دربارهی کتاب آهسته با گل سرخ
کتاب "آهسته با گل سرخ" نوشتهی "اکبر رادی"، نمایشنامهای خواندنی را ارائه میدهد که تمامی وقایع آن در پاییز سال 1357 و در شهر تهران به وقوع میپیوندد؛ سالی پر تشویش و آشفته که تمامی اوضاع کشور به هم ریخته، دانشگاهها تعطیل شده و بازاریان نیز جهت اعلام اعتصاب و اعتراضهای خویش، کسب و کارشان را متوقف کردهاند تا به این واسطه، فشار زیادی به دولت در راس حکومت، وارد ساخته و اهداف خویش را محقق سازند.
"عبدالحسین دیلمی"، مردی میان سال، یکی از شخصیت های اصلی قصه، می باشد که در کنار "شمس الملوک" همسرش و دو فرزندش "سینا" و "سیامک" روزگار آرامی را پشت سر می گذارد. وی یکی از تاجران بزرگ چای در بازار تهران است و درآمد زیادی را از این طریق کسب می کند؛ اما با شروع آشوب ها و بی نظمی های کشور، او نیز همانند دیگر بازاریان، به ناچار مدتی را در منزلش مانده و از کار و فعالیت دست کشیده است.
تحت این شرایط، "رمضان" خدمتکار دوازده ساله ی خانه ی دیلمی نیز، به طور ناگهانی و بدون اطلاع قبلی، منزل این مرد را ترک کرده و در نتیجه، تمامی امور خانه، به دوش شمس الملوک افتاده است. این موضوع هم، بر ناراحتی و دغدغه های فکری دیلمی افزوده و او را متاثر می سازد؛ در چنین وضعیتی، "جلال"، برادرزاده ی دیلمی نیز، از رشت به تهران آمده، برای مدتی میهمان منزل عمویش شده و ماجراهای جذابی را خلق می کند.
بخشی از کتاب آهسته با گل سرخ
اینک شام به پایان رسیده، و شمس الملوک مشغول برچیدن میز است. دیلمی و سینا و سیامک هنوز دور میز نشسته اند: سیامک عینک طبی زده است و آهسته دوغ می نوشد. سینا با کاپشن و شلوار لی به پشت تکیه داده، یک کاتالوگ ورزشی ورق می زند. و دیلمی که پیجامه دو تکه پوشیده و عاقله مردی است با موهای کاه دودی، انگشتان شست و سبابه اش را دانه دانه می لیسد، و آن گاه با دست های گشاده مراسم پایان صرف شام را به جا می آورد.
دیلمی: الاهی، به قدر برگ درختان شکر! الاهی، به اندازه ی ریگ بیابان شکر!... کوفته ی لذیذی بود.
شمس الملوک: دوغ نخوردین عبدالحسین خان؛ دوغ اراجه.
دیلمی: وقتی پشت میز می شینم، اشتهام به کلی بسته می شه.
شمس الملوک: مگه تازگی داره؟ ما همیشه دور میز شام می خوریم.
دیلمی: من روزی ده ساعت توی حجره نشسته م و حتی چلوی ناهارمو پشت میز حجره می خورم. دیگه شب که می آم خونه، دوست دارم خودمو ول کنم و بیفتم سر سفره.
سینا: حالا که سه روزه حجره نمی رین.
دیلمی: با وجود این سفره برکت خونه رو زیاد می کنه. از این گذشته، ما در سنی هستیم که باید مواظب غذا خوردن مون باشیم.
سیامک: عوضش من دارم جور شمارو می کشم آقا جون.
دیلمی: تو عوض این که جور منو بکشی و ته اون پارچ دوغو در بیاری، بهتره یه خورده جور مادرتو بکشی، که دست تنها دیگه از رمق افتاده. (دستش را روی بشقاب می گیرد.) شمس الملوک!
سینا: من بالاخره باید یه روزی فوتبال برزیلو زنده تماشا کنم. اعجوبه ها توپ نمی زنن که، تو میدون باله می رقصن. (کاتالوگ را ورق می زند.)
شمس الملوک: (روی دست دیلمی آب می ریزد.) من می دونم شما چرا شام نخوردین عبدالحسین خان.
سینا: ساسان نوشته اروپا اصلا شام نمی خورن.
شمس الملوک: ولی به جای شام غصه هم نمی خورن سینا.
دیلمی: من غصه نمی خورم شمسی جان؛ فقط از حرکت این رمضان پدرسوخته متحیرم. دوازده سال نمک منو خورد و یه همچه موقعی بدجوری مارو قال گذاشت و رفت. (دست و دور دهانش را با حوله خشک می کند.) وگرنه تو امشب چرا باید میز بچینی؟
شمس الملوک: من که شکایتی نکردم عبدالحسین خان.
دیلمی: (بلند می شود و طرف مبل می آید.) اون هفته یه دختره کره ای رو آوردن حجره. ماهی هفت تومن می خواست و زیرناخون شم یک من کثافت بود. (می نشیند.) بعد هم دیدم خونه پسردار ابدا صلاح نیس.
شمس الملوک: من نه کلفت می خوام نه خارجی؛ اگه یه آدمی مثل رمضان از دهات می آوردین...
سینا: دیگه از دهاتی جماعت توقع نداشته باشین مامان؛ این روزها موندشون خیلی بالاس.
دیلمی: سیامک، اون تلویزیونو روشن کن ببینم. منظورم اینه که با همه مشکلاتی که دارم، به فکر تو هم هستم شمسی جان.
شمس الملوک: امشب برای شما یه قوری چای مخصوص دم کرده م.
و با ظرف های خالی خارج می شود. سیامک تلویزیون را روشن کرده است.
سیامک: دنیای حیوانات!
دیلمی: این همه خبر! اون وقت برای ما دنیای حیوانات نشون می دن...
کتاب آهسته با گل سرخ به قلم اکبر رادی توسط نشر قطره به چاپ رسیده است.
- نویسنده: اکبر رادی
- انتشارات: قطره
نظرات کاربران درباره کتاب آهسته با گل سرخ | اکبر رادی
دیدگاه کاربران