loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 1 | کتابسرای تندیس

5 / -
وضعیت کالا : آماده ارسال
قیمت :
284,000 تومان
* تنها 1 عدد در انبار باقی مانده
افزودن به سبد خرید

درباره کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 1

داستان از جایی آغاز می شود که دو مرد در خیابانی باریک و روشن از نور مهتاب به هم برخورد می کنند. و با چوب دستی هایشان سینه ی یکدیگر را نشانه می گیرند، سپس همین که یکدیگر را می شناسند، چوب دستی هایشان را زیر لباس هایشان پنهان می کنند و در کنار هم به راه می افتند. آن ها از حاشیه خیابان عبور کرده و کنار بوته تمشک و پرچین سمت راست خیابان عبور می کنند.

یکی از آنها " سیوروس " و دیگری " یکسلی " است. آنها در امتداد پرچین حرکت کردند و به دروازه ی آهنی که در امتداد آن قرار داشت رسیدند. هیچ کدام از آن ها متوقف نشدند و دست چپ شان را به نشانه ی احترام بالا آوردند و از دروازه رد شدند. بوته های سرخ پرچین ها صدای گام های آنها را خفه کرده بود و صدای خش خشی از سمت چپشان به گوش می رسید.

یکسلی چوب دستی اش را به سمت صدا نشانه رفت ولی صدا فقط از طاووسی سفیدی بود که لبه ی پرچین راه می رفت. آنها بعد از عبور از راه ماشین رو صاف و تاریک، به عمارت اربابی زیبا و خوش نمایی رسیدند که پرتوهای نور از پنجره های طبقه ی اول آن بیرون می زد. آنها به در ورودی نزدیک شدند و در باز شد. دو مرد جلوی در چوبی بزرگی ایستادند که به اتاق کناری راه داشت. یکی از آن ها دستگیره را چرخاند و وارد سالن پذیرایی شدند و اولین چیزی که توجه شان را جلب کرد، انسان بیهوشی بود که بالای میز بزرگی که افرادی ساکت و خاموش دور آن نشسته بودند، آویزان بود.

صدایی از نزدیک بخاری به آنها گفت دیر کرده اند و او کسی جز " ولدمورت " نبود. سیوروس گفت قرار است حوالی غروب روز شنبه هفته ی آینده " هری پاتر " را از جای فعلیش به جای امنی منتقل کنند. افراد ساکت دور میز توجه شان جلب شد و او ادامه داد منبع خبری اش می داند که آنها می خواهند ولدمورت و افرادش را گمراه کنند، چون فهمیده اند ولدمورت و افرادش در وزارت خانه نفوذ کرده اند. سیوروس گفت آنها می خواهند پاتر به خانه ی امن یکی از محفلی ها منتقل کنند. نتیجه ی جلسه این شد که آنها پاتر را در راه انتقال بدزدند و ولدمورت تصمیم گرفت شخصا به سراغ پاتر برود و او را بدزدد و نتیجه ی دیگر جلسه این بود که شاخه های اضافی شجره نامه های خانواده های قدیمی که با افرادی خارج از فامیل ازدواج کرده بودند قطع شود، ابتدا در خانواده و بعد در کل دنیا.

بخشی از کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 1

در خنکای هوای گرگ و میش سپیده دم، در جاده ای کوهستانی پیش می رفت. آن پایین، سیاهی شهر کوچک و مه گرفته ای نمایان بود. آیا مردی را که در جستجویش بود در آن شهر می یافت؟ مردی که به وجودش چنان نیاز شدیدی داشت که نمی توانست به چیز دیگری بیندیشد، مردی که پاسخ پرسشش را داشت، راه حل مشکلش را....

- اوی، پاشو.

هری چشم هایش را گشود. باز هم روی تخت سفری اتاق زیر شیروانی کثیف رون بود. خورشید هنوز بالا نیامده و اتاق هنوز تاریک بود. خرچال. خواب بود و سرش را زیر بال کوچکش کرده بود. جای زخم پیشانی هری به شدت می سوخت و می خارید.

- تو خواب داشتی حرف می زدی.

- جدی؟

- آره، یکسره می گفتی "گرگوریچ"، "گرگوریچ".

هری عینک به چشم نداشت و صورت رون را کمی تاریک می دید.

- گرگوریچ کیه؟

- من چه می دونم، تو داشتی صداش می کردی.

هری پیشانی اش را مالید و به فکر فرو رفت. به طور مبهمی به نظرش می رسید که این نام را قبلا شنیده است، اما نمی دانست کجا.

- فکر کنم ولدمورت داره دنبالش می گرده.

رون با شور و خرارت گفت:

-طفلکی.

هری که همچنان جای زخمش را می مالید و دیگر کاملا بیدار شده بود بلند شد و صاف نشست. کوشید آنچه را که در خواب دیده بود به طور دقیق به یاد آورد، اما تنها چیزی که به ذهنش رسید افق کوهستانی و نمای دهکده ی کوچکی بود که در دره ی گودی قرار داشت.

- فکر کنم خارج باشه.

- کی، گرگورویچ؟

- نه، ولدمورت. فکر کنم یه جایی خارج از کشور دنبال گرگورویچ می گرده. به ظاهرش نمی اومد که توی بریتانیا باشه.

- فکر می کنی دوباره داشتی ذهنشو می دیدی؟

هری گفت:

-یه لطفی در حقم بکن و اینو به هر میمون نگو. هر چند، چه طور می تونه توقع داشته باشه که جلوی خواب دیدنمو بگیرم...

سرش را بلند کرد و به قفس خرچال کوچک چشم دوخت و به فکر فرو رفت... چرا نام "گرگرویچ" برایش آشنا بود؟

آهسته گفت:

- فکر کنم یه ربطی به کوییدیچ داشته باشه. یه ارتباطب داره ولی نمی تونم... یادم نمی یاد که چیه.

رون گفت:

-کوییدیچ؟ مطمئنی که منظورت گورگویچ نیست؟

- کی؟

- دراگمو گورگوویچ، بازیکن مهاجمی که برای رکورد شکنی دو سال پیشش به تیم چادلی کنونز منتقل شد. برای بیش ترین تعداد زمین انداختن سرخگون، رکورد دار فصل شد.

هری گفت:

- نه، اصلا به گورگوویچ فکر نمی کردم.

رون گفت:

- منم سعی می کنم همین کار رو بکنم. ولی راستی، تولدت مبارک.

ای وای... درسته، یادم رفته بود! هفده سالمه!

هری چوب دستی اش را از زیر تخت سفری برداشت و به سمت میز تحریر به هم ریخته ای گرفت که عینکش را روی آن گذاشته بود و گفت: "اکسیو گلسز!" با اینکه عینکش کما بیش در فاصله ی سی چهل سانتی متری بود مشاهده ی حرکت سریع آن به سویش بی نهایت رضایت بخش بود، دست کم تا پیش از این که محکم جلوی چشمش قرار بگیرد.

رون گفت:

- چشمگیره.

هری که از خنثی شدن جادوی ردپا غرق در لذت بود وسایل رون را از این سوی اتاق به آن سو به پرواز درآورد و باعث شد خرچال بیدار شود و با شور و هیجان دور تا دور قفسش پر و بال بزند. هری کفش های کتانی اش را نیز به کمک جادو بست (و نتیجه ی کارش گره ای بود که باز کردنش با دست، چند دقیقه طول کشید) و فقط محض تفریح، ردای نارنجی بازیکنان چادلی کنونز پوستر رون را به رنگ آبی روشن درآورد. رون به او گفت:

-.اگه جای تو بودم، زیپ شلوارم را با دست می بستم.

و وقتی هری بلافاصله به زیپ شلوارش نگاه کرد تا مطمئن شود بسته است. خنده ی تمسخر آمیزی کرد و گفت:

- بیا، این هدیه ی تولدته. همین جا بازش کن. چیزی نیست که بشه جلوی چشم مادرم بازش کرد.

هری بسته ی مستطیل شکل را گرفت و گفت:

- کتابه؟ یه ذره سنت شکنی کردی، نه ؟

رون گفت:

- این از اون کتاب های معمولی نیست. طلای خالصه: دوازده روش خطا ناپذیر برای جلب ساحره ها. هر چی رو که لازمه درباره ی دخترها بدونی توضیح داده. حیف که پارسال این کتابو نداشتم و گرنه می فهمیدم چه طوری باید از شر لاوندر خلاص بشم و چه طوری شروع دوستیم با... خب، حالا تعجب می کنی، همش هم درباره ی کار با چوبدستی نیست.

وقتی به آشپز خانه رسیدند کپه ی هدیه های بر هم انباشته ی روی میز را دیدند که در انتظارشان بود. بیل و آقای دلاکور دیگر داشتند صبحانه شان را تمام می کردند و خانم ویزلی که جلوی تابه ی روی اجاق ایستاده بود گرم صحبت با آن ها بود.

خانم ویزلی به هرب لبخند زد و گفت:

- آرتور به من گفت: که از قول اونم هفده سالگیتو بهت تبریک بگم، هری. مجبور بود صبح زود به محل کارش بره ولی برای شام می یاد. کادویی که روی همه ست مال ماست.

هری نشست و کادوی مستطیل شکلی را برداشت که او نشان داده بود و کاغذ کادوی آن را باز کرد. درون آن ساعتی بود که شباهت زیادی به ساعتی داشت که آقا و خانم ویزلی به مناسبت هفده سالگی رون به او داده بودند؛ ساعتی از جنس طلا که به جای عقربه، ستاره هایی دور صفحه اش می چرخیدند.

خانم ویزلی که با نگرانی از کنار اجاق او را نگاه می کرد به او گفت:

- این رسمه که وقتی جادوگری به سن قانونی می رسه بهش ساعت مچی هدیه می دن. متأسفانه این یکی مثل مال رون نو نیست، در واقع مال برادرم فابیان بوده که اونم در نگهداری از وسایلش چندان دقیق و وسواسی نبوده، پشتش یه ذره قر شده ولی -

بقیه ی حرفش نا تمام ماند. هری از جایش برخاسته و او را در آغوش گرفته بود. سعی کرد بسیاری از حرف های ناگفته اش را در این حرکت بگنجاند و شاید خانم ویزلی نیز متوجه شد زیرا وقتی هری او را رها کرد با دستپاچگی گونه اش را نوازش کرد و سپس حرکتی سرسری به چوب دستی اش داد و باعث شد نیمی از ژامبون ها از درون تابه به زمین بیفتد.

هرمیون که شتابان به آشپزخانه آمده بود و هدیه اش را روی هدیه های دیگر می گذاشت به هری گفت:

- تولدت مبارک، هری. چیز قابل داری نیست ولی امیدوارم ازش خوشت بیاد. تو براش چی گرفتی؟

جمله ی آخر را از رون پرسیده بود که او نیز گویی چیزی نشنیده باشد به هری گفت:

- بیا، هدیه ی هرمیونو باز کن.

هرمیون برایش دشمن یاب جدیدی خریده بود. بقیه ی هدیه ها شامل تیغ سحرآمیزی از سوی بیل و فلور، شکلات هایی از سوی خانواده ی دلاکور و جعبه ی بزرگی از جدیدترین وسایل شوخی ویزلی از سوی فرد و جرج می شد.....

کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ نوشته ی جی کی رولینگ ترجمه ی ویدا اسلامیه توسط انتشارات کتابسرای تندیس به چاپ رسیده است.


نویسنده


" جی. کی. رولینگ " رمان نویس، فیلم‌نامه نویس و بشردوست اهل بریتانیا است که عمدهٔ شهرتش را برای نوشتن مجموعه داستان‌های هری پاتر کسب کرده است. این مجموعهٔ داستان به 65 زبان و به طور تقریبی در 450 میلیون نسخه منتشر شده‌است. کتاب‌های هری پاتر از پرفروش ترین کتابهای تاریخ بشر بوده‌اند. در سال 2007 فهرست ثروتمندان ساندِی تایمز میزان ثروت رولینگ را به 454 میلیون پوند (1٫07 میلیارد دلار) تخمین زد و در بین پولدارترین زنان انگلیس رولینگ را در رده 13 جدول قرار داد. همچنین در همین سال به انتخاب مجله تایم، رولینگ پس از ولادیمیر پوتین به عنوان دومین شخص تأثیر گذار سال انتخاب شد.

  • نویسنده: جی. کی. رولینگ
  • مترجم: ویدا اسلامی
  • انتشارات: کتابسرای تندیس

درباره جی. کی. رولینگ نویسنده کتاب کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 1 | کتابسرای تندیس

جی.کی. رولینگ نویسنده بریتانیایی است که با سری کتاب هری پاتر به شهرت جهانی رسیده است. زندگی وی با نویسندگی موفق در دنیای جادویی هری پاتر، که به میلیاردها نسخه فروخته شده و به فیلم‌های هم‌نام تبدیل شده، متحول شد. او همچنین با نثر زیبا و خلاقانه‌اش در دیگر آثار نیز شناخته می‌شود. ...

نظرات کاربران درباره کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 1 | کتابسرای تندیس


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ 1 | کتابسرای تندیس" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل