loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب پیاده روی در ته دنیا اثر مهدی جعفری

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب پیاده روی در ته دنیا

شخصیت اصلی داستان، "سهراب" نام دارد. پسری جوان، ناامید و خسته از زندگی و مشکلات آن. در واقع مخاطب این رمان را از زبان خود سهراب می خواند. سهرابی غم زده و پر رمز و راز که به عنوان راوی، مدام خواننده را همراه با خود به خاطرات گذشته و حال زندگی اش می برد. او با استفاده از همین رفت و برگشت ها در مسیر زندگی اش، تمامی توجه مخاطب را معطوف روایت خود می سازد.

سهراب پدرش را سال ها پیش از دست داده است. پس از مرگ پدر، او و مادر و تنها خواهرش، "نسترن"، روزگار سختی را پشت سرگذاشته اند. فقر و بی پولی و فشارهای مالی، سهراب را مجبور به ترک دانشگاه و نیمه رها کردن تحصیلات می کند و احساس یاس و بی انگیزگی را در وجودش شعله ور می سازد.

او همواره بیش تر اوقات خود را در کنار دو دوست قدیمی و صمیمی اش، مهرداد و بهروز سپری می کند؛ اوقاتی بیهوده با عیاشی هایی موقت. تا این که سهراب تصمیم می گیرد شهر و دیار خود، شیراز، را ترک نماید و برای مدتی، در تهران اقامت کند. این اقدام، آغازگر ماجراهایی پرکشش و غیر قابل پیش بینی می شود؛ ماجراهایی که آینده و سرنوشت سهراب را دست خوش تغییرات فراوانی می کند و او را با مشکلات زیادی مواجه می سازد.

 

بخشی از کتاب پیاده روی در ته دنیا

دمل

حالا من یک قاتلم، اما بهمن 84، آن روز که دانشگاه را ول کردم، و برگشتم شیراز، در حالی که لرز خفیفی از سرما پوست تنم را مورمور می کرد، با چشم هایی نیم بسته سرم را تکیه داده بودم به پشتی صندلی اتوبوس و کمی خوش و شنگ فکر می کردم که تازه باید شروع کنم. عجیب است که بیش تر آدم ها همیشه ی خدا، دوبله خر هستند. من بچه ی پدر مرده ای بودم که ته جیبش را هم می تکاند، یک پنجاه تومانی پیدا نمی کرد به گدا بدهد. از زرو بی کسی و نداری دانشگاه را ول کرده بودم. از پس خرج و مخارجش بر نمی آمدم. اما آدم فکر می کند مصیبت که ببارد سهم بقیه است.

باید می گشتم دنبال کار و فکر می کردم گه بزنند به هر چه کار. وقتی نیست بهش فکر می کنی و وقتی هم هست بهش فکر می کنی. اما حس می کردم تازه وارد دنیا شده ام، تازه باید شروع می کردم. چی را باید شروع می کردم؟ قرار بود چیزی عوض شود ولی نشد. همه چیز همان جور بود که قبلا بود. بعد هم نوبت ول گردی ها شد. تا نیمه های شب خانه نمی رفتم و وقتی می رسیدم مادر و خواهرم خواب بودند. کمی دور سر خودم می چرخیدم و بعد می خوابیدم. عادت ول گشتن از همان وقت توی تنم افتاد. گاهی فکر می کنم برای همیشه با من خواهد ماند. تمام بعد از ظهر و شب را پرسه می زدم. با چندتا آدم مثل خودم یک لاقبا و عزب منتظر فرصتی بودیم که تا صبح دور هم بنشینیم و مثلا شبی را خوش خوشان صبح کنیم.

***

بعضی وقت ها نمی دانم چه طور باید ادامه دهم. حالا که خوب دقت می کنم می بینم چیز چندانی ندارم از آن روزها بگویم. ما سه تا رفیق بودیم که بیش تر وقت مان را با هم می گذراندیم. حالا یک سال و خرده ای از آن روزها می گذرد. حال و روز آن دو نفر خیلی بهتر از من است. البته آن روزها همه چیز طور دیگری بود. ما از دوره ی دبیرستان با هم بودیم. این برای خودش قصه ی دیگری است...

کتاب پیاده روی در ته دنیا نوشته ی مهدی جعفری توسط نشر نیماژ به چاپ رسیده است.



نویسنده: مهدی جعفری  انتشارات: نیماژ 

مشخصات

  • نوع جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 2
  • سال انتشار 1395
  • تعداد صفحه 128
  • انتشارات نیماژ
  • شابک : 9786003671676


نظرات کاربران درباره کتاب پیاده روی در ته دنیا اثر مهدی جعفری


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب پیاده روی در ته دنیا اثر مهدی جعفری" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل