محصولات مرتبط
کتاب کیک و قالب شیرینی نوشته ی بئاتریکس پاتر و ترجمه ی علیرضا اسماعیل پور توسط نشر ماهی به چاپ رسیده است.
خانم گربه ای، به نام " ریبی " یک روز عصر، دوستش خانم " دوشس " که سگ پشمالویی است را برای صرف چای و کیک به خانه اش دعوت می کند. دوشس با خوشحالی دعوت ریبی را قبول می کند، اما کمی بعد فکر می کند که اگر ریبی برایش کیک موش درست کند، چه اتفاقی می افتد؟ آخر دوشس کیک موش دوست ندارد. او تصمیم می گیرد تا کیکی از گوشت و ژامبون درست کند و زمانی که ریبی برای خرید از خانه اش بیرون می رود، وارد آن جا شده و کیک خودش را درون فر بگذارد. دوشس نقشه اش را عملی می کند و کیک را در فر بالایی آشپزخانه ی ریبی می گذارد و هر چه به دنبال کیک دوستش می گردد، آن را پیدا نمی کند. بعد از مدتی متوجه می شود دوستش نزدیک خانه است بنابراین از در پشتی فرار می کند. دوشس نمی داند که ریبی کیک موشش را در فر پایینی گذاشته است و وقتی که برای صرف عصرانه به خانه ی دوستش برمی گردد ...
داستان کتاب در روستای " نیِر ساوری " می گذرد، جایی که نویسنده در سال 1905 اولین مزرعه اش به نام " هیل تاپ " را در آن جا خرید، و در همان سال کتاب " کیک و قالب شیرینی " را نوشت. خانه ها، باغ ها و خیابان ها همان هایی هستند که در واقعیت نیز وجود داشته اند، فقط جای آدم ها را حیوانات پر کرده اند. تصاویر کتاب را نویسنده ی آن " بئاتریکس پاتر " به زیبایی به تصویر کشیده است.
برشی از متن کتاب
روزی روزگاری خانم گربه ی ملوسی بود به اسم ریبی. یک روز ریبی خانم سگه ی کوچکی به اسم دوشس را برای صرف چای به خانه اش دعوت کرد. او در دعوت نامه اش نوشت: «دوشس عزیزم، به موقع بیاد که خوردنی بسیار بسیار خوشمزه ای داریم. آن را در ظرف شیرینی پزی می پزم که لبه ی صورتی دارد. مطمئنم هیچ وقت غذای به این خوشمزگی نخورده ای! همه اش هم مال خودت است! چون من میخواهم نان و کره بخورم، دوشس عزیزم!» دوشس نامه را خواند و در جواب نوشت: ساعت چهار و ربع بعد از ظهر با جان و دل می آیم. اما خیلی عجیب است، من هم می خواستم تو را دعوت کنم که برای شام بیایی اینجا تا باهم خوشمزه ترین غذای دنیا را بخوریم. سر ساعت می آیم، ریبی جان عزیزم،» و در پایان نامه اضافه کرد: «امیدوارم غذایت موش نباشد.» اما بعدش فکر کرد این جمله اصلاً مودبانه نیست. پس «موش نباشد.» را خط زد و جمله اینطوری شد: «امیدوارم غذایت خوشمزه و عالی باشد.» بعد هم نامه را به پستچی داد. با این حال دوشس خیلی به غذای ریبی فکر کرد و نامه ی او را بارها و بارها خواند. با خودش گفت: «واقعاً می ترسم غذای غذای ریبی موش باشد! من نمیتوانم، اصلاً و ابداً نمیتوانم کیک موش بخورم! ولی مجبور می شوم بخورم، چون به هر حال من را مهمان کرده. ولی کیک فیله و ژامبون خودم، توی آن ظرف چینی سفید و صورتی! درست شبیه ظرفی ریبی، آخر هر دوی ما آنها را از تابیتا توییت چیت خریده ایم.» دوشس رفت به پستوی خانه، ظرف کیک را از بالای طاقچه پایین آورد و به آن نگاه کرد. «کاملاً آماده است که بگذارمش توی فر. وقتی بپزد چقدر خوشگل می شود، چون آن را در یک قالب حلبی ریختم تا خوب برشته شود؛ وسطش را هم با چنگال سوراخ کرده ام که بخارش بیرون برود ... ای وای، کاش می شد به جای کیکی که از موش درست شده، کیک خودم را بخورم!»
نویسنده
" بئاتریکس پاتر " در 28 جولای 1866 در لندن به دنیا آمد. او از دوران کودکی خود را با حیوانات زیادی که در خانه داشت سرگرم می کرد. او ساعت ها می نشست و این حیوانات را تماشا و از روی آن ها طراحی می کرد. این طراحی های ابتدایی رفته رفته پیشرفت کردند و بهتر و بهتر شدند. هر تابستان پدر خانواده، خانه ای را در اسکاتلند یا دریاچه دیستریکت در انگلستان اجاره می کرد و کل تابستان را به همراه خانواده در این خانه ویلایی سپری می کردند. به احتمال قوی علاقه شدید بئاتریکس به طبیعت، گل ها و گیاهان و به ویژه منطقه زیبای دریاچه دیستریکت که در شمال شرق انگلستان واقع است، از همین زمان شکل گرفته باشد. زمانی که بئاتریکس پاتر 27 ساله بود در یکی از همان تعطیلات تابستانی خانوادگی در اسکاتلند، داستانی در رابطه بچه خرگوشی شیطان را برای پسر 5 ساله مستخدم خود گفت. داستانی که پسرک آن را بسیار دوست داشت. این میل و اشتیاق، بئاتریکس را تشویق کرد تا داستان را به همراه تصاویر آبرنگی که برای آن ساخته بود به چاپ برساند. او کتاب را در سال 1901 آماده کرد اما در آن زمان هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نشد. در اکتبر 1902 انتشارات فردریک وارن و همکاران حاضر به چاپ کتاب داستان پیتر خرگوش در 8000 نسخه و در قطع کوچک شد. کتاب به همراه تصاویر زیبا و رنگی پاتر به چاپ رسید و بسیار مورد اقبال عمومی قرار گرفت به گونه ای که تا پایان همان سال 28000 نسخه از کتاب به چاپ و فروش رسید. پاتر کتاب بعدی خود با نام ماجرای نوتکین سنجاب را در سال 1903 با همان شیوه کتاب قبلی به چاپ رساند. فروش بالای کتاب ها بئاتریکس را از نظر مالی به خانواده اش بی نیاز ساخت. او در سال 1905 خانه ای ویلایی در روستایی در نزدیکی دریاچه مورد علاقه اش (دریاچه دیستریکت) خرید و مزرعه ای کوچک برای خود به راه انداخت که حضور آن را در بسیاری از کتاب های تصویری او می توان دید. پاتر به دلیل این که می دید این منطقه طبیعی زیبا به وسیله خانه سازان در معرض خطر نابودی قرار دارد، با درآمد خود که از فروش کتاب هایش به دست می آورد و هم چنین ارثیه خانوادگی اش، تا می توانست سعی کرد زمین ها و مزرعه های اطراف دریاچه را خریداری کند. این کار او تا حد زیادی جلوی ساخت و ساز در منطقه را گرفت و سبب محبوبیت بئاتریکس در میان روستاییان شد. او در مجموع 23 کتاب برای کودکان نوشت و با تصاویر آبرنگی به چاپ رساند. او نوشتن را در سال 1920 به دلیل ضعف بینایی کم کرد و در 22 دسامبر 1943 در کسل کوتیج از دنیا رفت. پاتر و همسرش چون فرزندی نداشتند بنابراین پس از مرگشان تمامی اموال خود را به سازمان ملی حراست از مراکز تاریخی-طبیعی بخشیدند. اموال آنان اکنون بخش بزرگی از حیات وحش دریاچه دیستریکت را تشکیل داده است و جلوی تغییر بافت طبیعی این منطقه را گرفته است.
نویسنده و تصویرگر: بئاتریکس پاتر مترجم: علیرضا اسماعیل پور انتشارات: ماهی
نظرات کاربران درباره کتاب قصه ی کیک و قالب شیرینی
دیدگاه کاربران