دربارهی کتاب ریگ روان استیو تولتز
کتاب ریگ روان رمانی دیگری از خالق اثر «جز از کل» "استیو تولتز" میباشد. ریگ روان داستان زندگی دو دوست قدیمی به نامهای لیام و آلدو را روایت میکند. لیام یک افسر پلیس است و عاشق نویسندگی. او یک ازدواج ناموفق داشته و در طول داستان از روابط خود با همسرش و دخترش سخن میگوید. سرخورده و شکست خورده سعی دارد داستان زندگی، ناکامیها و رنجهای دوستش آلدو را به شکل یک کتاب به نگارش درآورد.
آلدو که شخصیت اصلی داستان است، تمام عمرش، از کودکی تا پیری سرخوردگیها و بدبختیهای زیادی را متحمل میشود و از تمام چیزهایی که می ترسد برایش اتفاق میافتند. آلدو در طول داستان چندین بار دست به خودکشی میزند که هربار شکست خورده و در آخر به این نتیجه میرسد که یک «بدبختِ جاویدان» است.
استیو تولتز در خلال شخصیتها، به روشی آمیخته با طنز، به بررسی ترس از زندگی می پردازد. نحوۀ خلق شخصیتها و بسط دادن آنها به قدری ماهرانه است که خواننده اگر با روند داستانِ آن را ارتباط برقرار نکند، نمی تواند عاشق شخصیتهای این داستان نشود. ریگ روان در سال 2008 منتشر شد و در طول این ده سال به عنوان یکی از پرفروشترین کتابهای تاریخ استرالیا شناخته میشود. استیو تولتز در مصاحبهای گفته است که «جزء از کل» را راجعبه ترس از مرگ نوشتهو «ریگ روان» را درباره ترس از زندگی.
بخشی از کتاب ریگ روان
پاکتی نایلونی دستم داد که داخلش یک نامه بود. نوشته بود:
پروردگارا، وقتی سرنوشت مثل یک خواهر کوچولو انگشت خیسش را در گوشم تکانتکان میدهد و ظرف خاکستر مادربزرگ دوستدختری را چپ میکنم و موقع بالا رفتن از داربست پرت میشوم پایین و دوچرخهسوارها میزنند بهم و حیوان خانگی دوستم موقعی که مراقبشم میمیرد، تو کجایی؟ میخواهم بگویم واقعا برداشتِ غلط نداشتن از واژگون شدن خودبهخودی قفسهی فروشگاه کار سختی است!
لطفا پشت صفحه را بخوانید.
آن طرف نوشته بود:
ای خدا، چرا نقش من در این دنیا صرفا دلقک سقوط کرده نیست؟ چرا باید دلقک سقوط کردهای باشم که بقیهی دلقکهای سقوطکرده رویش سقوط میکنند؟ به عبارت دیگر چرا روی پیشانیام نوشته هر پیرزنی که در سوپرمارکت لیز میخورد باید بازوی مرا بگیرد؟
(آمین)
آلدو بنجامین
فکر کردم: آلدو، ای دوست بیچارۀ بدشانس خوشقلب دربوداغان من، این نامهی عاجزانه به درگاه خدایی که باورش نداری باید تهخط باشد. با اشکهای از سرِ خشمم جنگیدم و خودم را ملامت کردم:من چهجور دوستی بودم؟ هرگز نتوانسته بودم حتا جلو یکی از فجایعی را بگیرم که برایش اتفاق میافتاد. علاقهام به محافظت از او هیچوقت به جایی نرسیدهبود.
این قطار افکار با اتفاقی غیرمنتظره از خط خارج شد. باعثش آن دعای پوچ بود: تپش ناباکوف، شیفتگی نیچه به تنش زیاد،باد بیثبات شِلی، صاعقهی جارل، شوریدگی شدید هزلیت، گیرایی لورکا، روح از حرارت به سفیدی گراییدهی دیکینسون، پدر بیمسئولیت مورل (که وقتی اصلا انتظارش را نداری سروکلهاش پیدا میشود و تا میآیی رویش حساب کنی غیبش میزند)، همان الهام. ایدهای که تورا وادار میکند به خلاقیت با همان اضطراری که مواد مخدر را راهی چاه فاضلاب میکنی وقتی پلیس مشغول شکستن در خانهات است، یا شبیه آدرنالینی که موقع چپاندن یک جسد در صندوقعقب ترشح میشود قبل از اینکه دوربین مداربستهی خیابان به سمتت بچرخد.
بیحرکت سرجایم ایستادم. ایدهداشت مثل ویسکی در تنم پخش میشد. ملغمهای از عبارات هنرمند درون، هنرمند برون در سرم شناور شد: ... کار تو با بزرگی هاست ... ظرافت نزدیکترین چیز است به سکوت ... فقط وقتی که کثرت را به کمند انداختی دیگر چیزی برای افزودن باقی نمیماند... چیزی را بنویس که تو را میشناسد ... کشفِ هدفِ بیهدفیات ... مهم تر از همه، سوژهی طبیعیات را پیدا کن.
کتاب ریگ روان اثر استیو تولتز با ترجمهی پیمان خاکسار توسط نشر چشمه به چاپ رسیده است.
نویسنده
دربارهی استیو تولتز
استیو تولتز نویسندۀ مشهور استرالیایی است که در سیدنی متولد شده است. اولین کتاب او به نام «جز از کل» که در سال 2008 منتشر شد که همان نامزد جایزۀ بوکر شد و با استقبال عمومی فوقالعاده زیادی در جهان مواجه شد. «ریگ روان» نیز که در سال 2015 منتشر شد، همانند «جزء از کل»، داستان اجتماعیِ آمیخته به مسائل فلسفی است.
- نویسنده: استیو تولتز
- مترجم: پیمان خاکسار
- انتشارات: چشمه
نظرات کاربران درباره کتاب ریگ روان | استیو تولتز
دیدگاه کاربران