دربارهی کتاب قصر اثر فرانتس کافکا
فرانتس کافکا وصیت کرده بود که کتاب قصر در کنار سایر آثارش سوزانده شود. اما برود با عهدشکنیاش و نسوزاندن این آثار و برعکس انتشارشان، دنیا را از لطف استفاده از آثار این نویسندهی سرشناس بهرهمند کرد. کتاب قصر پرحجمترین اثر کافکا است. جوزف ک. که ما با او در محاکمه هم آشنا هستیم، قهرمان کافکا است. او شبی وارد دهکدهای میشود، دهکدهای ترسناک و مخوف. اهالی دهکده او را برحذر میدارند که هر کس قصد ورود به این دهکده را داشته باشد باید از «قصر» اجازه بگیرد. البته «ک.» دیگران را آگاه میکند که خود برای مساحی به قصر آمده است.
رمان قصر را می توان نمادی از دیوانسالاری پوچ جامعه ی مدرن دانست. دیوانسالاری که مردمان را در دالان های ترسناک خود رها می کند و انسان تنها، بدون اینکه سر در بیاورد داستان از چه قرار است، باید از هزارتوی قوانین بگذرد. انسان ها در قصر گرفتار شده اند. قصر Das Schloss که در زبان آلمانی «قفل» هم نامیده می شود، حکایت از گره ای بسته دارد که افراد در آن اسیر شده اند. انسان ها در قصر همچون ارواح سرگردانی هستند که نمی دانند مرده اند، نمی دانند برای چه در قصر جمع شده اند و اصلا قصر چیست. قصر جامعه ای بسته است که از افراد تنها مردگانی متحرک ساخته است. قصر یک کابوس است.
بخشی از کتاب قصر؛ ترجمهی امیرجلالالدین اعلم
روشنایی در اتاق بود، چراغ خوابی در شومینه می سوخت؛ ژولین انتظار این بدبختی تازه را نداشت. خانم دو رنال با دیدن ورود او به سرعت از تخت خوابش پایین جست و داد زد: یعنی چه! چند لحظه با گیجی گذشت. ژولین نقشه های بی پایه اش را از یاد برد و نقش طبیعی خودش را بازیافت. اینکه زنی به آن زیبایی از او خوشش نیاید به نظرش بزرگترین بدبختی آمد. در جواب به سرزنش های او کاری نکرد به جز این نکته که به پاهایش بیافتد و زانوهایش را ببوسد. از آنجا که خانم با خشم و اعتراض شدید با او حرف می زد به گریه افتاد.
چند ساعتی بعد هنگامی که ژولین از اتاق خانم دو رنال بیرون میرفت می شد به سبک رمان ها گفت که دیگر هیچ چیزی نمانده بود که دلش بخواهد. در واقع پیروزی را که ممکن بود با تحرک توام با آن همه ناشی گری به آن برسد، مدیون عشقی بود که انگیخته بود و همچنین اثر غیرمنتظره ای که زیبایی های دلفریب بر او گذاشت.
اما در شیرین ترین لحظه ها هم قربانی غروری غریب بود و هم چنان وانمود میکرد که در حال اجرای نقش مردی است که به غلبه بر زنان عادت دارد: به نحوی باور نکردنی و توجه بسیار کرد تا جنبه های دوست داشتنی خودش را خراب کند. به جای آن که به شور و هیجانی فکر کند که برمی انگیخت یا به پشیمانی هایی توجه نشان بدهد که از شدت آن شور نشان داشت، در همه مدت حتی یک لحظه از فکر وظیفه غافل نشد.
می ترسید که اگر از الگوی آرمانی که در نظر داشت فاصله بگیرد دچار پشیمانی دردناک و احساس مسخره گی ابدی شود. در یک کلمه، آنچه از ژولین یک موجود برتر می ساخت درست همان چیزی بود که نگذاشت از شادکامی ای که در برابرش می دید لذت ببرد. چنین است دختر شانزده ساله ای که رنگ پوست بسیار زیبا دارد اما برای رفتن به مجلس رقصی حماقت می کند و به خود سرخاب می مالد.
خانم دو رنال که از دیدن ژولین در اتاقش بی نهایت وحشت کرده بود کمی بعد ت دستخوش زجرآورترین نگرانی ها شد. گریه و درماندگی ژولین بسیار آشفته اش کرده تا در زمانی هم که دیگر چیزی نمانده بود که از او دریغ دارد او را با خشم و اکراهی واقعی پس می زد، سپس خودش را در آغوش او می انداخت. در رفتارش هیچ قصد و فکری بود. خود را لعنت شده نابخشودنی میدانست، ژولین را غرق مراقبت نوازش هایی هیجان زده میکرد و با این کاراش می کوشید جهنم را که در برابر چشمانش می دید از نظر پنهان کند.
خلاصه این که، کامیابی قهرمان ما هیچ چیز کم نداشت حتی احساسات سوزان زنی را که بر او دست یافته بود، البته اگر می توانست از این کامیابی لذت ببرد. با رفتن ژولین، هیجان هایی که خانم دو رنال را به رغم خودش به تب و تاب می انداخت و نیز کشمکشهای ندامتی که عذابش می داد پایان نگرفت.
کتاب قصر اثر فرانتس کافکا با ترجمهی امیرجلالالدین اعلم توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده است.
- نویسنده: فرانتس کافکا
- مترجم: امیرجلالالدین اعلم
- انتشارات: نیلوفر
نظرات کاربران درباره کتاب قصر | فرانتس کافکا؛ اعلم
دیدگاه کاربران