کتاب در قلمرو مرگ | نشر چشمه
21,000 تومان
- نویسندگان: ادگار آلن پو، توماس مان، هانریش بل، راینر ماریا ریلکه، چارلز دیکنز و…
- مترجمان: رضا نجفی و پریسا رضایی
- انتشارات: چشمه
توضیحات
دربارهی کتاب در قلمرو مرگ؛ نشر چشمه
کتاب در قلمرو مرگ اثر ادگار آلن پو، توماس مان، هاینریش بل و… با ترجمهی رضا نجفی و پریسا رضایی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است. کتاب در قلمرو مرگ مجموعهای متنوع است از نویسندگانی که همراه اثرشان به مرگ پرداختهاند . کتاب در قلمرو مرگ واقعا اثر هیجانانگیزی است چرا که توانسته است آثاری برجسته از نویسندگان مرگ را کنار هم گرد آورد. از قلب افشاگر ادگار آلن پو گرفته تا صندوقچهی طلایی راینر ماریا ریلکه. ادبیات گوتیک که در برههای از زمان مخاطبان بسیاری داشت امروزه کمتر مورد توجه نویسندگان است و شاید به نوعی دورهاش گذشته باشد. ادبیات گوتیک شاخه ای از مکتب رمانتیسم یا پیش رمانیستم بود.
در سبک گوتیک نویسنده به مضامین هولناک و در کنار آن عاشقانه می پردازد. البته وجود رگه های سوررئالیسم در سبک گوتیک آن را برجسته می کند. در واقع می توان گفت سوررئالیسم تا حدی از آثار گوتیک برخاست. برخی حتی از این فراتر می روند و معتقدند که این ادبیات گوتیک بود که الهام بخش نویسندگان بزرگی چون کافکا، داستایوسکی یا بورخس شده است. سرآغاز رمان گوتیک به انگلستان و اثر قصر اوترانتوی والپول نسبت داده شده است.
عوامل متعددی بودند که موجب ایجاد این سبک ادبی شدند، که جنگ های سی ساله، شیوع وبا و طاعون در اروپا، برآمدن مکتب های عرفانی مانند پتیسم در آلمان و متدیسم در انگلیس از آن جمله است. مجموعه ی در قلمرو مرگ برای آن هایی که به ادبیات وحشت کلاسیک و سبک گوتیک علاقه مند هستند هدیه ای تکرار نشدنی است.
بخشی از کتاب در قلمرو مرگ؛ انتشارات چشمه
قلب افشاگر
ادگار آلن پو
بله همین طور است! درست است! عصبی بوده ام و هنوز هم هستم، آن هم عصبیتی بی حد و حصر، اما آیا دلیل می شود که بگویید دیوانه ام؟ بیماری، حواس پنجگانه ام را حساس تر کرده است، اما آن ها را مختل یا ضعیف نکرده، به خصوص که قبلا هم حس شنوایی تیزی داشتم و همه ی صداهای روی زمین و آسمان را می شنیدم. صداهای بسیاری هم از جهنم به گوشم می رسید. پس چطور ممکن است دیوانه باشم؟ گوش کنید و خودتان ملاحظه بفرمایید که چه عاقلانه و آرام قادرم تمام داستان را برای تان حکایت کنم.
این که این فکر نخستین بار چه هنگام به ذهنم خطور کرد، برای خودم هم روشن نیست. اما آن زمان که دچارش شدم، دیگر شب و روز رهایم نمی کرد. من هدف و منظوری را تعقیب نمی کردم، هیچ کینه ای هم از او نداشتم. پیرمرد را دوست داشتم. هیچ گاه آزاری به من نرسانده و به من بدی نکرده بود. من هم به طلاهایش چشم داشتی نداشتم.
به نظرم موضوع مربوط به چشم او بود. بله خودش است! یکی از چشم هایش شبیه چشم کرکس بود، یک چشم آبی کم رنگ که بالای حدقه اش لکه ای داشت. هر وقت که نگاه این چشم به من می افتاد، خونم منجمد می شد و به این ترتیب یواش یواش، ذره ذره، به سرم زد که جان پیرمرد را بگیرم تعا برای همیشه از شر آن چشمش خلاص شوم. چیزی که حالا مهم است این است که شما مرا دیوانه می دانید، اما دیوانه ها که چیزی سرشان نمی شود. اگر مرا می دید! اگر می دیدید که با چه بصیرتی اقدام کردم و با چه احتیاط و پنهان کاری دست به کار شدم! هیچ وقت به اندازه ی آن یک هفته، پیش از این که پیرمرد را بکشم با او مهربان نبودم.
ویژگیها
اطلاعات بیشتر
وزن | 230 g |
---|---|
ابعاد | 213 × 143 mm |
مترجم | پریسا رضایی, رضا نجفی |
انتشارات | چشمه |
نوبت چاپ | 4 |
قطع | رقعی |
نوع جلد | جلد نرم |
تعداد صفحات | 252 |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.