محصولات مرتبط
کتاب به هادس خوش آمدید نوشته بلقیس سلیمانی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
داستان درباره دختر کرمانی با اصل و نسبی به نام رودابه است که در زمان بمباران تهران، دانشجوی تهران است. او به توصیه پدرش لطفعلی خان و نامزدش احسان، شب بمباران، خوابگاه دانشجویی را به نیت امنیت بیشتر در برابر بمباران ترک میکند و به منزل یکی از اقوام احسان، یعنی یوسف خان میرود. یوسف خان که در جوانی عاشق زلیخا، عمه رودابه بوده و با مخالفتها عشقی بی سرانجام نصیبش شده بود، هنوز از این طایفه کینه به دل دارد و با ورود رودابه به منزلش، که اتفاقا شباهت زیادی به عمهاش دارد، آتش کینهاش شعلهور میشود.
او با تعرض شبانه به رودابه، این دختر را وارد جهنمی میکند که تا مدتها درونش میسوزد و از همه عالم و آدم متنفر میشود. نام این رمان، برگرفته از افسانهای از یونان باستان میباشد. هادس، در یونان باستان بهعنوان الهه تاریکی شناخته میشود. با توجه به اتفاقات مشابهی که برای شخصیتهای اصلی این دو داستان "رودابه" و "پرسفون" روی میدهد، پرداختن به این افسانه زیبای یونانی همراه با اتفاقهای این رمان نتیجه جالب توجهی را حاصل کرده است.
بلقیس سلیمانی که عموما در رمانهایش، به دغدغههای اجتماعی میپردازد، در این رمان هم بهخوبی از پس تصویرسازی مشکلات اجتماع در دوران جنگ ایران و عراق برآمده است و هدفش، که معرفی جایگاه و ارزش واقعی زنان است را بهخوبی برآورده کرده است. به طور کلی، این رمان با شخصیتپردازی قوی و تصویرسازیهای فوقالعاده، کتاب بسیار خوبی از آب درآمده است، که مطالعه آن به تمام رماندوستان، به خصوص کسانی که دنبال موضوعات پرتنش هستند، پیشنهاد میشود.
برشی از متن کتاب
"به هادس خوش آمدید" رودابه شانه راستش را از زیر قطرات آب چرک کنار کشید. در فلزی را پیش کرد. غیز لولههای زنگ زده در سرش پیچید. دختری که گفته بود به هادس خوش آمدید، با تنه راهش را باز کرد. بازوی رودابه به دیوار سیمانی پناهگاه کشیده شد. همهمهای پر طنین اما مبهم مثل یک باد گرم پاییزی به صورتش خورد. نور محو همه چیز را چرک و مهآلود کرده بود. از میان ردیف پتوهای پهن شده گذشت. دخترها با سر و موی ژولیده کنار هم دراز کشیده بودند. بوی نا و رطوبت، کالباس و ترشی تمام پناهگاه را پر کرده بود. بال روسریاش را روی بینیاش گرفت، هوا دم کرده بود. - هی چه خبرته؟ - ببخشید. - نبخشم چه کار کنم؟ رودابه پاهایش را روی زمین میکشید و آهسته جلو میرفت. - کرمانشاه را زده... - میدان انقلاب... - نقولق بود... - دکتر ابراهیمی... - میکروبیولوژی را حذف... - خانمجان این پای آدمیزاده به خدا. - ببخشید رودابه وسط راهرو، میان ردیف پتوها ایستاد. دختری که از روبهرو میآمد بازوی چپ او را گرفت، لبخند زد و آهسته و نامتعادل از کنارش گذشت. - ما بدین در... - ترمینال غرب... - پنجاه تومن... - جروه تاریخ رودابه خم شد، پتویی را از وسط راهرو برداشت و روی پتوی دیگری گذاشت. - چه کار میکنی، این که مال ما نیست. - پس مال کیه؟ - من چه میدونم. دختر با غیظ پتو را از وسط راهرو پرت کرد. - لعنت به هردوتاشون - عجب احمقی - سلام - سلام رودابه کفشهایش را درآورد، آنها را داخل کیسهپلاستیکی گذاشت، به دقت لبههای کیسه را به هم گره زد، کناره پتو را بالا گرفت و آن را کنار بالشش گذاشت. - دیر کردی - رفته بودم سلف - شام چی بود؟ < - لوبیا. رودابه پتوی تاخورده را از روی بالش برداشت، بالش را به دیوار سیمانی پناهگاه تکیه داد و پتوی زیر بالش را مرتب کرد. - امشب انگار خلوتتر شده. - خیلیا رفتن. - امروز دو تا از کلاسام تشکیل نشد. - کلاسا تقو لق شده، منم فردا میرم شهریار. - منم میرم ترمینال، اگه بلیت گیرم بیاد میرم کرمان. - میگن فردا شب امیرآباد و میزنه. - واقعا؟ - نمیدونم، شایعهاش که هست.
نویسنده: بلقیس سلیمانی انتشارات: چشمه
مشخصات
- نویسنده بلقیس سلیمانی
- نوع جلد جلد نرم
- قطع رقعی
- نوبت چاپ 4
- تعداد صفحه 203
- انتشارات چشمه
بلقیس سلیمانی
بلقیس سلیمانی کیست؟
بلقیس سلیمانی، نویسنده، پژوهشگر، منتقد و تهیهکننده ایرانی است که در سالهای اخیر، به یکی از موفقترین نویسندگان زن مبدل شده است؛ او در نوشتههایش با دیدی نو، به مسائل زنان پرداخته. در این مطلب کمی درباره زندگینامه بلقیس سلیمانی سخن گفته شده است. اگر از علاقهمندان مطالعه رمان های ایرانی و آشنایی با آثار بلقیس سلیمانی هستید و یا میخواهید کمی از بیوگرافی بلقیس سلیمانی بدانید، تا انتها با ما همراه باشید.زندگینامه بلقیس سلیمانی
بلقیس سلیمانی، در سال 1342 در رابر کرمان دیده به جهان گشود. او در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمد و چهار سال پس از تولدش شناسنامهدار شد! پدرش سواد مکتبخانهای داشت؛ اما کودکی بلقیس با شاهنامه، دیوان حافظ و داستانهای قدیمی سپری میشد و ازاینرو، عشق به ادبیات و شعر در او ریشه دواند. او در نوجوانی کتابخوانی را با عشق زیاد آغاز کرد، بهطوری که دیگر هیچ کار دیگری جز کتابخوانی انجام نمیداد! در همین سالهای نوجوانی با اندیشه، کتابها و نوارهای دکتر شریعتی آشنا شد و او نیز به انقلابیون پیوست. پس از انقلاب، در رشته فلسفه وارد دانشگاه تهران شد، در کلاس اساتید بزرگ این دانشگاه حضور پیدا کرد و درس آموخت. دانشگاه برایش بهترین جایی بود که میشد در آن حضور داشت! او تمام سالهای دانشجویی را کار کرد و در تهران ماندگار شد. در اواخر دهه شصت با مجتبی بشردوست، استاد زبان و ادبیات فارسی، ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک دختر و یک پسر است. پس از ازدواج به مدت سه سال به گیلان مهاجرت کردند و پس از آن باز به تهران بازگشت. با بازگشت به تهران، سلیمانی با مطبوعات شروع به همکاری کرد و با نامهای مستعار سپهر کیمیایی و کیمیا سپهری، که ترکیبی است از نام فرزندانش، در روزنامهها و مجلات مختلفی قلم زد. در همین اثنا بود که آثار پژوهشی خود را منتشر نمود. پس از چاپ سه اثر، به طور کامل به داستاننویسی روی آورد و رمانهایش را منتشر نمود و بیوقفه نوشت. از بلقیس سلیمانی بیش از هشتاد مقاله و نقد تاکنون منتشر شده است، شش سال در رادیو فرهنگ، مدیر گروه مطالعات فرهنگی بود، مدتی نیز رماننویسی را در مدرسه رمان آموزش میداد و در جشنوارههای مختلف ادبی داوری کرد. بلقیس سلیمانی، همچنان در تهران ساکن است، مینویسد، نقد میکند و به پژوهشهای خود ادامه میدهد.مطالعه بیشتر: آثار و زندگینامه رضا امیرخانی
آثار برجسته بلقیس سلیمانی
آثار بلقیس سلیمانی در سه دسته رمان، داستان کوتاه و پژوهش ادبی منتشر شدهاند. عناوین آثار او عبارتند از:- کتاب خالهبازی
- کتاب به هادس خوش آمدید
- کتاب پسری که مرا دوست داشت
- کتاب سگ سالی
- کتاب بازی آخر بانو
- کتاب آن مادران این دختران
- کتاب پیاده
- کتاب من از گورانیها میترسم
- کتاب بی پایانی
- کتاب تخم شر
- کتاب روز خرگوش
- کتاب مارون
- کتاب شب طاهره
- کتاب نام کوچک من بلقیس
- کتاب مجموعه داستان بازی عروس و داماد
- کتاب همنوا با مرغ سحر
- کتاب هنر و زیبایی از دیدگاه افلاطون
- کتاب بررسی وضعیت کمی و کیفی ادبیات داستانی دهه هفتاد
- کتاب تفنگ و ترازو
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران