loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب مرگ در پاییز | اکبر رادی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب مرگ در پاییز

کتاب "مرگ در پاییز"، نمایشنامه‌ای از "اکبر رادی"، نویسنده‌ی محبوب و توانای معاصر ایرانی است. شخصیت اصلی قصه، "مشدی" مردی سالخورده و بیمار از اهالی شهر گیلان می‌باشد که در کنار همسرش، "گل خانم"، روزگار سختی را پشت سر می‌گذارد. وی دختری بیست و پنج ساله به نام "ملوک" دارد که زن "میرزا"، مردی بی‌وفا و خیانت‌کار است. "کاس آقا" نیز، تنها پسر مشدی می‌باشد که جهت فرار از خدمت وظیفه، شهر و والدین خویش را ترک نموده و در رودبار زندگی می‌کند.

دوری از کاس آقا، گل خانوم و مشدی را به شدت متاثر ساخته و زندگی را برایشان سخت تر کرده است. در چنین شرایطی، میرزا نیز همواره به دنبال ارتباط های پنهانی و بی شرمانه ی خویش با "اقدس" دختر "مشدی نقره" یکی از ساکنان شهر، ملوک را رنجیده خاطر ساخته و او را از زندگی مشترک شان دلسرد کرده است.

از سویی دیگر نیز، مشدی جهت التیام بخشیدن به غم دوری کاس آقا، اسبی را از نقره خریداری نموده و بیش تر اوقات خود را با آن سپری می کند؛ غافل از این که اسب بیمار بوده و به زودی خواهد مرد. با هویدا شدن علایم بیماری اسب، مشدی بیش از پیش ناراحت و افسرده می شود به طوری که هیچ اهمیتی به غم ملوک نداده و در پاسخ به طلب کمک دخترش، با سرزنش و توهین به او، از ملوک می خواهد تا صبورانه به زندگی زناشویی اش ادامه داده و خود نیز درگیر مسائل و حوادثی غیرقابل پیش بینی می شود.


بخشی از کتاب مرگ در پاییز

کومه ای است در «نفوت»، با ستون هایی که فی الواقع هر یک تنه نخاله درختی است، و دوچوب که روی آن جای جای دو سه هندوانه و کدو چیده اند. روبه رو یک در، و دو سمت در دو طاقچه. روی طاقچه سمت راست یک تابه گلی گذارده اند، و توی طاقچه سمت چپ چراغ نفتی پایه بلندی روشن است. در زاویه سمت راست ایوان یک صندوق بزرگ چوبی، کمی جلوتر منقل و قوری، و در سمت چپ ــ به قرینه منقل ــ یک کتل دیده می شود. کف ایوان پوشیده از حصیر است. ایوان دو پله می خورد. روی پله دوم فانوس دودزده ای خاموش است و شب، سرد و تیره روی کومه افتاده.

ملوک گوشه ایوان به نبش صندوق تکیه داده، افسرده و تلخ نشسته است. دهان آرام، گونه های شکسته و موهای کاه دودی که از دور سفیدی می زند. بیست و پنج ساله است. دورتر ــ وسط ایوان ــ گل خانم مشغول بافتن یک لنگه جوراب پشمی است. زنی است میانه سن، با دست های چابک و دماغ کشیده نجیب شمالی، که ضمن بافتن، ترانه کهنه غمناکی را زیر لب زمزمه می کند.

گل خانم: «چقدر جنگل خوسی، ملت واسی، خستانوبستی؟ می جان جانانای... تره گوما میرزا کوچیک خانای...»

صدای غمگین یک پرنده.

گل خانم: نمی دونم «رودبار» چه خبره. با این هوا باید اون جا برف اومده باشه.

ملوک: اون جا چی کار می کنه؟

گل خانم: معلوم نیس؛ خدا عالمه... بچگی کرد نرفت اجباری. رولجبازی خودشو آواره کرد. به اش گفتم: کاس! بیا از خر شیطون پایین، خودتو دربه در نکن. چشم هم گذاشتی دو سالت تمومه. تو یه نگاهی به مشدی بکن. آدم که نیس؛ نعشه. فوتش کنی می افته. تو حکم عصای دس اونو داری. اگه بذاری بری دق می کنه... خیال می کنی ذره ای به دلش اثر کرد؟ اصلا خوف ورش داشته بود.

ملوک: سر راه ش که می رفت، من رو پله نشسته بودم داشتم برنج پاک می کردم. اومد بالا. براش چایی گذاشتم. کلوچه آوردم. گفت: ملوک، چی می خوای واست بیارم؟ گفتم: سلامت باشی برادر. خندید؛ اما دیدم منقلبه.

گل خانم: نمی دونم، نمی دونم. دلم خیلی شور می زنه. ولایت غربت؛ اونم این! می دونی که چه اخلاقی داره. مث شیشه می مونه. همه جام به اش سخت می گذره. (به بافتن ادامه می دهد.) به حساب رفته اون جا زیتون چینی! تازه مشدی می گفت: از وقتی جاده «رودبار» و ورداشتن، مردم اون جا خودشون دارن از بی کاری سگ می زنن.

ملوک: راستی گفتی! بابا چی کار می کنه؟ حواسم انقد پرته که اصلا یادش نبودم.

گل خانم: ای... ای...

ملوک: دلم خیلی براش تنگ شده بود. حالش که خوبه؟

گل خانم: همون پا دردشه دیگه.

ملوک: واسه کاس آقا بی تابی نمی کنه؟

گل خانم: خیلی... اون اولا شبا که می اومد خونه، یه حال غریبی داشت. همه ش سراسیمه بود. بهانه می گرفت. نکبتی می کرد. خلاصه مث دیوونه ها شده بود. اون بعد از سی سال دیگه قلقش دس مه. حالام می دونم چه دردشه. من خیلی روش باریک شدم.

ملوک: موضوع سرکاس آقاس آبجی.

گل خانم: هیچ فکر نمی کردم این جوری بشه. به کل خودشو باخته. (با نک میل سرش را می خاراند.) یه روزی فکر می کردم مشدی جای قلب سنگ تو سینه شه. یادت می آد ملوک؟

ملوک:؟

گل خانم: طفلک منیرو می گم، یادت می آد؟ وقتی تسلیم کرد، مشدی مهلت نداد؛ همون دم دمای سحر پیچیدش تویه شمد و بردش قبرستون. طفلک! انگار یه شاخه علف بود که مشدی از تو مزرعه کنده...

کتاب مرگ در پاییز به قلم اکبر رادی توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.


فهرست


فهرست کتاب مرگ در پاییز

محاق

مسافران

مرگ در پاییز



  • نویسنده: اکبر رادی
  • انتشارات: قطره

مشخصات

  • نویسنده اکبر رادی
  • نوع جلد جلد نرم
  • قطع رقعی
  • نوبت چاپ 9
  • تعداد صفحه 118
  • انتشارات قطره
  • شابک : 9789643415822

اکبر رادی

درباره اکبر رادی نویسنده کتاب کتاب مرگ در پاییز | اکبر رادی

«اکبر رادی» داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس معروف ایرانی است که اگرچه در داستان‌نویسی دارای سبکی خاص و محبوب است، اما وجود نمایشنامه‌های بی‌نظیرش سبب شد، وی را به‌عنوان «پدر نمایشنامه مدرن ایران» بشناسند. ...

نظرات کاربران درباره کتاب مرگ در پاییز | اکبر رادی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب مرگ در پاییز | اکبر رادی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل