کتاب شویک در جنگ جهانی دوم به نویسندگی برتولت برشت و ترجمه ی فرامرز بهزاد در انتشارات خوارزمی به چاپ رسیده است.
این کتاب نمایش نامه ای زیبا می باشد که "برتولت برشت" آن را در سال های 1941 تا 1944، یعنی در روزهایی که در حالت تبعید در آمریکا به سر می برد، نوشته است. شخصیت اصلی این نمایش نامه فردی به نام "شویک" می باشد که در واقع قهرمان اصلیِ رمان معروفی با نام "ماجراهای سرباز سر به راه" نوشته ی "یاروسلاو هاشک" نویسنده ی اهل چک نیز می باشد. وقایع این رمان همگی در جنگ جهانی اول روی می دهند اما نمایش نامه ی حاضر وقایع روزهای جنگ جهانی دوم را پیش چشم مخاطب ترسیم می کند. "شویک" که از جنگ جهانی اول به سلامت گذشته، در جنگ دوم نیز هم چنان یکه تاز است. اما این جنگ از جنگ پیشین به مراتب پیچیده تر است و اتفاقات خطرناکی را برای شویک رقم می زند. با این حال قهرمان داستان همه ی این حوادث وحشتناک را یکی یکی پشت سر می گذارد اما ناگهان در طوفان برف گم می شود و با "هیتلر" برخورد می کند که از سربازان شوروی و مردم آلمان گریخته و حالا مثل شویک در برف گم شده است. "شویک در جنگ جهانی دوم" یک اثر خارق العاده ی کمدی – تراژیک است که با قرار دادن شخصی مانند "شویک" در کنار "هیتلرِ" آلمانی موقعیت های بسیار جذابی را برای خواننده خلق می کند.
برشی از متن کتاب
سلولی در زندان نظامی که زندانیان چک در آن در انتظار بازرسی طبی هستند. در میانشان شویک. بالا تنه آنها برهنه است و هرکدام وانمود می کنند که به رقت انگیزترین بیماری ها دچارند. مثلا یکی روی زمین دراز کشیده است انگار که دارد می میرد. مردی با پشت خمیده: من رفتم وکیلم رو دیدم، اون هم چیزی بهم گفت که آرامش خیال میاره. اون ها نمی تونن ماها رو بفرستن سربازی مگه خودمون بخوایم. خلاف قانونه. مردی با چوب زیر بغل: پس چرا پشت پشتتون رو خم کرده این، اگه نمی برنتون سربازی؟ مرد خمیده: برای روز مباداست. آن که چوب زیربغل دارد با تمسخر می خندد. مردی که دارد می میرد: (از روی زمین) جرأت نمی کنن. چون همه مون علیلیم. تا اینجاش هم به اندازه کافی برای خودشون دشمن تراشیده ان. مردی نزدیک بین: (پیروزمندانه) تو آمستردام میگن یه افسر آلمانی از یکی از اون کانال هایی که بهشون گراخت میگن عبور می کرد، خیلی عصبی بود و ساعت حدودای یازده شب بود، از یک هلندی میپرسه ساعت چنده هلندیه جدی به صورتش نگاه میکنه و فقط میگه مال من خوابه. یارو دمغ میشه و باز هم میره و جلو یکی دیگه رو میگیره اون هم قبل از اینکه طرف بپرسه میگه ساعت شو خونه جا گذاشته. میگن افسره با تیر خودش را کشته. مردی که دارد می میرد: نتونست تحمل بیاره .تحقیر این خوبی هارو داره. شویک: اونقدر که دیگران رو میکشن خودشون رو نمی کشن. تو وژلاو یه مهمون خونه داری بود که وقتی زنش با برادرش رو هم ریخت، هردوشون رو فقط با تحقیر مجازات کرد. تنکه زنه رو که توی گاری برادرش پیدا کرده بود گذاشت روی میز پای تخت و خیال کرد خجالت شون میده. تو دادگاه محل متهمش کردن که نابالغه، مهمون خونش رو فروختن و دوتایی زدن به چاک. البته یارو زیاد هم کم حق نداشت، چون زنش پیش یکی از دوستاش اعتراف کرده بود که کم مونده بود روش نشه پالتو شوهرش رو برداره ببره. مرد خمیده: شما را برای چی آورده ان اینجا؟ شویک: قاچاق. می تونستن تیربارونم کنم. اما گشتاپو منو به عنوان شاهد علیه اس اس لازم داشت. از اختلافی که تو بزرگون افتاده بود به نفع خودم استفاده کردم. بهم توجه دادن که شانس آورده ام اسمم شویک هست؛ چون با ایگرگ نوشته میشه؛ اگه با ای نوشته می شد می تونستن بگم آلمانی الاصل هستم و ببرنم نظام. آن که چوب زیربغل دارد: حالا دیگر تبهکارهای زندان ها را میبرن سربازی. مرد خمیده: ولی فقط وقتی که آلمانی الاصل باشن. آنکه چوب زیربغل دارد: یا وقتی که داوطلب آلمانی الاصل بودن باشن. مثل این آقا. مرد خمیده: تنها امید اینه که آدم علیل باشه. مرد نزدیک بین: من نزدیک بینم، هیچ وقت نمیت ونم افسرها را تشخیص بدم، اینه که سلام هم نمی تونم بکنم. شویک: در این صورت می تونن بذارنت پشت دستگاهی که صدای هواپیماهای دشمن را خبر می دهد. گویا اونجا کورها بیشتر به درد می خورن. چون حس شنوایی شون قوی تره، مثل اون زارع تو سوتس که چشم های سگش را درآورد تا بتونه بهتر بشنوه. اینه که شما هم به درد بخورین.
- نویسنده: برتولت برشت
- مترجم: فرامرز بهزاد
- انتشارات: خوارزمی
نظرات کاربران درباره کتاب شویک در جنگ جهانی دوم
دیدگاه کاربران