loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه

کتاب حبیب نجار و پیامبر (قصه های قرآنی)

5 / -
موجود شد خبرم کن

کتاب حبیب نجار و پیامبر از مجموعه ی قصه های قرآنی به روایت امید پناهی آذر و تصویرگری مریم ثقفی از سوی انتشارات گاج به چاپ رسیده است.

در زمان حضرت موسی شهری بود به نام انطاکیه که مردم آن همگی بت پرست و کافر بودند. حضرت تصمیم گرفت برای هدایت آنها کار انجام دهد بنابراین، دو تن از حواریون خود را به آن جا فرستاد تا حقایق دین را به مردم توضیح داده و آنها را به خداپرستی دعوت کنند. فرستاده های حضرت موسی، برای این که مردم دعوتشان را بپذیرند جوانی بیمار، که در شرف مرگ بود شفا دادند. این خبر به سرعت در شهر پخش شد و بیماران بسیاری به امید شفا نزد حواریون آمدند و به اذن خدا سلامتی شان را به دست آوردند؛ بعضی از مردم با دیدن معجزات و سلامت شدن این بیماران به خدای یگانه ایمان آوردند. اما باز هم عده ای از بت پرستان، حواریون را جادوگر و فریب کار می دانستند بنابراین تصمیم به قتل آن ها گرفتند. این خبر به سرعت در همه جا پخش شد. در این میان مردی با خدا و درستکار به نام حبیب از قصد و نیت مشرکان آگاه شد و تصمیم گرفت به هر ترتیبی شده جان حواریون را نجات دهد. بنابراین شبانه به خانه ی حواریون رفت و نقشه ای که برای نجات آنها طراحی کرده بود را با آن ها در میان گذاشت ...

مجموعه ی قصه های قرآنی همان طور که از نامش پیداست داستان های عبرت آموزی را از دل قرآن به نثری ساده و روان برای کودکان و نوجوانان روایت می کند. کتاب های بسیاری از این مجموعه به چاپ رسیده است که در هر یک از آن ها یک قصه ی بسیار زیبا از زندگی پیامبران، امامان و یا معجزات آن ها برای هدایت انسان ها را بیان می کند. وجود تصاویر بسیار زیبا در تمام صفحات بر جذابیت این کتاب ها افزوده و آن ها را برای کودکان بیش از دبستان نیز قابل استفاده می سازد.


برشی از متن کتاب


ابتدا به پیرمرد چوپانی برخورد کردند که او هم بت پرست بود. آن دو فرستاده، دعوتشان را از همان جا شروع کردند. چوپان گفت: «شما که از خداوند و پیامبر او حرف می زنید، پس حتما با خود معجزه ای هم دارید ... من در قصه های بسیاری شنیده ام که هر کس خود را پیامبر می نامد، باید برای حرف خودش دلیل محکمی بیاورید و دلیل شما هم، همان معجزه است.» آن دو گفتند: «بسیار خب پیرمرد! از ما چه معجزه ای می خواهی؟» پیرمرد گفت: «من در خانه، فرزند بیماری دارم که سال هاست سلامتی خود را از دست داده است و حکیمان و طبیبان گفته اند بیماری پسرم لاعلاج است و عاقبت از این درد می میرد.» حواریون عیسی (ع) قبول کردند و به خانه ی پیرمرد رفتند. آن ها پسر بیمار او را دیدند که در گوشه ای دراز به دراز خوابیده بود و آن قدر ضعیف شده بود که نمی توانست از جایش بلند شود. وضع خانه ی پیرمرد آشفته بود و از در و دیوار خانه غم و اندوه می بارید. همسر چوپان هم در بالین پسرش نشسته بود و آرام اشک می ریخت. رسولان به اذن خداوند، کنار پسر نشستند و آهسته بر تن او دست کشیدند. چیزی نگذشت که پسر بیمار بلند شد و نشست. کمی بعد از جایش خیز برداشت و پدر و مادرش را بوسید و با خوش حالی از خانه بیرون دوید. پیرمرد و زنش هم با شادمانی از خانه بیرون دویدند و همه جا جار زدند. چیزی تگذشت که این خبر همه جا پیچید و از گوشه و کنار شهر، بیماران زیادی برای شفا گرفتن با حواریون عیسی به آن جا هجوم آوردند. آن ها یکی پس از دیگری سلامتی خودشان را به دست آوردند و شادی کنان در خانه های خود جشن می گرفتند. این خبر به فرمانروا هم رسید. او دستور داد تا ماموران، آن دو را به قصرش ببرند. وقتی پادشاه از آن دو پرسید شما که هستید و در این شهر چه می کنید، آن دو نام خدا را با عظمت یاد کردند و با صدای بلند از درباریان خواستند که فقط، خداوند یکتا را بپرستند.    

(کتاب های زنبور) به روایت: امید پناهی اذر تصویرگر: مریم ثقفی انتشارات: گاج


نظرات کاربران درباره کتاب حبیب نجار و پیامبر (قصه های قرآنی)


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب حبیب نجار و پیامبر (قصه های قرآنی)" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل