درباره ی کتاب قصه گو ماریو بارگاس یوسا
کتاب قصهگو اثر ماریو بارگاس یوسا با ترجمهی یحیی خویی توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است. در رمان قصه گو، ماریو بارگاس یوسا عکسی از یک قصهگوی قبیلهای در دل جنگلهای آمازون را در یک گالری کوچک در شهر فلورانس میبیند. ذهن او پس از دیدن این عکس حسابی درگیر میشود، چرا که او فکر میکند مردی که در عکس است را میشناسد و او نه تنها یکی از بومیان آمازون نیست بلکه دوست قدیمیاش در دوران مدرسه است.
او همزمان با مرور خاطرات گذشته در ذهنش، تصور میکند که دوست او چگونه از زندگی مدرنیته، به عضو شدن در یک قبیله رسیده است. درواقع این داستان سفر مردی از دنیای مدرن به ریشههای انسانی و یافتن معنای حقیقی زندگی را بیان میکند. یوسا در این رمان و همچنین در دیگر رمانهایش، سبک منحصر به فردی دارد.
او در ابتدا چند روایت را برای مخاطب مطرح میکند، سپس در جمعبندی نهایی جوری با چیرهدستی این داستانها را به هم متصل میکند که مخاطب حس میکند از همان ابتدا با یک داستان یکدست روبهرو بوده و خبری از روایت پازلی نبوده است. چیزی که سبب شهرت این نویسنده شده، دقیقا همین سبک اوست، سبکی متفاوت که به سبک "تلسکوپی" معروف شده است. نوشتههای یوسا تابع سبک رئالیسم جادویی نیست، او به هیچوجه واقعیت را با جادو ترکیب نمیکند، اما چیزی که در کارهای او به چشم میخورد این است که او با نوشتههایش مخاطب را جادو میکند و تا آخر کتاب خواننده را با خود همراه میکند.
بخشی از کتاب قصه گو؛ نشر چشمه
کف رودخانه در گرانپونگو، انباشه از اجساد ماست. خیلی از آنها باید آنجا باشند. آنها قبلا آنجا نفس میکشیدند. و بیتردید بهسوی مرگ بازگشتهاند، خیلی پایینتر، صدای ناله آب هنگام برخورد با سنگها و لبه تیز صخرهها شنیده میشود. به این دلیل که بالای پونگو در دامنههای کوه، هیچ لاکپشتی پیدا نمیشود. اما هیچکدام از آنها هرگز نتوانسته در جهت مخالف آن آبها شنا کند. آنها که سعی کردند این کار را بکنند، غرق شدند.
آنها هم حالا میبایست در کف آب قرار گرفته باشند و صدای برخورد امواج جهان بالا را بشنوند. آنجا، جایی است که ما، ماکی گنگاها از آن آغاز کردیم و آنجا به پایان خواهیم رسید. اینطور بهنظر میرسد. در گرانپونگو. دیگران به جنگ رفتند. راههای زیادی برای جنگیدن وجود دارد. آن زمان، کسانی که راه رفته بودند، ایستادند تا نیروی خود را دوباره بازیابند. آنها چنان خسته بودند که بهسختی میتوانستند حرف بزنند. در باریکهای از جنگل که به نظر امن میآمد، توقف کردند، جنگل را تراشیدند.
کلبه ساختند و سقفی سر هم کردند. این بخش از جنگل در بلندی قرار داشت و آنها فکر میکردند که آبهایی که کینتیباکوری، برای غرق کردن آنها میفرستد، به آنجا نخواهد رسید یا اگر رسید، آنها بهموقع آن را میبینند و میتوانند فرار کنند. بعد از تراشیدن جنگل و آتش زدن آن، به کاشت کاسابا، ذرت و موز پرداختند. آنها پنبه وحشی هم بود که میتوانستند از آن کوشما ببافند و بوتههای تنباکو که بوی آن افعیها را فراری میداد.
طوطیهای بزرگ به آنجا میآمدند و روی شانه آنها به وراجی مشغول میشدند. زنان هنگام زایمان به اعماق جنگل میرفتند، خود را میشستند و با نوزادهاشان که دست و پا تکان میدادند و سرخوش از گرمای ملایم خورشید سروصدا میکردند، برمیگشتند. ماشکویی وجود نداشت. کاشیری، ماه، هنز هیچ گناهی مرتکب نشده بود. همچنان روی زمین بود و به مردم میآموخت چگونه کاسابا پرورش دهند. شاید تخم بد خود را میکاشت و آدمها نمیدانستند.
به نظر میرسید که همهچیز بهخوبی پیش میرود. آنگاه یک شب، خفاش خونآشام، تاسورینچی را که خواب بود، گاز گرفت، دو دندان نیشش را در صورت او فرو برد. حتی وقتی تاسورینچی او را با مشت زد و نگذاشت فرار کند، کافی نبود، ناچار بود خفاش خونآشام را تکهتکه کند و استخوانهای نرمش را که مثل تاپاله چسبیده بود، به خود بمالد.
نویسنده
درباره ی ماریو بارگاس یوسا
خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا متولد 28 مارس 1936 در اسپانیا است. او داستاننویس، مقالهنویس، سیاستمدار و روزنامهنگاری است که یکی از مهمترین رماننویسان معاصر آمریکای جنوبی محسوب میشود. از میان مهمترین آثار او میتوان به رمان "زندگی سگی" اشاره کرد که شهرت او با همین رمان آغاز شد.
- نویسنده: ماریو بارگاس یوسا
- مترجم: یحیی خویی
- انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب قصه گو | ماریو بارگاس یوسا
دیدگاه کاربران