loader-img
loader-img-2
کتابانه
کتابانه
موجود شد خبرم کن

کتاب پدر سرگی | لیو تالستوی؛ سروش حبیبی

5 / -
موجود شد خبرم کن
دسته بندی :

درباره‌ی کتاب پدر سرگی اثر لیو تالستوی

داستان کتاب در مورد شاهزاده جوانی است که قصد ازدواج با یکی از ندیمه‌های ملکه را دارد اما درست یک ماه قبل از ازدواجش متوجه می‌شود که نامزدش قبلا معشوقه تزار بوده است. به همین خاطر، نامزدی را به هم می‌زند و به صومعه می‌رود. این شاهزاده که عاشق شهرت و افتخار است، در لباس رهبانیت هم نمی‌تواند احساس جاه‌طلبی‌اش را سرکوب کند، به همین دلیل همواره با خودش در جنگ و ستیز است. بالاخره بر هوای نفسش فائق می‌آید و آنقدر عابد معتکفی می‌شود که آوازه‌اش در همه جای روسیه می‌پیچد و مردم برای دیدار با او سر و دست می‌شکنند.

روزی زنی جوان و زیبا، به بهانه اینکه در راه گم شده و سخت پریشان است، سر راه پدر سرگی یا همان عابد قصه قرار می‌گیرد تا با مکرش او را به دام بیندازد. پدر سرگی، هنگامی که خود را در معرض وسوسه‌های شیطان می‌بیند، با تبر یکی از انگشتان خود را قطع می‌کند تا با این کار، فکر ارتکاب به گناه از سرش بیفتد. زن، با دیدن این صحنه سخت دگرگون می‌شود و برای مدتی در خودش فرو می‌رود، تا اینکه تصمیم می‌گیرد توبه کند و به صومعه پناه ببرد. بالاخره، دست سرنوشت پدر سرگی را هنگامی که مشغول درمان دختری بیمار است، به گناه وا می‌دارد.

او بعد از این اتفاق از صومعه می‌رود و به شهر دوردستی نقل مکان می‌کند که یکی از آشنایان دوران کودکی‌اش که زنی بی‌بضاعت می‌باشد، در آن‌جا ساکن است. این زن برای تأمین هزینه‌های زندگی فرزندانش سخت کار می‌کند و رفتار او، پدر سرگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد تا این بار با نگاهی متفاوت خدا را بشناسد. این اثر تولستوی در واقع داستان کوتاهی است که برای اولین بار در سال 1911 منتشر شد. لیو تالستوی، فلسفه به کار بستن عشق در کار را، راهی برای رسیدن به خدا معرفی می‌کند و با ظرافت تمام، دنیای پیچیده درون یک انسان را کندوکاو می‌کند. کتاب"پدر سرگی" با ترجمه‌ی سروش حبیبی، کتابی است که بدون شک از خواندن آن لذت خواهید برد.

بخشی از کتاب پدر سرگی؛ ترجمه‌ی سروش حبیبی

چند هفته‌ای بود که فکری پیگیر دست از سر پدر سرگی بر نمی‌داشت و آن این بود که آیا درست است که به مقامی تسلیم شود که خود از سر رغبت آن را نپذیرفته است بلکه توسط آرخی ماندریت و بزرگ پیر صومعه به او تحمیل شده است. با این حال بعد از شفا یافتن نوجوان 14 ساله پدید آمده بود از آن به بعد هر ماه و هر هفته و هر روز احساس می‌کرد که زندگی درونی‌اش تحلیل می‌رود و نابود می‌شود و زندگی ظاهری اهمیت می‌یابد درست مثل این بود که او را همچون کیسه‌ای پشت و رو کرده باشند.

سرگی می‌دید که وسیله‌ای شده است برای جلب زائران به صومعه، که البته هر یک نیازی نثار آن می‌کردند و به همین سبب زعمای صومعه او را در شرایطی قرار می‌دادند که سودآورتر باشد مثلا ترتیبی می‌دادند که او کار بدنی نکند و همه مایحتیاجش را مهیا می‌کردند و از او فقط می‌خواستند که توجه خود را از نیازمندان که مقصودشان فقط همان بود و به منظور دریافت آن به صومعه میامدند دریغ نکند برای آسانی کارش روزهایی را معین کردند که حاجتمندان را می‌پذیرفت. اتاقی برای پذیرایی مردها ترتیب دادند و نیز جایی که نرده داشت تا زنان نیازمند که برای لمس لباس به او هجوم می‌کردند او را از پا نیندازند و او بتواند به شیوه شایسته آن‌ها را تبرک دهد.

به او می‌گفتند که مردم به او محتاج هستند و او اگر بخواهد حکمش به مسیح که همه را به دوست داشتن هم‌نوع سفارش می‌کند محترم دارد نمی‌تواند مراجعانی را که می‌خواهند او را ببینند محروم بگذارد و دوری گزیدن از این آدم‌ها از سنگ‌دلی است ناچار تصدیق می‌کرد. اما هرقدر بیش‌تر به این زندگی رضا می‌داد بیش‌تر احساس می‌کرد که آن‌چه در مغز و معناست به پوست مبدل می‌شود و چشمه آب زندگی در دلش می‌خشکد و آن‌چه می‌کند بیش‌تر برای مردم می‌کند نه برای خدا.

به مردم اندرز می‌داد و در راه زندگی راهنمایی‌شان می‌کرد یا فقط دست تبرک بر سرشان می‌نهاد یا برای بیماران دعا می‌کرد یا به شکرگزاری‌های آن‌ها بابت به قول خودشان شفابخشی یا اندرزهایش گوش می‌داد و البته نمی‌توانست خشنود نباشد و به نتایج کارهایش و نفوذی که در دیگران داشت بی‌اعتنا بماند. فکر می‌کرد چراغی است که خدا برافروخته است و هر قدر که این فکر در دلش بیش‌تر ریشه می‌گرفت حس می کرد که روح خدایی از دلش دور می‌شود و نور حقیقتی که در سینه خود دارد رو به خاموشی می‌گذارد.

"چه مقدار از کارهای من برای خداست و چه مقدار برای بندگان؟"  این سوالی بود که پیوسته او را عذاب می‌داد و او آن را بی‌جواب می‌گذاشت و نه به آن سبب که جوابی برای آن نداشت بلکه به آن سبب که نمی‌خواست خود را با این جواب روبه رو یابد.  در اعماق دل حس می‌کرد که ابلیس خدمت به مردم را در وجود او جایگزین اخلاص به خدا می‌کند. علت این احساس‌ها این بود که همان قدر که در گذشته برایش دشوار بود که خلوتش را به هم بزنند و او را از تنهایی رها کنند اکنون از تنها ماندن بیزار بود از صحبت حاجتمندان ملول و از حضورشان دلتنگ می‌شد اما در اعماق جان از فراوانی آن‌ها خرسند بود و ستایش آن‌ها برایش شیرین بود و دلش را شاد می کرد.



لئو تولستوی

درباره لئو تولستوی نویسنده کتاب کتاب پدر سرگی | لیو تالستوی؛ سروش حبیبی

لئو تولستوی نویسنده روسی قرن نوزدهم است که با آثاری همچون "جنگ و صلح" و "آنا کارنینا" شناخته می‌شود. او به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان و اندیشمندان ادبیات جهان، در آثارش به مسائل اجتماعی، مذهبی و فلسفی پرداخته...

نظرات کاربران درباره کتاب پدر سرگی | لیو تالستوی؛ سروش حبیبی


دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "کتاب پدر سرگی | لیو تالستوی؛ سروش حبیبی" می نویسد

آخرین بازدید های شما

۷ روز ضمانت بازگشت وجه ۷ روز ضمانت بازگشت وجه
ضمانت اصالت کالا ضمانت اصالت کالا
۷ روز هفته ۲۴ ساعته ۷ روز هفته ۲۴ ساعته
امکان پرداخت در محل امکان پرداخت در محل
امکان تحویل در محل امکان تحویل در محل