملی که زیلف همیشه برای تحقق آن برنامه ریزی می کند. نویسنده مدام با فلاش بک هایی، مخاطب را با خود به زندگی گذشته ی ویکتور برده و او را مجذوب سرنوشت پر فراز و نشیب این مرد می کند.
فهرست
درباره ی نویسنده یادداشت مترجم شخصیت ها پرده ی اول صحنه ی اول صحنه ی دوم پرده ی دوم صحنه ی اول صحنه ی دوم صحنه ی سوم پرده ی سوم
برشی از متن کتاب
زیلوف: (گوشی را بر می دارد و شماره می گیرد) خوابگاه؟ ... لطفا اتاق چهل، ایرینا را صدا کنین ... چی؟ خیلی وقته؟ ... با وسایل؟ ... نمی دونین قبول شد یا نه؟ ... امروز؟ ... ببخشین یه لحظه! شماره ی کمیسیون پذیرش رو دارین؟ ...دو، بیست و یک، سی و هفت ... متشکرم. (قطع می کند و دوباره شماره می گیرد) دو، بیست و یک، سی و هفت ... کمیسیون پذیرش؟ ... از تحریریه مزاحم تون می شم ... کوزاکوف ... بله، کوزاکوف ... از شما خواهشی داشتیم کسی به نام روژکووا ایرینا نیکولایونا در امتحانات ورودی زبان انگلیسی دانشکده ی شما شرکت کرده ... روژکووا. می خواستم بپرسم قبول شد یا نه؟ پس لطفا سوال کنین ... بله فوریه ... تلفن؟ پنج، بیست، چهل و هشت ... بیست دقیقه ی دیگه؟ ... بله، منتظر هستم. (گوشی را می گذارد و همان جا کنار تلفن می نشیند.) چراغ خاموش می شود، صحنه روشن می شود. خاطرات بعدی. آپارتمان زیلوف. دو اتاق که با دیوار و یک در از هم جدا می شوند. در یک اتاق زیلوف پشت میزی نشسته است که روی آن ترازو، جعبه های مختلف و پوکه پخش است، برای رفتن به شکار آماده می شود. در این اتاق، اسلحه، اردک های چوبی، و هم چنین عکس بزرگی از زیلوف به چشم می خورد در لباس شکار در دامن طبیعت و کنار شکارهای آویخته. در اتاق دیگر که مهمانی به مناسبت گرفتن آپارتمان در آن جا برگزار شد، گالینا مشغول جمع کردن وسایل سفر است. در این اتاق در جایی که خوب به چشم می آید تلفن تازه را گذاشته اند. گالینا وسایلش را جمع می کند و در چمدان را می بندد. می نشیند بدون هیچ حرفی. زیلوف از اتاق خود بیرون می رود. زیلوف: وسایل تو جمع کردی؟ ... خب، پس قبل از رفتن بنشینیم (می نشیند). تلگرام فرستادی؟ گالینا: آره ... زیلوف: می یان استقبالت؟ گالینا: آره می یان ... زیلوف: مطمئنی که اونا خونه هستن؟ گالینا: اونا؟ ... آره همیشه یه کسی خونه هست. زیلوف: وضع شکار توی اون منطقه چطوره؟ خبر داری؟ گالینا: فکر کنم خوبه. اون جا جنگل خیلی خوبی داره، دریاچه ... (ناگهان) با هم بریم؟ زیلوف: اون جا؟ واسه ی شکار؟ گالینا: نه شوخی کردم. تو رو با خودم نمی برم ... تعطیلات باید استراحت کرد. زیلوف: آره، درسته. بهتره واسه ی یه مدت کوتاه از هم جدا بشیم. گالینا: آره، بهتره جدا بشیم ... زیلوف: فصل شکار به زودی شروع می شه. بنابراین رفتن به یه منطقه ی ناآشنا نمی صرفه. یه سال تموم انتظار کشیدم، نمی خوام ریسک کنم. گالینا: آره، واسه ی چی ریسک کنی ... (مکث، بلند می شود) می دونی، لازم نیست بدرقه ام کنی. چمدون سبکه ... تاکسی می گیرم. زیلوف: هر طور راحتی ... کی منتظرت باشم؟ گالینا: منتظرم باشی؟ ... مگه تو منتظرم می مونی؟ زیلوف: پس چی؟ گی برمی گردی؟ گالینا: بر می گردم، ... یه روزی. زیلوف: یه روزی؟ ... یعنی چی؟ گالینا: د نه بابا! شوخی کردم. یه ماه دیگه بر می گردم ... خب دیگه وقت خداحافظیه. به هم نزدیک می شوند…
نویسنده: الکساندر وامپیلوف مترجم: مژگان صمدی انتشارات: مرکز
مشخصات
- نوع جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 1
- سال انتشار 1397
- تعداد صفحه 122
- انتشارات مرکز
نظرات کاربران درباره کتاب شکار مرغابی - الکساندر وامپیلوف
دیدگاه کاربران