دربارهی کتاب صد سال تنهایی گابریل گارسیا مارکز
کتاب "صد سال تنهایی" یکی از زیباترین رمانهای کلاسیک قرن، که به قطع یقین بهترین کتاب گابریل گارسیا مارکز کلمبیایی ماجراهایی پیچیده و طولانیای را دربارهی یک خانواده و نسلهای پس از آن روایت میکند و توسط کاوه میرعباسی ترجمه گشته است.
شخصیتهای اصلی قصه، از افراد زیادی تشکیل میشود که همگی به اعضای خاندانی به نام "بوئندیا" تعلق دارند. بنابراین داستان را با اولین و مهمترین عضو، یعنی "خوسه آرکادیو بوئندیا" آغاز میکنیم. مردی خردمند و جوان که در کنار همسرش، "اورسولا ایگوآران" زندگی میکند. خوسه و همسرش تصمیم میگیرند که زادگاه خود برای همیشه ترک کرده و مکانی مناسب را برای اقامت دائمی خویش، پیدا کنند. عدهای دیگر از زوجهای جوان نیز، از این اقدام استقبال نموده و با اورسولا و شوهرش همراه میشوند.
بعد از روزها جستوجو، مهاجران قصه، مکانی بکر و زیبا را کشف مینمایند؛ جایی که از تمامی شرایط لازم، برای داشتن یک زندگی آرام و بدون دغدغه برخوردار است. بنابراین همه، به ساخت کلبههای خود پرداخته و روستای "ماکوندو" را بنا میکنند. خوسه، به دلیل بهرهمندی از هوش و ذکاوت زیاد مورد توجه همگان قرار میگیرد و همچون رهبری عادل و عالم، ساکنان ماکوندو را در تمامی ابعاد و امور زندگی، راهنمایی میکند. در نتیجه، ماکندو، به یک روستایی، منظم و کاملا اجتماعی تبدیل میگردد؛ اجتماعی که اعضایش، در نهایت هماهنگی و همدلی، و با خوشبختی و آرامشی محض، در کنار یکدیگر روزگار میگذرانند.
اصل ماجرا پس از ورود کولیها به ماکوندو آغاز میشود؛ کولیهایی، که هر سال در ماه مارس، برای اقامتی کوتاهمدت، در اطراف دهکده، چادرهایی را دایر میکنند. آنها همواره در طی اقامت خویش، اقدام به معرفی و فروش اختراعات جدید بشر مینمایند؛ اختراعاتی همچون آهنربا، قطبنما، ذرهبین و بسیاری موارد دیگر. با حضور این افراد در حوالی ماکوندو و ارائهی اشیاء عجیب و غریبشان به مردم، روند زندگی اهالی روستا به شدت تغییر یافته و خوسه و خانوادهاش با اتفاقاتی غیرقابلپیشبینی مواجه میشوند.
بخشی از کتاب صد سال تنهایی؛ ترجمهی کاوه میرعباسی
پسر پلار ترنرا را دو هفته بعد از تولد به خانه پدربزرگ و مادربزرگش بردند. اورسولا بر خلاف میلش و بیرقبت او را پذیرفت، چون یکبار دیگر مغلوب کلهشقی شوهرش شده بود که غیرتش قبول نمیکرد بچهای از خون او آواره بیرون باشد، ولی شرط کرد که هویت حقیقیاش را از خودش پنهان کنند. گرچه اسمش را خوسه آرکادیو گذاشتند، اما آخر سر همه عدت کردند او را آرکادیو خالی بنامند تا اشتباه پیش نیاید. در آن ایام به قدری فعالیت در روستا زیاد بود و خانه چنان جنبوجوشی داشت که مراقبت از بچهها در درجه دوم از اهمیت قرار گرفت.
نگهداریشان را به بیستائیون سپردند، زنی سرخپوست از طایفهی گوآخیرا که، برای گریز از طاعون بیخوابی که از چند سال قبل بر قبیلهاش نازل شده بود، همراه برادرش به روستا آمد. جفتشان آنقدر فرمانبردار و خوش خدمت بودند که اورسولا در پناه خود گرفتشان تا در کارهای منزل کمکش باشند. به این ترتیب بود که آرکادیو و آمارانتا اول به زبان گوآخیر حرف زدند و بعد به اسپانیایی، و به خوردن شوربای مارمولک و تخم عنکبوت عادت کردند، بی آنکه اورسولا حتی روحش هم خبردار شود، چون تجارت نویدبخش تولید جانورانی کوچک از کارامل حسابی مشغولش کرده بود. ماکوندو در حال دگرگونی بود.
مردمی که با اورسولا آمدند کیفیت مرغوب خاکش و موقعیت ممتازش نسبت به تالاب را سر زبانها انداختند، طوری که خیلی زود روستای کوچک دوران گذشته به دهکدهای فعال تبدیل شد، با دکانها و کارگاههای صنعتگری، و مسیر تجاری دائمی که به واسطهاش نخستین عربهای گیوهپوش و حلقه به گوش پایشان به آنجا باز شد تا گردنبندهایی از مهرههای شیشهای را با طوطیهای دم بلند تاخت بزنند. خوسه آرکادیو بوئندیا فرصت سر خاراندن هم نداشت.
واقعیت آنی و در دسترس، که آن هنگام به نظرش از دنیای پهناور تخیلش شگفتانگیزتر میآمد، چنان مسحورش کرده بود که کاملا به آزمایشگاههای کیمیاگری بیعلاقه شد، ماده فرسوده از دستکاری طی ماههای طولانی را به حال خود گذاشت تا بیاساید، و دوباره همان مرد باجربزه و چارهساز دوران نخستین شد، که در مورد طراحی خیابانها و کوچهها و محل خانههای جدید به نحوی تصمیم میگرفت که هیچکس از مزایایی برخوردار نشود که سایرین از آنها بیبهره باشند...
کتاب صد سال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز با ترجمهی کاوه میرعباسی توسط انتشارات کتابسرای نیک به چاپ رسیده است.
- نویسنده: گابریل گارسیا مارکز
- مترجم: کاوه میرعباسی
- انتشارات: کتابسرای نیک
نظرات کاربران درباره کتاب صد سال تنهایی | نشر کتابسرای نیک
دیدگاه کاربران