کتاب روزی که گوش های پادشاه کوتوله دراز شد دومین جلد از مجموعهی قصه های پادشاه کوتوله نوشتهی مهدی میر کیانی با تصویرگری سولماز جوشقانی توسط انتشارات به نشر به چاپ رسیده است.
پادشاه کوتوله علاقهی زیادی به سکه های ریز و درشت داشت، برای همین مالیات های مختلفی از مردم می گرفت تا سکه هایش بیشتر و بیشتر شوند، او دلش یک عالمه سکه می خواست! آن قدر که تمام اتاق های قصرش تا سقف پر از سکه شوند! هر از گاهی پادشاه و وزیر کوتوله فکرهایشان را روی هم می ریختن تا مالیات جدیدی وضع کنند. دیگر چیزی نمانده بود که مردم بیچاره به خاطرش مجبور به دادن مالیات نشده باشند؛ اما از آن جا که وزیر خیلی باهوش بود، با فکر کردن زیاد موضوع جدیدی برای گرفتن مالیات به ذهنش رسید و آن هم خنده بود! بله، از آن به بعد، مردم مجبور بودند مالیات بر لبخند بدهند. سربازان پادشاه توی کوچه ها می گشتند و از هرکسی که کوچکترین لبخندی بر لب داشت مالیات می گرفتند. مردم از ترس دادن مالیات، دیگر حتی لبخند هم نمی زدند و با صورت هایی جدی و غمگین در خیابان ها رفت و آمد می کردند تا از شر مالیات بگیران در امان بمانند. روزها گذشت تا این که روز تولد پادشاه رسید. اما پادشاه که به شمردن سکه هایش مشغول بود، کاملا تولدش را از یاد برده بود تا اینکه...
مجموعهی پادشاه کوتوله در جلدهای متعدد برای کودکان و نوجوانان به چاپ رسیده است. این مجموعه قصهی پادشاهِ کوتوله ای را بیان می کند که همیشه خواسته های سخت و عجیب و غریبی دارد و برای عملی کردن این خواسته ها دست به هر کاری می زند. در این بین دردسرهایی نیز درست می کند که داستان هر جلد را تشکیل می دهد.
برشی از متن کتاب
پادشاه کوتوله، فقط کوتوله نبود؛ تاس هم بود، دماغ بزرگی هم داشت. برای همین، همهی بلند قدها و دماغ کوچک ها را از شهر بیرون کرده بود و دستور داده بود همه موهای سرشان را بتراشند. حالا همهی مردم شهر، کوتوله، تاس و دماغ بزرگ بودند... این ها ربطی به قصهی ما ندارد، گفتم که بدانید پادشاه کوتوله چه جور آدمی بود. پادشاه کوتوله یک اخلاق دیگدگر هم داشت؛ او علاقهی زیادی به سکه هابگی ریز و درشت داشت و برای همین، مالیات های جور واجوری از مردم می گرفت. پادشاه کوتوله، اگر همهی اتاق های قصرش هم تا سقف از سکه پر می شد، باز هم راصی نبود و می خواست مالیات های تازه تری وضع کند. هر چند وقت یک بار با وزیرش، سپهسالار کوتوله، فکرهای شان را روی هم می ریختند و بهانهی تازه ای برای گرفتن مالیات جدید، پیدا می کردند. سپهسالار کوتوله، وزیر باهوشی بود و آخرین متلیاتی که به ذهنش رسید "مالیات بر لبخند" بود. بله، از آن به بعد مردم باید بدای خندیدن مالیات می دادند؛ لبخند، یک سکهی کوچک، خنده، یک سکهی متوسط و قهقهه، سه سکهی بزرگ مالیات داشت. با این فرمان جدید، سربازان پادشاه کوتوله به کوچه ها و خیابان ها ریختند تا مالیات جدید را جمع کنند. آن ها به صورت مردم خیره می شدند تا از هر کسی که لبخندی بر چهره داشت، مالیات بگیرند. سربازان پادشاه، توی کوچه های شهر می گشتند و گوش های شان را خوب تیز می کردند، تا اگر صدای خنده ای از پشت دیوارهای خانه ای شنیده سد زود در خانه را بکوبند و مالیات خنده را بگیرند. مردم که بیشتر پول شان را به بهانهی مالیات های جور واجور به پادشاه می دادند و دیگر آهی در بساط نداشتند، با صورت های جدی و غمگین به خیابان می آمدند تا از شر این مالیات جدید در امان باشند...
(کتاب های پروانه) نویسنده: مهدی میر کیایی تصویرگر: سولماز جوشقانی انتشارات: به نشر
نظرات کاربران درباره کتاب روزی که گوش های پادشاه کوتوله دراز شد (قصه های پادشاه کوتوله 2)
دیدگاه کاربران